جوان آنلاین: سالهاست بحث فرزندآوری مطرح است و امروزه به یک دغدغه تبدیل شده است، اما اهمیت موضوع آنطور که باید جدی گرفته نمیشود. در اینباره علتهای مختلفی مطرح است، ولی در وهله اول همیشه مردم و خانوادهها را مورد خطاب قرار میدهیم، در حالی که وقتی سیاستی طرح و دنبال میشود دو عنصر فرهنگ اجتماعی و همراهی مسئولان در اولویت است، چراکه به شرط تحقق شرایط مناسب و احقاق وعدهها آن وقت میتوان از جامعه کوچک خانواده انتظار داشت و او را خطاب قرار داد. تغییر مبانی فکری زوجین نیز مهم و لازم است، زیرا تغییر تفکراتی که در این سالها با شعار «فرزند کمتر، زندگی بهتر» شکل گرفته کاری است بس مشکل، بنابراین تغییر این تفکرات به سمت شعار «فرزند بیشتر، زندگی شادتر» زحمت دارد و باید هزینه کرد.
مسئولان خود به شعار فرزندآوری عمل کنند
حجتالاسلام دکتر عباس نصیریفرد، روانشناس، استاد دانشگاه و پژوهشگر سبک زندگی درگفتوگو با «جوان» با اشاره به اهمیت توجه به عوامل مؤثر در فرزندآوری اظهار داشت: مسئولان نقش بسیار مؤثری در ایجاد انگیزه برای فرزندآوری و پیاده شدن این سیاست دارند و مسائلی بر دوش آنهاست که باید آنها را ایجاد کنند. نباید همه بار روی دوش مردم قرار گیرد و این وظیفه به صورت یک طرفه به سمت خانوادهها برود. اینکه به خانوادهها بگوییم این یک تکلیف فرهنگی- اجتماعی است و باید به آن عمل شود ولی در مقابل مسئولان به وظایفشان عمل نکنند توصیهای است که نتیجهای ندارد. مانند این است که به یک آشپز بگوییم غذای خوب درست کن، اما اقلام لازم را در اختیارش نگذاریم.
نصیریفرد در ادامه افزود: از سویی این سؤال مهم مطرح است که مسئولان فعال در امر جمعیت و ستاد ملی جمعیت هر کدام چند فرزند دارند؟ آیا به شعار فرزندآوری توجه دارند و عمل کرده و میکنند؟ خب مشکل هم همین جاست. این یک حقیقت است؛ کسی که دغدغه حرف و شعاری را که داده میشود، ندارد، نمیتواند نسخه بپیچد، در نتیجه سخن او اثر نخواهد داشت. آن مسئولی خانواده پنج فرزندی را درک میکند که طعم تعدد فرزند و مشکلات و شیرینیهای آن را چشیده باشد، بنابراین افرادی باید در امر سیاستگذاری جمعیت مسئول باشند که فراز و نشیب تعدد فرزند را دیده و لمس کرده باشند، آن وقت کاستیها و حداقلهای لازم را میشناسند و به وعدهها عمل میکنند. بیتعارف بگوییم، در غیر این صورت موضوع را تمسخر کرده ایم و خدا به حرف برکت نمیدهد، بنابراین اثری هم نخواهد داشت. ما مردم خوبی داریم، آنها فقط صداقت در گفتار و عمل مسئولان را انتظار دارند چراکه فهیم و زیرک هستند، بنابراین وعده بیعمل در سیاستگذاریها تأثیر معکوس میگذارد و هر چقدر هم تلاش شود بیفایده است.
قباحت تعدد فرزند را به سمت زیباییها ببریم
این استاد دانشگاه معتقد است: در اجتماع کنونی باید قباحت تعدد فرزندان در نظر خانوادهها پاک شود، بنابراین لازم است در این زمینه فرهنگسازی اجتماعی شود. او در این باره میگوید: کار فرهنگی در این زمینه باید به سمت و سویی برود تا افرادی که دارای چند فرزند هستند به سخره گرفته نشوند. این فرهنگسازی بر عهده رسانههاست. در این باره باید فیلمهایی ساخته شود که چنین خانوادههایی را افرادی باسواد، مرفه، شاد و خوشحال نشان دهند؛ موضوعی که خیلی کم در سریالها و فیلمها دیده میشود.
