اولين ارتباط اعضاي سازمان با عراق و رژيم بعث در جريان هواپيماربايي در سال 1349 صورت گرفت. در آن سال شش تن از اعضاي سازمان به صورت غيرقانوني و قاچاق به دبي رفته بودند و پليس امارات آنها را دستگير كرد. دو ماه مذاكرات بقيه اعضاي اصلي سازمان و حتي سران جنبش فتح در فلسطين كه در آن زمان ارتباط خوبي با سازمان داشتند نيز نتيجه نداد و بالاخره اين نفرات با هواپيما به ايران فرستاده شدند تا تحويل ساواك داده شوند. در اين زمان بود كه اعضاي سازمان تصميم به ربايش هواپيما گرفتند. هواپيما ربوده و به مقصد عراق هدايت شد. هر چند كش و قوسهاي فراواني در عراق صورت گرفت اما بالاخره اعضاي سازمان توانستند با مسئولان عراقي به يك توافق برسند و عراق را به مقصد اردوگاههاي فلسطين ترك كنند. در همان زمان از سوي برخي مقامات رژيم بعث پيشنهاداتي مبني بر همكاري اعضاي سازمان با عراق براي مبارزه با رژيم پهلوي در ايران ارائه شد كه البته در ظاهر توافقي حاصل نشده بود.
از سال 1350 نيز سازمان در عراق يك پايگاه داشت و به قول خودشان قرار بود در اين پايگاه با حمايت رژيم بعث عليه شاه مبارزه كنند. امكاناتي همچون فرستنده راديويي، تعدادي گذرنامه عراقي براي افرادي كه فاقد مدارك شناسايي معتبر بودند و قاچاقي از ايران خارج شده بودند نيز در اختيارشان قرار گرفته بود. پرده سوم اين ارتباط به زمان پيروزي انقلاب بازميگردد. دقيقاً در آستانه سقوط رژيم شاه در بهمن 1357 سازمان مجاهدين خلق يك ساختمان بزرگ و مجهز كه قبل از آن متعلق به بنياد پهلوي بود را مصادره كرد و آن را به عنوان دفتر مركزي سازمان اعلام كرد. اين ساختمان ديوار به ديوار سفارت عراق در تهران بود و همين امر به مجاهدين امكان ميداد كه ارتباط خود با عراق را بدون آنكه لو برود ادامه دهند. البته چند ماه بعد اين ساختمان توسط دادگاه انقلاب تصرف گرديد.
بعد از انقلاب نيز عراق رسماً براي سازمان و بهخصوص بنيانگذاران آن تبليغ ميكرد، پخش زندگينامه و سوابق مؤسسين سازمان و فعاليتهاي آنها عليه رژيم شاه در برنامه فارسي راديو بغداد در اواخر سال 58 و اوايل سال 59 به نوعي شايد زمينهاي براي همكاري سازمان با عراق در خلال جنگ محسوب ميشود.
