جوان آنلاین: از شهادت عارف مجاهد آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب شیرازی، ۴۲ سال سپری گشت. با این حال در عرصه دین، فرهنگ و تاریخ انقلاب اسلامی، روزی نمیگذرد که ذکری از وی به میان نیاید! این معنایی جز حیات جاوید ندارد که خداوند شهدای راه خود را به آن وصف کرده است. در مقال پیآمده و به مدد پارهای از اسناد، زندگی سیاسی و شهادت آن بزرگ مورد بازخوانی قرار گرفته است. روحش شاد و یادش گرامی باد.
«معلم اخلاق و مهذب نفوس»، در یک نگاه
در آغاز مقال، مروری کوتاه بر حیات علمی و عملی شهید آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب شیرازی، به هنگام مینماید. در این صورت شناخت جهاد دینی و سیاسی این عارف نامور در متن آن نیز میسور خواهد بود. در مقالی بر تارنمای مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، کارنامه آن روحانی جهادگر، به ترتیب پیآمده بازخوانی شده است:
«در روز جمعه ۲۰ آذر ۱۳۶۰، آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب بر اثر انفجار بمب، در ۷۱ سالگی به شهادت رسید و به عنوان سومین شهید محراب معروف شد. آیتالله دستغیب در ۱۲۸۸. ش، در شهر شیراز متولد شد. پدرش سیدمحمدتقی به هنگام تولد او، در کربلا بسر میبرد و به دلیل تقارن ولادت وی با شب عاشورا، نام عبدالحسین را بر او نهاد. آیتالله دستغیب در سن ۱۲ سالگی، پدر خود را از دست داد و سرپرستی مادر، سه خواهر و برادر کوچکتر از خود را برعهده گرفت. در سال ۱۳۱۴ و پس از طی دروس مقدماتی، رهسپار نجف شد و از محضر آیات عظام: حاج شیخ محمدکاظم شیرازی، حاج سید میرزا آقا اصطهباناتی شیرازی و حاج میرزا علی آقا قاضی کسب فیض کرد و در ۲۴ سالگی، به درجه اجتهاد رسید. او خود میگوید: علت مراجعت به نجف پس از اولین بازگشت به شیراز، تهدیدات رضاخان برای خلع لباس من بود. پس از مراجعت دوباره از نجف، امام جماعت مسجد جامع عتیق شیراز شد. به همت وی این مسجد هزارساله که از بناهای شاخص تاریخی ایران محسوب میشود، در سال ۱۳۲۱ مرمت و بازسازی شد. آیتالله دستغیب به شکل همزمان، ریاست حوزه علمیه فارس را نیز برعهده داشت. او از آغاز نهضت امام خمینی، از مروجین اندیشه ایشان در استان فارس بود. وی یک بار در جریان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و یک بار در ۱۳۴۳، بازداشت و به تهران اعزام شد. در جریان اوجگیری انقلاب نیز، توسط مأموران حکومت نظامی بازداشت و به تهران منتقل گشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به نمایندگی از مردم استان فارس، در مجلس خبرگان قانون اساسی عضویت یافت و در همان حال با حکم امام خمینی، به امامت جمعه شیراز منصوب شد. او در روز جمعه ۲۰ آذر ۱۳۶۰ و بر اثر انفجار بمبی دست ساز، در ۷۲ سالگی به شهادت رسید و به عنوان سومین شهید محراب شهرت یافت. امام خمینی در پی شهادت آیتالله دستغیب، طی پیامی ایشان را: معلم اخلاق، مهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی نامیدند. سازمان منافقین پس از این رویداد و طی اطلاعیهای، مسئولیت این حادثه را برعهده گرفت.»