وی در ادامه گفت: قطعاً خانوادهها در صورت انجام وظیفه از سوی مسئولان و مساعد بودن شرایط برای رشد و تربیت فرزندان، انگیزهشان در این امر بیشتر و پررنگتر خواهد شد. به طور مثال با پنج فرزند خیلی سخت میتوان سوار اتوبوس شد یا در خانه استیجارهای با حداقل درآمد تاب آورد. در صورت فراهم شدن حداقل شرایط رفاهی، آن وقت خانوادهها تن به سیاستگذاریها میدهند و نتیجه مثبت حاصل خواهد شد. باید ابعاد مختلف موضوع به خوبی بررسی شود تا جامعه آن را بپذیرد.
تغییر مبانی فکری خانوادهها لازم و ضروری است
نصیریفرد در پاسخ به این سؤال که چرا بعضی خانوادهها با وجود رفاه اقتصادی انگیزهای برای داشتن فرزند ندارند یا تکفرزند هستند، اظهار داشت: پاسخ این سؤال به مبانی فکری افراد برمیگردد. مدتی قبل در مجموعهای جلسه مشاوره برگزار شد. مدیرعامل آن مجموعه زن میانسالی بود که تنها یک فرزند داشت. بعد از پایان جلسه از آنجا که نگاه جدیدی برای او باز شده بود خواست درباره مشکلی که داشت صحبت کند. بعد از صحبت با او مشخص شد عمده مشکل او به تکفرزندیاش برمیگردد. دیدگاه این مدیرعامل آن بود که همین یک فرزند نیاز عاطفی مرا برطرف میکند و من هم نیاز عاطفی او را برطرف میکنم. او میگفت آنچنان آینده مالی فرزندش را تضمین کرده است که چند نسل بعد از او هم نیاز مالی نخواهند داشت. وقتی عمده دلایلش را گفت، معلوم شد تمام مسائل را از نگاه خودش میبیند و «من» در حرفهایش اولویت داشت. تلنگری به او زدم و با این تلنگر او فهمید فرزندش اگرچه در آینده رفاه مالی دارد، اما از نظر عاطفی بسیار فقیر است. فرزندان این فرزند نه خاله دارند نه دایی، نه عمه دارند نه عمو. مجالس شادی و غم او غریبانه است و آن زن بعد از شنیدن این صحبتها از تصمیمش پشیمان شد، اما گلایهای داشت و اینکه چرا این نکات و این مدل از سبک زندگی به او آموزش داده نشده بود؟! او فکر میکرد زندگیاش خیلی عالی و در اوج خوشبختی است، اما با تغییر در تفکر، نگاهش به زندگی و سبک زندگی تغییر کرد چراکه این مبانی به غلط چیده شده و زندگیاش بر اساس این مبانی شکل گرفته بود.
این روانشناس و استاد دانشگاه سه بخش مؤثر در ساخت این مبانی فکری را ژنتیک، محیط و عدم پاسخگویی به نیازهای کودکی (تهواره منفی و مثبت) دانست و در توضیح گفت: «شاید فکر کنید بخش ژنتیک قابل تغییر نیست، اما این برداشت غلطی است و اتفاقاً قابل تغییر است. برای این تغییر کارگاههایی فعال هستند که ساختمان ذهنی افراد را به هم میزنند و بنای جدیدی میسازند، طوری که او فکر میکند در یک زندان ذهنی بوده است. این کارگاهها در بعضی کلینیکها در حال فعالیت هستند که توصیه میشود چنین افرادی به این کارگاهها مراجعه کنند و ماهیت ذهنی خود را تغییر دهند. محیط نیز از جمله عواملی است که فرد ناخودآگاه در زندگی با آن مواجه بوده و از آن آموزش گرفته است. به طور مثال او در خانوادهای بزرگ شده که تأثیر تفکر پدر و مادرش بر فرزند کم بوده است.
وی در آخر گفت: «تهوارهها همان عقدههای دوران کودکی است. مثلاً فردی که در خانواده پرجمعیتی زندگی و تحصیل کرده است، گلایه میکند که چرا به همه نیازهایش پاسخ داده نشده است، بنابراین این فرد در زندگی شخصیاش معتقد است باید فرزند کمتر داشت تا بتوان به نیازهای او پاسخ داد. این همان پایههای فکری است که باید به هم ریخت و از نوساخت.»