جوان آنلاین: گاهی مصداق برخی شعرها و ضربالمثلهای قدیمی در واقعیت نقض میشود. مثلاً از قدیم گفتهاند: «گیرم پدر تو بود فاضل / از فضل پدر تو را چه حاصل.»، اما همیشه هم اینگونه نیست. اتفاقاً والدین فضایل معنوی و رفتاری خود را به فرزندان منتقل میکنند. پدری که امروز در سن ۷۳ سالگی همپای همسرش کار میکند، حالا پسرانی دارد که هر کدام در عین حال که فعال و پویا در بیرون منزل مشغول کسب روزی هستند، در منزل نیز به همسر خود کمک میکنند. روایت این خانواده را در ادامه میخوانید.
ساعت ورود میهمانان نزدیک بود. ۳۰ نفر از فامیل و قوم و خویش. خانم حاضر و آماده همزمان با ورود میهمانان یک به یک به استقبال میرود، اما آقای منزل از دور سلام میکند و بلند میگوید برنج را دم کنم میرسم خدمتتون. مگر داریم؟! مگر میشود؟! بله میشود. بیآنکه احساس سرافکندگی کند با افتخار از برنج دم کردن خود تعریف میکند و میگوید: «به به! چه برنجی براتون دم کردم.»
همه فامیل به این موضوع عادت کردهاند. سالهاست رسم خانه محمد و فاطمه همین است که برنج دم کردن با محمد است. البته که کمک کردن به فاطمه خانم به همین خلاصه نمیشود. مثل همیشه فامیل منتظرند ببینند تا محمدآقا اینبار چه مدل ژلهای را تهیه و تزئین کرده است. بله. محمد آقا ژله هم درست میکند آن هم از نوع خاص.
لابد فکر میکنید محمد آقا بیکار است. خیر! ایشان شغل آزاد دارد و بازاری است. صبح تا غروب در مغازه مشغول است، اما روزهایی که همسرش فاطمه خانم کلاس دانشگاه دارد منزل میماند و دختر کوچکشان را نگه میدارد. کلاسهای فاطمه خانم تا هشت شب طول میکشد و محمدآقا غذا هم درست میکند تا بانوی خسته از درس و دانشگاه وقتی به خانه رسید گرسنه نماند.
اگر خانمی این مطلب را بخواند میگوید خوش به حال خانمش و البته بعضی آقایان ممکن است بگویند: «زن ذلیل!»، اما سالهاست یک گوش او در و گوش دیگرش دروازه است و کاری با این حرفها ندارد. زندگی محمد و فاطمه از درون و بیرون قشنگ است. مشارکت در امور منزل آنها به حدی بالاست که نمود بیرونی دارد و البته در این میان بچهها هم از این کار لذت میبرند. دختر بزرگ خانواده که الان کلاس ششم است میگوید: «یکی از لذتهای من درست کردن پیتزا همراه باباست.» فاطمه خانم میگوید: «برخی شبها این من هستم که مینشینم روبهروی تلویزیون و گوشی دستم است و محمد و بچهها در آشپزخانه حسابی مشغول هستند.»
از او درباره حسش به خانهداری میپرسم. میگوید: «من هرگز در زندگی حس نکردم شبیه یک خدمتکار عمل میکنم. همسرم سختی کار من در خانه را درک میکند، چراکه وقتی یک روز در خانه میماند، کلافه میشود. اتفاقاً محمد به هیچ عنوان تا به حال ظرف نشسته و جارو نکرده است، چون از اول گفته من از این دو کار بدم میآید، اما در عوض در طبخ غذا، جمع و جور کردن و نگهداری بچهها همراه من است. همراهی او باعث شده است تا من در این سالها بتوانم ادامه تحصیل بدهم و در حال حاضر دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد هستم.»
علی برادر بزرگتر محمد سه فرزند دارد. دو برادر شغلشان یکی است و البته علی دستی هم بر تجارت دارد. از اوضاع مالی نسبتاً خوبی برخوردار است و میتواند با یک مستخدم پاسخگوی کارهای منزل باشد، اما او نیز مثل برادرش ترجیح میدهد خودش در کارهای منزل به همسرش کمک کند.