دستور مستقیم شاه، برای قطع ارتباطات عالم مجاهد
شاید در دومین فراز از این یادمان، مناسب باشد که اوصاف مبارزاتی آن معلم اخلاق را از زبان دشمنانش بخوانیم! در پرونده قطور شهید آیتالله دستغیب در ساواک تهران و شیراز، نکاتی وجود دارد که میتوانند پژوهندگان حیات آن بزرگ را به فهمی دقیق سوق دهد. تیمسار ناصر مقدم از اداره کنندگان ساواک، طی گزارشی به شاه، به فرازهای مهم مبارزات آیتالله در سالیان منتهی به انقلاب اسلامی اشارت برده است. او در این متن - که به نوعی اظهار استیصال ختم میشود- از مخدوم خویش در باره نحوه مواجهه با آن بزرگ چاره جویی نموده است. پهلوی دوم نیز بلافاصله، دستور محدودیت آن عارف والاقدر و جلوگیری از مراجعه مردم به وی را صادر کرده است:
«برابر سوابق موجود، نامبرده بالا یکى از وعاظ افراطى و ناراحت طرفدار روحاللّه خمینى در شهر شیراز مىباشد که سوابق ممتدى در ایراد مطالب خلاف و تحریکآمیز در بالاى منبر و حتى همکارى با جمعیت به اصطلاح نهضت آزادى دارد. یاد شده در سال ۲۵۳۶ - که جشن هنر در شیراز منعقد بوده- مطالبى در انتقاد از برنامههاى این جشن ایراد کرده است. بعد از فوت مصطفى خمینى پسر روحاللّه خمینى، یاد شده با همکارى چند تن دیگر از روحانیون افراطى شیراز، مجالسى به مناسبت فوت وى منعقد نموده و در مجلسى که به مناسبت چهلمین روز فوت مصطفى خمینى در شیراز تشکیل گردیده، یاد شده ضمن تمجید از روحاللّهخمینى و پسرش و ایراد مطالبى پیرامون فضائل و خصائل آنها، براى سلامتى روحاللّه خمینى دعا کرده است. یاد شده همچنین متعاقب حوادث اخلالگرانه دیماه سال ۲۵۳۶ شهر قم، با ایراد سخنرانىِ خلاف مصالح مملکتى، تحریکاتى را بین متعصبین مذهبى شهر شیراز به عمل آورده که این تحریکات در انجام فعالیتهاى اخلالگرانه افراطیون مذهبى در شیراز مؤثر بوده است... سید عبدالحسین دستغیب در روز ۸/۴/۳۷، در یکى از مساجد شهر شیراز به منبر رفته و ضمن ایراد سخنرانى تحریکآمیز، مردم را به مبارزه علیه دولت ایران تشویق و ترغیب کرده است. پس از خاتمه سخنرانى یاد شده، حدود ۲ هزار نفر جمعیت پس از خروج از مسجد، ضمن انجام تظاهراتخیابانی، به دادن شعارهاى ضد میهنى و پرتاب سنگ به طرف مأمورین انتظامى مبادرت کردهاند که مأمورین انتظامى براى متفرق کردن آنها دخالت و با پرتاب نارنجک و گاز اشکآور، اخلالگران را متفرق و سه نفر از آنان را دستگیر کردهاند. در این حادثه سه نفـر از مأموریـن انتظامى به علت اصابت سنگ، جراحات مختصرى برداشتهاند... از آنجا که این شخص از روحانیون سرشناس مقیم شیراز و سن او نزدیک به ۷۰ سال مىباشد، تبعید یا بازداشت وی به سبب اینکه موجب اشتهار بیشتر نامبرده و بهانه جدیـدى در دسـت عناصر اخلالگر خواهد بود، به مصلحت به نظر نمىرسد. مستدعى است در صورت تصویب اجازه فرمایند، مشارالیه نیز مانند سیدصادق روحانى (مقیم قم)، ممنوع از وعظ و ارتباط با دیگران در منزلش بماند و ارتباطش با دیگران، قطع و تحت نظر باشد.
دستور ادارى- از شرف عرض پیشگاه مبارک شاهنشاه آریامهر گذشت، تصویب فرمودند: تلفن و کلیه ارتباطهاى نامبرده با خارج قطع گردد، مأمورین از رفت و آمد به منزل جلوگیرى نمایند....»
