سرویس فرهنگ و هنر جوان آنلاین: با موقعیتسازی و در لحظه بودن نمیشود فیلم ساخت، سعید روستایی در دومین فیلمش یک دیالوگ از فیلم اولش را به تصویر تبدیل کرده، به یاد بیاورید در «ابدویکروز» محسن در ماشین خطاب به مادرش درباره پلیس مبارزه با مواد مخدر چه میگوید، ایده «متریششونیم» از همین سکانس و دیالوگ آمده و روستایی در دومین فیلم سینماییاش از خانواده دور شده و به پلیس مبارزه با مواد مخدر پرداخته است. اگر چه نیمه دوم فیلم به خانواده ناصر خاکزاد میپردازد که نوع پرداختِ فیلمساز به خانواده خاکزاد بیش از حد معصومانه است به نوعی که انگار فیلمساز برای ایجاد لحظاتِ احساسی تصمیم میگیرد خانواده ناصر را نشان بدهد، اما این رویکرد باعث شده جرم و جنایت ناصر برای مخاطب کمرنگ شود و حتی مخاطب با دیدن چند سکانس آخر کنار ناصر باشد تا کنار قانون.
در دومین فیلم روستایی انسجام و پیشروی دیده نمیشود به طوری که انگار روستایی فیلمی سفارشی برای مبارزه با مواد مخدر ساخته و نگرش او نسبت به فیلم اولش تغییری نکرده و تنها چگالی موقعیتی روایتش افزوده شده است، هیچ نوآوریای در شناخت پلیس واقعی در فیلم دیده نمیشود، صمد و همکارانش همان پلیسهایی هستند که باید باشند، همگی آرمان دارند و تحت نگرش آرمانیشان انجام وظیفه میکنند، این برای شخصیت یک پلیس میتواند جذاب باشد ولی مقداری ضعف شخصیتی هم اگر چاشنی کار میشد میتوانست پیچیدگیهای کاراکترهای پلیس را بیشتر کند، البته پلیسها گاهی اوقات غیرقابل باور هم میشوند مثل بازداشت کردن همکار یا شهادت دروغ دادن که باعث بازداشت شدن همکار میشود، حتی نمیشود باور کرد که ناصر خاکزاد به عنوان یک پخش کننده مواد مخدر که چند سال پلیس دنبال اوست در یک بازداشتگاه معمولی از او نگهداری شود و اضافه کنید که ناصر با کمک آن جوان چه راحت میتواند با استفاده از موبایل با بیرون ارتباط داشته باشد! نشان دادن این مسائل نوآوری در شناخت پلیس نیست بلکه ضعف پلیس است، بعضی از منتقدان سینما شیفته پلیسهای فیلم مخصوصاً صمد شدهاند و میگویند صمد یک پلیس باهوش است، اما هیچ نشانهای از هوش در این شخصیت احساس نمیشود، نیمه اول فیلم کش آمده و قصه دیر شروع میشود. سکانس نخست و جمعآوری معتادان مأموریتی است که میتوانست در فیلم نباشد، اما تعداد این همه هنرور و کارگردانی این سکانس فقط برای روستایی در اجرا مهم بوده است، او خواسته خودش را محک بزند تا ببیند با بیشتر از ۱۰ بازیگر در یک لوکیشن هم میتواند فیلم بسازد؟ چندین ثانیه زومبک در سکانس جمعآوری معتادها چه تاثیر دراماتیکی دارد؟ یا سکانس لخت شدن معتادها برای فیلم چه نکتهای دارد؟ این سکانسها تبلیغی و سفارشی نیست؟ فیلم از جایی شروع میشود که الهام آدرس ناصر را میدهد، از ورود ناصر فیلم راه میافتد و لحن شکل میگیرد، اما باز هم محتوا تحت تاثیر موقعیتسازی قرار میگیرد، اینکه ناصر میخواهد رشوه بدهد و صمد به عنوان یک مأمور وظیفهشناس قبول نمیکند هم به شدت منسوخ شده است، در چند سکانس جلوتر صمد به خوبی شعارش را به ناصر میگوید که اگر من چند متهم را تلکه میکردم یکشبه به سرمایه تو میرسیدم، این دیالوگ از دهان یک مأمور مثلاً وظیفهشناس قابل قبول نیست، «متریششونیم» در معرفی پلیس به شدت الکن است، اما به دلیل بافت موضوعی میتواند فیلم مهمی باشد، آنقدر مهم که در بعضی از سکانسها تاثیر را به مخاطب انتقال میدهد، اما به صورت مقطعی! مثل سکانسی که آن زن به عنوان مادر، مواد مخدر را در خودش جا داده یا سکانس بازداشتگاه که ازدحام آدمهای معتاد در چند وجب را نشان میدهد. «متریششونیم» حتماً فیلم تاثیرگذاری است، اما موضع فیلمساز مشخص نیست، موضوع اصلی مواد مخدر است یا پلیس یا پخش کننده؟ چیزی که ما در فیلم میبینیم پلیس و نحوه برخوردشان با متهم است، فیلم دیر به پایان میرسد با اینکه میشد از پرتی نماها زد، سکانس ملاقات ناصر با خانوادهاش ملموس نیست و برای فیلم زیادی است، فقط میفهمیم که شاید برادر ناصر راه او را ادامه بدهد، حتی این سکانس ناصر را به یک قهرمان تبدیل میکند که انگار قرار است ناحق اعدام شود، همان سکانس گفتوگو با وکیل و نشان دادن خانواده در آن کوچه تنگ بهترین راه انتقال شناخت از خانواده ناصر بود. «متریششونیم» نماهای بیکارکردی که بودونبودشان فرقی نمیکند کم ندارد، اما فیلمساز ترجیح میدهد از همه داشتههایش استفاده کند. قطعا این فیلم یک اثر پرزحمت و طاقتفرسا محسوب میشود. کنترل سیاهلشکرهایی که به طور واقعی معتاد هستند کار کم اهمیتی نیست. این فیلم ۱۳۰ دقیقه است، اما اساساً گذر زمان در آن مشخص نمیشود و این از نکات مهم است. «متریششونیم» بیش از هر چیز مدیون هومن بهمنش به عنوان فیلمبردار است. قابها و حرکات دوربین با موضوع فیلم کاملاً منطبق است. تدوین بهرام دهقانی باعث شده ریتمِ فیلم تداوم داشته باشد، اما در بعضی از سکانسهای پایانی ریتم نماها کند شده و این تغییر نسبی ملتهب بودن جریان موجود در نماها را کمی خنثی کرده است. این اتفاق از دادسرا به بعد رخ میدهد، چه خوب که سکانس اعدام در اکران عمومی کوتاهتر شده است، سکانس تعقیب و گریز اول فیلم و زنده به گور شدن آن جوان به دلیل محتوایی و فرمیک و نگاه تمثیلی به عاقبت اعتیاد به درستی شکل گرفته است. روستایی در انتخاب معادی و محمدزاده ریسک کرده است. معادی به عنوان یک پلیس نوع حرف زدنش به شدت به مرتضای ابدویکروز شباهت دارد اگر چه او چارچوبهای تیپیکال یک پلیس را تا حدودی منطقی بازی کرده، اما طولانی حرف زدن معادی و نفس کم آوردنش و حتی کل کل کردنش با محمدزاده او را به یک کاراکتر مستقل تبدیل نمیکند، از سوی دیگر محمدزاده در پرخاشگری و حتی گریه کردنش مخاطب را به یاد محسن میاندازد، طوری که هر لحظه امکان دارد بگوید نرو سمیه! فیلمنامه فارغ از حفره است، اما به نظر میرسد روند قصه در چند مقطع به علت دوبارهنویسیهای متعدد از قصهپردازی به موقعیت پردازی تبدیل شده اگر چه کشش لازم در کلیت وجود دارد، اما کم آوردن قصه در فیلم کاملاً مشهود است. سعید روستایی در فیلم دومش خواسته به منتقدانش بگوید که میتواند در سکانسهای خارجی هم کار کند، اما واقعیت این است که روستایی در سکانسهای بیرونی قابهای خوبی نمیبندد و دلیلش هم مشخص نیست، «متریششونیم» قطعاً از ابدویک روز عقبتر است، اما برای مخاطب و جامعه فیلم مهمی محسوب میشود.