در این خانواده رسم است که دم کردن برنج برای میهمانان با مرد باشد. برخی روزها که همسرش هدی خانم بیرون منزل کار دارد، نگهداری از بچهها به خصوص پسرها بر عهده علی است. پسرها میگویند بهشت همان روزی است که مامان و خواهر بزرگتر نیستند و پدر و پسران در خانه دست به کار غذا درست کردن میشوند. از قرمه سبزی گرفته تا لازانیا و مرغ سوخاری و...
یکی از نکات جالب در صحبتهای هدی خانم این است که میگوید: «فرزند آخرم که اکنون سه سال دارد به حدی به پدرش وابستگی دارد که صبحها با ترفندهای مختلف مجبور میشویم او را راهی سر کار کنیم. دلیل این وابستگی این بود که از همان ابتدا حسین فقط از دست علی شیر خورد و شبها هم کنار پدرش خوابید.»
علی و محمد پسران همان پدری هستند که امروز در سن ۷۳ سالگی پا به پای همسرش در منزل کار میکند. از خرید گرفته تا آشپزی و پاک کردن سبزی، لوبیا، باقالی و...
عروسها میگویند: «پدر شوهر و مادرشوهر بارها و بارها برای آنها سبزیهای مختلف را مخصوص فریزر آماده کردند و دلیل این کار مشارکت بالای پدر خانواده در سبزی پاک کردن است.»
حاج خانم میگوید: «من اصلاً یادم نمیاد آخرین بار کی سبزی و لوبیا و باقالی پاک کردم.»
او تعریف میکند: «اگر حاج آقا نباشد من اصلاً نمیتوانم هیچ کاری کنم. حاج آقا همیشه ظرف میشوید و بارها به من گفته حاج خانم من برات نتونستم ماشین ظرفشویی بخرم، اما خودم ظرفهاتو میشورم. آشپزخانه راتر و تمیز میکند. جارو میکند. دستمال میکشد و پا به پای من تا لحظه آخر در آشپزخانه کمک میکند. مهمتر اینکه هرگز توقع زیادی هم از من ندارد. بارها و بارها پیش آمده که من حوصله غذا درست کردن نداشتم. به پیشنهاد خود حاج آقا غذای حاضری مثل نان و هندوانه، نان و انگور و حتی سیب زمینی و تخم مرغ خوردیم.»
حاج آقا و حاج خانم، به شدت به میهمان علاقهمند هستند و عمدتاً کاشانه گرم آنها میزبان اقوام و خویشاوندان است.
چند سالی است که یک داماد هم به این جمع اضافه شده است. ابتدا از مشارکت حداکثری آقایان در منزل متعجب بود، اما کمکم برای او هم جا افتاد. ملیحه و حجت هر دو شاغل هستند. طبق آنچه ملیحه میگوید: «خوش شانسی، روشنفکری و اعتقادات و شاید همه این موارد باعث شده تا همسرم هم مثل پدر و برادرانم کاری باشد. ما هر دو همزمان به خانه میرسیم. حجت به هیچ عنوان توقع درست کردن شام تازه از من ندارد. خیلی از شبها من مشغول استراحت هستم و او ظرفها را شسته و خشک میکند و سر جای خود میگذارد. پیش آمده خودش غذا درست کند. ماشین لباسشویی را روشن و رختها را پهن میکند. بسیاری از مواقع خودش لباسش را اتو میکند. به حدی کاری است که گاهی دوست دارم برای ابراز محبتم به او زودتر از خواب بیدار شوم و برخی کارها را انجام بدهم تا شرمنده او نشوم. حسب تجربه گاهی وقتها کارهای ماشین را من انجام میدهم. مثل اینکه داخل حیاط ماشین را میشویم و داخلش را جارو میکنم. همین باعث تنوع کار و ایجاد جذابیت میشود.»
روایت خانوادهای را آوردیم که از شرایط مالی مناسبی هم برخوردارند، اما معتقدند با مشارکت خانوادگی و بدون نیاز به حضور شخص ثانویه که در امور منزل به همسرشان کمک کند، قادر خواهند بود تا با مشارکت و تقسیم کار امور را پیش برند.