اعتراض به قطع منابر زنده یاد فلسفی در شیراز
در تاریخ شهر شیراز، جلوگیری از ادامه منابر یک خطیب دینی به دلیل احتمال ایراد انتقاد از سیاستهای غیراسلامی حکومت، امری کم سابقه قلمداد میشد. در مهر سال ۱۳۴۹، زنده یاد حجتالاسلام والمسلمین محمدتقی فلسفی به دعوت آیتالله حاج شیخ بهاءالدین محلاتی، برای سخنرانی به شیراز دعوت شد. استقبال مردم از این منابر در شبهای اولِ آن، به گونهای بود که شاه در برابر خویش، راهی جز دستور به تعطیل این مجلس ندید! در پی این اقدام شهید آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب و تنی چند از علمای شیراز، با ارسال تلگرافی به آیتالله العظمی سیداحمد خوانساری در تهران، انزجار خویش نسبت به این اقدام را علنی کردند. سند ساواک در این باره مینویسد:
«در تاریخ ۱۹/۷/۴۹ جمعى از روحانیون شیراز از جمله: شیخ بهاءالدین محلاتى، شیخ مجدالدین محلاتى و سید عبدالحسین دستغیب، تلگرافى جهت آیتالله خوانسارى، رونوشت آیتالله میرزاعبدالله سعید تهرانى و آیتالله آملى مخابره که ضمن آن از آقاى فلسفى و سخنرانیهاى او در شیراز تعریف و تمجید به عمل آورده و اقدام دولت را مبنى بر احضار یاد شده به تهران، ناروا دانسته و در پایان درخواست نمودهاند که، چون این عمل برخلاف انتظار بوده و احساسات عمومى را جریحهدار ساختهاند، اینک جامعه روحانیت به نمایندگى از عموم طبقات، مراتب تأسف عمیق خود را از این پیشآمد ناروا ابراز و به وسیله علماى اعلام مرکز، از وجود مکرم حضرت آقاى فلسفى (دامت برکاته)، از این جریان که موجب انفعال شیرازیان شد، معذرتخواهى مینماید. ضمناً یک نسخه از متن تلگرام مزبور، به وسیله میرزاعبدالله سعید تهرانى به حضور جناب آقاى نخستوزیر تقدیم گردیده است و نامبرده ضمن نامهاى تقاضا نموده، تا ترتیبى اتخاذ گردد که هر چه زودتر این پیشآمد جبران گردد، تا جواب آقایان داده شود....»
ما نمیگذاریم که امسال در شیراز، جشن بیهنری برپا شود!
جشن هنر شیراز، از مظاهر بارز اشاعه بیبندوباری فرهنگی و اخلاقی پهلویستی، در کشور قلمداد میشد. شهید آیتالله دستغیب در برابر این حرکت پر تظاهر، بهسان مانعی جدی ظاهر شد و نهایتاً توانست با بسیج افکار عمومی و جهت بخشی به افکار متدینان، آن را خنثی و ساحت استان فارس را از آن مبرا سازد. این امر به شکلی رسمی، اعلام جنگ با دربار، ساواک و کلیت رژیم شاه به شمار میرفت. واکنش سومین شهید محراب به این رویداد، اینگونه در یکی از اسناد ساواک بازتاب یافته است:
«در ساعت ۲۱:۳۰ روز گذشته، سید عبدالحسین دستغیب پس از پایان نماز جماعت در مسجد جامع شیراز منبر رفته و ضمن سخنرانى اظهار داشته است، براى سومین بار اخطار مىکنم که امسال برنامه جشن هنر یا جشن بىهنرى نباید در شیراز برگزار گردد، چون مىخواهند با برگزارى این جشن مردم را از دین منحرف سازند. حدود ۶ هزار نفر از مردم حاضر در جلسه، اظهارات او را تأیید کردهاند. وى اضافه نمود: ما مىخواهیـم زندانیها و تبعیدىهایمان را آزاد کنند، چون این افراد بهتـرین مغزهاى مملکت هستند و نباید در زندان باشند. نامبرده به برنامه آزادى زنان حمله نموده و افزوده است: روحانیون را خرافاتى جلوه داده بودند، ولى اکنون ثابت شده که چهلمین روزهاى یاد بود شهیدان که به دستور علماء به خصوص آقاى خمینى برگزار شد، دلیل وابستگى مردم با روحانیون مىباشد. جوانانى که کشته شدند، در راه خدا بود و هر کشته صدها زنده را جهت مبارزه آماده نمود. این...، نمىتواند زمام امور مسلمین را در دست بگیرد. دستغیب ادامه داده است: پادشاه مسلمین در تخت جمشید پشت سر زرتشتیان عکس گرفته، مسلمان هستند ولى کارگران را در عید مبعث تعطیل نکردند!... در پایان جلسه مردم به هنگام خروج از مسجد، ضمن دادن شعار به نفع خمینى، با سنگ به مأمورین حمله کرده که با پرتاب گاز اشکآور و پاشیدن آب آنان را متفرق، لکن ضمن فرار شیشههاى چند شعبه بانک صادرات و ملى را شکسته و متوارى شدهاند. در این جریان چهار نفر مأمور شهربانى مصدوم و دو نفر از تظاهرکنندگان دستگیر و تعدادى از محرکین شناسایى شدند که شهربانى در جریان دستگیرى آنان مىباشد....»
