سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: والد خوب بودن غریزی نیست. ما به آدمهایی محتاجیم که به آینده بچه هایشان فکر کنند، نه به گذشته والدینشان! فرزندپروری درست و باکفایت یک انتخاب است و نیاز به آموزش دارد. این امر به والدین کمک میکند تا فرزندانی خودکفا و از نظر عاطفی سالم پرورش دهند. مراحل رشد در زندگی هر فرد در پنج سال نخست زندگی اتفاق میافتد و این مسئله، چگونگی تربیت کودک را از اهمیت بالایی برخوردار کرده است.
لازم است در هر موقعیتی فراموش نکنیم که مخاطبمان کودک است. پس باید هدف یا انتظار خود را تنظیم کرده و با توجه به دایره لغات و فهم کودک با آنان صحبت کنیم. به وضوح شاهد این مسئله بودهایم که مادر هنگام ورود به مهمانی از کودک خود تقاضا میکند که دختر خوبی باشد، اما هیچ وقت برای او نمیگوید منظورش از دختر خوب بودن انجام چه کارهایی است. به بهانه تربیت، در دل کودکمان ترس نکاریم. از جملاتی همچون «اگه شیطونی کنی، دیگه مامانت نیستم» یا «دیگه مامان دوستت نداره، میدم لولو بخوره تو رو» و... باید پرهیز کرد چراکه کودک باید این اطمینان خاطر را داشته باشد که مادر بیقید و شرط دوستدار او خواهد بود. کودکان زیر شش سال هر چیزی را ببینند و بشنوند، باور میکنند، پس باید بسیار مراقب گفتار و رفتار خود بود. برای کودکان از یک سنی به بعد معنی خوب و بد قابل ادراک است. به عبارتی کودک پیش از این سن به واسطه کانالهای دیداری و شنیداری عمل میکند. یعنی به مواردی از جمله تن صدا، حالت چهره، ژست بدنی و امثال آن پاسخ میدهد. چون خوب یا بد برای او مفهومسازی نشده و تنها مثلثسازی کردن را بلد است (تقلید و پیروی از والدین).
بنابراین بیانصافانهترین حالت ممکن، ترس و وحشت کاشتن در دل کودکان است. عدم ثبات رفتاری برخی از والدین، کودک را دچار تعارضهای گوناگونی میکند. سپردن مسئولیت در زمینههایی که کودک توانایی دارد موجب افزایش عزت نفس او میشود. هنگامی که کودک مرتکب اشتباهی میشود، به جای تنبیه و تحقیر لازم است عواقب اشتباهش را توضیح دهیم. به یاد داشته باشیم تنبیه، بازگشت پاسخ را موقتاً کاهش میدهد. به عبارت دیگر فقط نزد تنبیهگر است که رفتار مورد نظر را تکرار نمیکند. از جمله عواقب تنبیه این است که کودک رفتار منفی را یاد میگیرد. او روشهای حل اختلاف را یاد نمیگیرد و ممکن است آسیب ببیند. نسل دیروز با همه خوب و بدیهایش بزرگ شد. نسل امروز است که نیاز به تأمل بیشتر دارد.
به قول دوستم، ما بچه بودیم کتک میخوردیم، بعدش تازه باید میرفتیم از مامان بابامون عذرخواهی هم میکردیم که ببخشید عصبانیتون کردیم و مجبور شدید ما رو بزنید. واقعیت تلخی است، اما کودک هنگام مورد تنبیه واقع شدن، بیش از هر چیز احساس بیکفایتی میکند. تنبیه چه کلامی باشد چه بدنی، کودک را دچار سرخوردگی میکند. به تبع آن کودک عزت نفس خود را از دست میدهد. از شما فاصله گرفته و احساسات منفی خود را سرکوب میکند. با کودکان خود درددل کردن ممنوع! خیلی از افراد مبتلا به اضطراب فراگیر در دوران کودکیشان فرزندپروری معکوس را تجربه کردهاند و به عبارتی این افراد غمخوار، حامی، سنگ صبور و حمایتگر والدین خود بودهاند. در حالی که این از وظایف والدین است و موجب مشکلاتی از جمله حمایتگری افراطی و ناجی شدن در بزرگسالی میشود. اولین مهد برای تربیت کودک، خانواده است و او از والدین خود الگوبرداری میکند. پس پدر و مادر باید الگوی خوبی باشند. متأسفانه در جامعه امروز شاهد مورد تنبیه قرار گرفتن بسیاری از کودکان هستیم و راحت از کنارشان رد میشویم و میبینیم والدین به دلایل اقتصادی، فرهنگی، خانوادگی و... آرامش را از بساط خانه میبرند و حوصله کودک خودشان را هم ندارند. فراموش نکنیم کودکی مثل یک لحظه شیرینی است که با یک چشم بر هم گذاشتن به اتمام میرسد. بهتر است این لحظه کوتاه کودکمان را شاد و درست بسازیم تا وقتی او بزرگ شد، خاطرات خوشی برایش به جا مانده باشد. پس مقتدر باشیم، نه سختگیر یا سهلگیر.