به گزارش جوان آنلاین، نکته اولی که باید بدان اشاره کنم اینکه مفهوم «پیشرفت» در داخل کشور بهشدت مفهوم لاغر و نحیفی است. طرح مسئلهی گفتمان «پیشرفت اسلامی ـ ایرانی» از سالهای پایانی دهه سوم انقلاب اسلامی در بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی نمودار شد و پس از اعلام «عدالت و پیشرفت» به عنوان شعار دههی چهار انقلاب، در سالهای آغازین این دهه، به مفهوم «توسعه» با نگاهی انتقادی پرداخته شد. اگر تا دههی سوم، در گفتار عمومی رهبر بزرگوار انقلاب تعابیری همچون «الگوی توسعه ایرانی ـ اسلامی»، «الگوی توسعه بومی»، «الگوی توسعه ایرانی» یا «الگوی توسعه ملّی» و «توسعه و عدالت» مطرح بود، در دههی چهارم انقلاب، با بلوغ انقلاب اسلامی و رشد فهم نسبت به عوارض و آسیبهای الگوهای توسعه، مرزبندی شدیدی نسبت به مفهوم توسعه اتّخاذ شد و مفهوم «پیشرفت» به مثابه جایگزینی برای آن مطرح شد.
هرچند این گفتمان به مرور زمان در فضای جبهه فکری انقلاب اسلامی جای خود را یافته است و میرود تا به یک حوزهی رسمیتیافته دانشی تبدیل شود. اما به دلیل غلبه جریانی توسعه چه در حوزه دانشی، چه در حوزه برنامهای و چه به لحاظ تشکیلاتی این ادبیات بسیار غریب مانده است و باید مسیر زیادی را طی کند تا یک تجربه انباشته و قابل اتکا از خود ارائه دهد.
نکته دوم اینکه؛ در خود غرب هم ابتداعاً واژهی development در ادبیات عمومی استفاده نشده است و پس از جنگ جهانی دوم و از نیمه دوم قرن بیستم به بعد است که توسعه به مفهوم امروزینش شکل میگیرد. زمانی که بحرانهای اقتصادی به شدت مطرح است، دنیا از رویکردهای فاشیستی و استعماری به شدت دلزده شده و فقر و ناامنی به عنوان یک بحران جدی مطرح است.
در اینجا آمریکا که به نحوی وضعیت بهتری نسبت به سایر ابرقدرتهای دوران داشت و از آسیبهای جنگ تا حد زیادی در امان مانده بود، این بحران قدرت را احساس کرد و ابتکار را عمل را با زمینهسازی برای شکلگیری نهادهایی مانند سازمان ملل متحد، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و ... در دست گرفت. بعد از آن با طرح بحث از ادبیات توسعه که زمینههایش را در اصل 4 ترومن -رئیس جمهور وقت آمریکا- میبینیم ادبیات توسعه آرام آرام مطرح میشود. تا جایی که مبتنی بر این نهادسازیها و خلق ادبیات جدید، تقریباً بعد از دهه هفتاد میلادی «توسعه» به عنوان یک ارزش جهانی تلقی شده و به عنوان شعار هزاره سوم عنوان مطرح میشود.
نکته سوم اینکه؛ شعار توسعه چه ایرادی داشت که رهبری تا این حد در برابر آن واکنش نشان دادند و فرمودند:
«آنچه که من میخواهم اضافه کنم، این است که اوّلاً کلمهی «پیشرفت» را ما با دقّت انتخاب کردیم؛ تعمّداً نخواستیم کلمهی «توسعه» را به کار ببریم. علّت این است که کلمهی توسعه، یک بار ارزشی و معنایی دارد؛ التزاماتی با خودش همراه دارد که احیاناً ما با آن التزامات همراه نیستیم، موافق نیستیم. ما نمیخواهیم یک اصطلاح جاافتادهی متعارف جهانی را که معنای خاصّی را از آن میفهمند، بیاوریم داخل مجموعهی کار خودمان بکنیم. ما مفهومی را که مورد نظر خودمان است، مطرح و عرضه میکنیم؛ این مفهوم عبارت است از «پیشرفت». معادل معنای فارسی پیشرفت را میدانیم؛ میدانیم مراد از پیشرفت چیست. تعریف هم خواهیم کرد که منظور ما از این پیشرفتی که در فارسی معنایش روشن است، چیست؛ پیشرفت در چه ساحتهایی است، به چه سمتی است.»
1. خوب ما در ایران تجربه تاریخی داشتیم که یکی به دوره قاجار و دیگری به دوران رضاخانی برمیگردد. در این دو دوره شاه، شاهزاگان و روشنفکرانی که غرب را دیده بودند پس از بازگشت با شعار ترقیخواهی و نوسازی زمینه ساز فجایعی در کشور شدند که عملاً این واژگان کارکرد خود را از دست داده بود. رهبری با جعل واژه پیشرفت، مراقبت که آن مفهوم از توسعه و ترقی به اذهان متبادر نشود.
