25 بهمن 1385، اتوبوس حامل كاركنان سپاه در بلوار ثارالله احمدآباد زاهدان مورد حمله تروريستي گروهك جندالشيطان قرار گرفت و در اقدامي ناجوانمردانه با انفجار خودروي پيكان در مسير اين اتوبوس، جعفر شهرياري و تني چند از همكارانش كه با اتوبوس عازم محل خدمت بودند مظلومانه به شهادت رسيدند. آنچه در پي ميآيد حاصل همكلامي ما با «محمدحسين شهرياري» پدر شهيد جعفر شهرياري در ايام سالگرد شهادت اوست كه با هم ميخوانيم.
پياده تا نمازجماعت
پسرم جعفر در سي و يكمين روز شهريور 1364 در روستاي سدكي شهرستان زابل به دنيا آمد. او پنجمين فرزند خانواده ما بود. حدود 12 سال داشت كه سعي ميكرد در تمامي نمازهاي جماعت شركت كند. او براي رسيدن به نماز اول وقت فاصله 12 كيلومتري از روستا تا شهر هامون را با پاي پياده طي ميكرد. عزم اين نوجوان 12 ساله مثالزدني و حيرتآور بود.
پسرم دوران ابتدايي را در دبستان شهيد آذريان روستاي سدكي و دوران راهنمايي را در مدرسه شهيد دهباشي سپري كرد. پس از اتمام دوران راهنمايي، براي ادامه تحصيل به دبيرستان شبانهروزي تيمورآباد بخش شيبآب رفت.
بسيجي پيرو خط امام(ره)
جعفر از آن دسته بسيجيان پيرو خط ولايت فقيه بود كه در تمام مراسم و مناسبتهاي مذهبي، در صفوف اول شركت ميكرد. حضورش باعث دلگرمي دوستان ميشد. ارادت و علاقه خاصي به خاندان اهل بيت عصمت و طهارت داشت. چنانكه محرم و صفر براي او حال و هواي ديگر داشت. مسجد محل، سنگر اصلي فعاليتهاي معنوي جعفر با همبازيهاي دوران كودكياش بود. پسرم علاوه بر ادامه تحصيل و حضور و فعاليت در بسيج، همراه من در زمينهاي زراعي كار ميكرد و تمام افتخارش اين بود كه يك روستازاده و كشاورز است. اين پسر در خانه هم كمك حال مادرش بود. اما همه اين تحركات و فعاليتهاي لحظهاي او را از ياد خدا غافل نميكرد و قرائت هميشگي قرآن مجيد در برنامه روزانهاش قرار داشت.
قامتي سبزپوش
جعفر بعد از دريافت ديپلم به خاطر ارادتش به نظام و علاقهاي كه به سپاه داشت، در سال 1383 و پس از سپري كردن مراحل گزينش به جمع سبزپوشان پيوست و دوران آموزشهايش را در شهرهاي همدان و تبريز گذراند. بعد از مدتي هم به عنوان يك نيروي رزمي و آماده در گردان پياده تيپ 110 سلمان فارسي زاهدان مشغول خدمت شد تا اولين گام رسيدن به آرزويش يعني شهادت را طي كند. پسرم در مدت حضورش در سپاه و جهاد في سبيلالله همواره مورد تشويق فرماندهانش قرار ميگرفت. در مانورها و رزمايشهاي تيپ هميشه جزو نفرات برتر بود و خاطرات خوبي از خود در اذهان همرزمانش بر جاي گذاشت.
روحيه مجاهدانه و شجاعانهاش باعث شده بود تا سردار شهيد محمدزاده به او علاقه خاصي داشته باشد. هرگاه به ياد صوت شبانه قرآن و سجاده پر از اشك جعفر در نيمههاي شب ميافتم، خوب درك ميكنم كه اين همه راز و نياز خالصانه گواهي انتظار پسرم براي نيل به شهادت بود. ما به عنوان خانوادهاش خوب ميدانستيم كه اين عبادتها و بيقراريها جز به درآغوش كشيدن شهادت ختم نميشود.
انفجار اتوبوس سپاه و گروهك ملعون ريگي
25 بهمن 1385، اتوبوس حامل كاركنان سپاه در بلوار ثارالله احمدآباد زاهدان مورد حمله تروريستي گروهك جندالشيطان قرار گرفت و در اقدامي ناجوانمردانه با انفجار خودروي پيكان در مسير اين اتوبوس، پسرم جعفر شهرياري و تعدادي از همكارانش كه با اتوبوس عازم محل خدمت بودند مظلومانه به شهادت رسيدند. پسرم رمز ورودش به ديار الهي را با چهره خونين و خضابي از خون، گرفت و در محضر شهيد كربلا، حسينبنعلي اربا اربا حاضر شد. فعاليت گروهكهاي شكست خورده تروريستي و بروز جناياتي نظير تاسوكي، دارزين، پيشين، تاسوعاي حسيني چابهار و انفجار اتوبوس سپاه تنها نشاندهنده اعتقادات خرافيگويانه وهابي دارد كه استكبار جهاني صحنهگردان واقعي آن است. در نهايت شهيد جعفر شهرياري در حالي كه تنها 22 بهار از عمرش را سپري كرده بود آسماني شد و به لقاالله پيوست.