ما «احمق مطلق» داریم و نه «رشیدی مطلق»!
عصبانیت پهلوی دوم از عمق نفوذ امام خمینی در جامعه ایرانی که در واکنشها به شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی بروز یافت، به رفتاری غیرمنطقی از سوی پهلوی دوم انجامید. هم از این روی بود که در دی ۱۳۵۶، دستور داد تا مقالهای مملو از توهین به رهبر انقلاب، در روزنامه اطلاعات درج شود. شهید آیتالله دستغیب در عداد نخستین شخصیتهایی بود که به این اهانت واکنش نشان داد. سند ساواک در این باره میگوید:
«ساعت ۱۹:۵ روز ۲۳/۱۰/۲۵۳۶، آقای سید عبدالحسین دستغیب فرزند محمدتقی پس از نماز روی منبر اظهار داشته است: همانطوری که دیشب اشارهای شد، توهین به یک مسلمان واقعی گناه است و اگر کسی چنین گناهی را مرتکب شود، گناهش بخشیده نمیشود. همین احمق مطلق اگر بخواهد گناهش بخشیده شود، میدانید این مرتیکه احمق چقدر باید زحمت بکشد؟ باید اول توبه کند و بعد گفته خود را تکذیب و به اشتباه خود اقرار نماید و آنچه میداند، در حُسن آن آقا بنویسد و از یکایک مراجعین او عذرخواهی کند، تا قلب شریف آقا را به دست آورد. همین احمق مطلق را نه، بلکه همه احمقها را میگویم. همچنین اگر کسی خون مسلمان بیگناهی را بریزد، مرتکب بزرگترین گناه شده است. مگر این سیدهای شریف چه گناهی کرده بودند که خونشان ریخته شد؟
نظریه شنبه: خبر صحت دارد.
نظریه یکشنبه: ۱ ـ سوابق نامبرده بالا در بخش ۳۱۲، نمایانگر وضعیت وی میباشد. ۲ ـ مشارالیه به اتفاق تعداد دیگری از روحانیون منطقه، به منظور همبستگی خود با متعصبین مذهبی شهرهای قم و مشهد، اقدام به ایراد سخنرانیهای خلاف نمودهاند. چگونگی وضعیت آنها تحت بررسی است و نتیجه مستمراً گزارش میگردد.»
روز وصل، برای عارف کامل
آیتالله دستغیب تا پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن تا گاهِ شهادت، هرگز صحنه مجاهدت را ترک نگفت و در هر دوره به تناسب ضرورت، در صف نخست حق طلبان به شمار میرفت. حضور و نقش آفرینی گسترده او در استان فارس، بر دشمنان گران آمد و منافقانی که راه خویش را از ملت جدا کرده بودند، به طراحی برای شهادتش پرداختند. حسین رضوانی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در این موضوع چنین گزارش کرده است:
«براساس گزارشهای متعدد، آیت الله دستغیب طبق معمول هر هفته، جمعه ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه صبح ۲۰ آذر ۱۳۶۰، به طرف میعادگاه نماز جمعه مرود. چند لحظه بعد گوهر ادب آواز تروریست ۱۹ ساله و از اعضای منافقین - که در کوچه به قصد ترور آیت الله به انتظار مانده بود- با بستن بمب به روی شکم خود در مسیر رفتن آیت الله دستغیب به نماز جمعه، خود را به عنوان زنی حامله معرفی میکند که ضرورت دارد مطلب مهمی را به آیت الله بگوید و با این دروغ، از حلقه پاسداران محافظ ایشان عبور کرده و به ایشان نزدیک میشود. شخص مذکور بعد از اینکه به نزد امام جمعه میرسد، ضامن بمب را میکشد و ضمن کشتن خود، آیت الله دستغیب و ۱۲ تن از همراهان و مردم نیز در این حادثه را به شهادت میرساند. اندک زمانی بعد سازمان موسوم به مجاهدین خلق، مسئولیت انفجار در مسیر حرکت و ترور آیتالله دستغیب و همراهان وی را برعهده گرفت. بر اساس اعلام این سازمان تروریستی، این عملیات با هدایت شورای ملی مقاومت - که یکی از شاخههای گروهک تروریستی مجاهدین خلق بود- صورت گرفته است و عامل آن فردی به نام گوهر ادب آواز بوده که خود وی هم حین انجام عملیات کشته شده است. در اطلاعیه سازمان مجاهدین که در بولتن خبری شماره ۵ به نام شورای ملی مقاومت منتشر شده آمده است: در روز جمعه ۲۰ آذر، این واحد رزمنده (واحد عملیاتی فاطمه امینی) به قصد انجام این عملیات (ترور آیت الله دستغیب) که از قبل مورد شناسایی قرار گرفته بود، به محل اعزام و در لحظه تعیین شده خواهر مجاهد گوهر ادب آواز یکی از اعضای واحد انقلابی، پس از شکستن حلقه محافظان دستغیب، با انفجار بمب دست ساز، وی را به همراه ۱۲ تن دیگر از همراهان ترور کردند....»