2. توسعه به معنای مصطلح در هیچ جای دنیا حتی مبتنی بر شاخصهایی که خودشان ارائه میدهند منجر به بهبود وضع مردم نشده است. هرجا با داعیهی توسعه ورودی صورت گرفته نه تنها شاخص فقر و نابرابری کاهش نیافته که سیری صعودی داشته است. این مسئله را آمارهای بانکجهانی هم تأیید میکند.
3. مگر نه اینکه توسعه قرار بود به بهبود معیشت مردم کمک کند!؟ در کشورهای توسعه یافته وضعیت شاخصهایی همچون طلاق، افسردگی، خودکشی و ... وضعیت اسفباری دارد و در این زمینه نیز شاهد ناکارآمدی جریان توسعه هستیم.
4. جریان توسعه به شدت نسبت به شرایط فرهنگی، اقلیمی، سیاسی و جغرافیایی کشورها بیاعتناست. این در صورتی است که توجه به اصالتهای فرهنگی، تاریخی و بومی برای ما بسیار مهم است.
5. به لحاظ معرفتشناسی ما فهم متفاوتی از انسان و جامعه داریم که با منطق غربی بسیار متفاوت است. غرب فهمی اومانیستی و فردمحور از انسان دارد و انسان را فرد مسخر شدهای میخواهد که همچون ربات برای کسب ثروت در نظامات قدرت نقش ایفا میکند. در این منطق خانواده و ارزشهای اخلاقی اصالت ندارد، در صورتی که در نگاه ما در کنار رشد مادی، رشد اخلاقی و معنوی انسان و جامعه بسیار حائز اهمیت است. در واقع در پایگاه معرفتی ما، پیشرفت مادی مطلوب است، اما به عنوان وسیله. آنچه اصالت دارد رشد و تعالی انسان است.
این عوامل و نکات دیگر منجر به این شد که رهبری با دقت و ظرافت سخن از «الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» به میان آورند و در طول زمان به بیان نکاتی در این حوزه بپردازند و مباحثی را در باب عوامل، عرصهها، شرایط و لوازم پیشرفت مطرح نمایند.
حال این پرسش پیش خواهد آمد که برای تحقق پیشرفت چه باید کرد؟
در منطق ما یکی از اصلیترین شاخصهای پیشرفت، عدالت است. برای همین رهبری در بسیاری از موارد هرجا سخن از پیشرفت به میان آوردهاند در کنار آن عدالت را مطرح نمودهاند. در باب عدالت نیز باید به چند نکته توجه نمود:
1. مراد ما از عدالت با عدالت در منطق توسعه بسیار متفاوت است. در منطق غرب اصل بر آن است که نظامات ثروت و کارتلهای اقتصادی شکل بگیرد، چون پیشرانهای ایجاد سرمایه و نظام توسعه هستند. در واقع پس از خلق نابرابری و ایجاد طبقات در جامعه، نهادهای اجتماعی باید برای ایجاد توازن وارد شوند. به عبارت دیگر در این نگاه عدالت امری تأخیری و ترمیمی است اما در منطق اسلامی میبایست از ابتدا امکان خلق نابرابری را سلب و زیرساخت ایجاد عدالت را بنا نمود.
2. همانطور که رهبری نیز اذعان نمودهاند ما در حوزه عدالت دچار عقبماندگی هستیم، که این خود ریشه در این دارد که ما طی چند دههی گذشته ما راهی جز برنامههای توسعه در کشور طی ننمودهایم.
3. در نگاه دینی ما مردم مهمترین عامل پیشرفت هستند و عدالت جز به دست مردم محقق نخواهد شد. تعبیر قرآنی این است که «لَقَد أَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّناتِ وَأَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ». بنابراین تا زمانی که مردم اقامه قسط نکنند، عدالت برقرار نخواهد شد. اما این قیام مردمی نیازمند لوازمی است. از جمله آنکه باید آگاهی، صلاحیت و توانمندی برای اخذ مسئولیت در مردم ایجاد شده باشد. امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهجالبلاغه میفرمایند: «فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ». یعنی باید آن سرشت نهفتهی انسانی را بیدار کرده و مبتنی بر آن حرکت ایجاد کرد.
پس باید زمینههای رشد و قیام عمومی مردم را فراهم کنیم و ذره ذره تکالیفی که مردم میتوانند بر عهده گیرند به آنها واگذار کنیم. نکتهای که رهبری نیز در بیانیه گام دوم بر آن تأکید داشتهاند و ایدهی راهبردی حضرت امام (ره) نیز در ابتدای انقلاب همین بوده است. ایجاد نهادهایی همچون جهادسازندگی، بسیج، کمیتههای انقلاب، شورای محلات و ... که مبتنی بر مشارکت حدأکثری مردم بنا شده بودند، مؤید همین نکته است.
پس از رشد و آگاهی، خلق مشارکت و همراهی مردم میبایست صورتبندی و مدیریت دانش الگوها را در دستور کار قرار داد و زمینه را برای ایجاد الگوهای بسط یافته و بومی فراهم نمود.