بعثيها چه نگاهي به اين همكاري داشتند؟ آنها با چه استدلالي حاضر به قبول و حمايت از اين گروه شدند؟
همانطور كه ميدانيد در همان زمان اعضاي مجلس اعلاي انقلاب اسلامي عراق در ايران و تحت حمايت جمهوري اسلامي بودند. شيعيان مجلس اعلا در واقع اپوزيسيون خارجي عراق محسوب ميشدند و صدام نيز به تلافي اين موضوع قصد داشت مجاهدين خلق را حمايت كند و زمينه استقرار آنها در خاك خود را فراهم نمايد. جالب اين است كه صدام و رژيم بعث بر اساس تحليلهاي خود هيچ اهميتي به شعارهاي دهان پر كن رجوي و نيروهايش مبني بر آزادسازي خلق ايران نميدادند و اساساً سازمان را در حد و اندازه چنين ادعايي نميديدند. فقط ريشه اين همكاري را در دست داشتن يك آلترناتيو در مقابل اعضاي مجلس اعلاي عراق ميدانستند. همين امر هم باعث شد كه دام همكاري عراق و مجاهدين را خود بعثيها براي سازمان پهن كنند. در واقع اول بعثيها به سراغ سازمان رفتند و توجيهاتي از اين قبيل داشتند كه در حال حاضر و در بحبوحه جنگ، عراق مورد حمايت ابرقدرتهاي غربي و اروپايي است و اتحاد سازمان با عراق نه تنها تأثير بدي بر آينده سازمان نخواهد گذاشت، بلكه باعث مقبوليت سازمان مجاهدين خلق در نظر اروپاييها و غربيها خواهد شد. واسطه عراقي ابتدا براي ايجاد ارتباط با رجوي در فرانسه اقدام كرد و به نوعي ميتوان گفت كه رجوي به دليل بينش سياسي اشتباهش فريب خورد. اين در حالي است كه منافقين به اسم حفاظت از رئيسجمهور مخلوع يعني بنيصدر به فرانسه آمده بودند، ولي نه تنها بنيصدر تشخيص داد كه اين ارتباط يك خودكشي سياسي است، بلكه سازمان بنيصدر را رها كرد و به عراق رفت.
به جاي خوبي رسيديم، آيا واقعاً سازمان از تبعات منفي ارتباط با عراق اطلاع نداشت؟
بايد توجه داشته باشيم كه سازمان در آن زمان در مرحلهاي بود كه 30خرداد1360 را پشت سر گذاشته بود و تجربه فعاليت در ايران و به قول خودشان فاز سياسي و فاز نظامي ترورهاي خياباني سازمان را به اين نتيجه نهايي رسانده بود كه در ايران پايگاه مردمي ندارد. در غير اين صورت در همان ايران ميماند و به روش سياسي و دموكراتيك فعاليت ميكرد. از همين رو ورود به عراق كه كمترين اعتبار سازمان در همان زمان را به كلي از بين ميبرد و آينده سياسي آن را از لحاظ جايگاه مردمي به كلي نابود ميكرد، ديگر براي سازمان اهميتي نداشت. به عبارت ديگر سازمان چيزي براي از دست دادن نداشت. غير از اين رژيم عراق نيز به واسطه همان نگاه تبليغي كه به ورود سازمان به كشورش داشت اصرار داشت كه اين رابطه و همكاري كاملاً آشكار باشد.
خدمات عراق به سازمان چه بود؟ منظورم در ابتداي ورود منافقين به عراق است كه شروع علني اين همكاري را رقم زد.
عراقيها از همان ابتدا در پايگاه منافقين به صورت علني رفت و آمد داشتند و اين حضور شامل افسران عراقي ميشد كه براي آموزش به نيروهاي سازمان اقدام ميكردند و حضور سربازان براي حفاظت از اعضاي منافقين و بالاخره رفت و آمد نيروهاي فني و خدماتي كه قرار بود خدمات ساختماني و رفاهي براي اين پادگان (اشرف) فراهم كنند. از همان ابتدا عراق تجهيزات نظامي تا تجهيزات اطلاعاتي و رفاهي در اختيار اعضاي سازمان ميگذاشت كه البته با گذشت زمان سطح و كيفيت اين تجهيزات بسيار بالاتر رفت. اين امكانات متأثر از خدمات متقابل منافقين به عراق افزايش پيدا ميكرد. به عنوان مثال ترورهاي سازمان كه بسياري از آنها ترورهاي كور بودند و مردم كوچه و بازار را هدف قرار ميدادند بهاي دريافت امكانات از رژيم بعث بود. البته بعدها در اسناد به دست آمده از عراق معلوم شد كه منافقين با خدعه و نيرنگ اهداف كور خود را به عنوان سوژههاي نظامي و اطلاعاتي مهم به عراقيها گزارش ميكردند تا اهميت و خدمات خود براي صدام را پررنگ نشان دهند.