آنان در واپسین سفر آیتالله، با او همراه شدند!
پس از ترور فجیع و دلخراش شهید آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب، مطبوعات به روایت و بازگویی ابعاد این فاجعه شدند. روزنامه اطلاعات در این میان اما، گزارشاتی خواندنی را درج مینمود. در یکی از این موارد، به این نکات اشارت رفته است:
«صغرا قدیری یکی از مجروحین حادثه ترور و شهادت آیتالله دستغیب و از شاهدان عینی ماجرای ترور ایشان و همراهانش، این حادثه را برای خبرنگار روزنامۀ اطلاعات اینگونه روایت میکند: من از طبقۀ دوم منزلمان عبور امام جمعه شیراز را تماشا میکردم که ناگهان یک دختر که چادر سیاه به سر داشت، از در یکی از منازل خارج شد و به سوی آیتالله دستغیب دوید و هنگامی که پاسداران قصد جلوگیری از او را داشتند، اظهار داشت: نامه دارم! ناگهان صدای انفجار بلند شد و اجساد قطعه قطعه شده، به اطراف پرید! پس از انفجار، مردم محل نماز جمعه را ترک کردند و به طرف محل حادثه آمدند و آمبولانسها نیز، جهت حمل شهدا و مجروحان به محل حادثه آمدند. شدت انفجار به حدی بود که بیشتر اجساد قابل شناسایی نبودند و مردم و پاسداران با دست و جارو، آثار اندکی را که از شهدا باقی مانده بود، جمعآوری کردند... خبرنگار روزنامۀ اطلاعات، در مورد شهدا و مجروحان این حادثۀ تروریستی چنین گزارش میدهد: از شهدایی که تا به حال مورد شناسایی قرار گرفتهاند، میتوان: حاج محمدرضا عبداللهی، پاسدار جباری، پاسدار سید محمدتقی دستغیب (نوه شهید آیتالله دستغیب) و پاسدار جعفر رفیعی را نام برد. اجساد قطعه قطعه شده بقیه شهدا نیز، در بیمارستانهای سعدی و نمازی شیراز نگهداری میشوند و پیکر پاک شهید آیتالله دستغیب، در سردخانۀ بیمارستان نمازی است. همچنین سر دختری که گفته میشود عامل انفجار بوده، در سردخانه بیمارستان شیراز نگهداری میشود. اسامی مجروحان: میرزا آقا عربزاده، رضا زارع، محسن شاهانی ۱۲ ساله، فضلالله امیری (طلبه) و صغرا قدیری اعلام شده است. پس از آگاهی مردم و انجام نشدن نماز جمعه، مردم در حالی که به شدت عزاداری میکردند و به سر و روی خود میزدند، از محل برگزاری نماز جمعه و محل حادثه به طرف بیمارستان شهر راهپیمایی کردند و شعار میدادند: منافقین بیحیا، کشتن امام جمعه را! رادیو شیراز نیز، خطبههای نماز جمعه هفته قبل امام جمعه شهید شیراز را پخش کرد. ضمناً توسط افراد سپاه پاسداران، چند نفر که در محل حادثه حضور داشتند، دستگیر شدند».