پسری که همه چیز دارد!
بسا معتقدند ریشه کرختی ذاتی رضا پهلوی را باید در نوع تربیت و رفاهی جستوجو کرد که از بدو تولد تاکنون در آن غوطه خورده است. انسانهایی از این جنس، سخت بتوانند به خود تکانی بدهند و، چون آرمانگرایان، عملاً در پی هدفی روان شوند. این رفاهِ سستیآور شاهزاده از بدو کودکی او، در رسانههای گوناگون برونمرزی نیز مورد توجه و تحلیل قرار گرفته است. روزنامه انگلیسی دیلیاکسپرس در ۲۰آذر ۱۳۵۴، گزارشی درباره ولیعهد ایران نوشت که دفتر خبرگزاری پارس در لندن، آن را در بولتن ویژه و با قید محرمانه به تهران فرستاد! اما این گزارش چه نوشته بود؟ که باید در ایران محرمانه خوانده میشد؟ روزنامه دیلیاکسپرس در صفحه۳ شماره۱۱ دسامبر خود، تحت عنوان «پسری که همه چیز دارد» چنین مینویسد:
«مشکل چه چیز خریدن برای نزدیکترین و عزیزترین افراد به عنوان هدیه ایدهآل، انسان را به آشفتگی سوق میدهد، اما بیایید در این فصل شادیبخش، درباره خانواده شاهزادهای که در هر جشن تولد یا عید با مشکل بزرگی روبهروست، بیندیشیم. ولایتعهد رضا پهلوی ۱۵ ساله پسر شاه ثروتمند ایران، کسی است که راضی نگه داشتن وی کار مشکلی است. وی از هنگامی که در گاهواره بود تاکنون، هدایای زیادی دریافت داشته است. علیاحضرت فرح، مادر ولیعهد ایران ابروان خود را درهم کشید و گفت: من نمیدانم دیگر چه هدیهای به او بدهم؟ شهبانو دستهای خود را به نشانه ناراحتی بالا برده و گفت: به پسری که همه چیز دارد، چه میتوان هدیه کرد؟ بدیهی است که انتخاب یک هدیه صحیح، برای جوانی که روزی شاهنشاه یا شاهشاهان و ظلالله و مرکز عالم خواهد شد، کار بس دشواری است. دادن هدیه طلا و برلیان به وزن خود او، تلف کردن وقت است، زیرا شمشهای طلا و سایر اشیای قیمتی در گاوصندوقهای بانک، به نام او گذارده شده است و نیازی به پول نقد هم ندارد. نوجوانان آرزوی کاخ برای خود مینمایند، ولی ولیعهد رضا پهلوی کاخ شاهنشاهی دارد و این کاخ مرمر در وسط کاخ نیاوران، آنجایی که والدینش زندگی میکنند، واقع گردیده است. او دارای یک سگ از نژاد اسپانیل است که هنگام ورود وی به کاخ از او استقبال مینماید و یک اتاق ناهارخوری با نور شمع دارد که از دوستان خود در آن پذیرایی میکند و آخرین مدل وسایل موسیقی استریو دارد که موزیکهای مدرن از آن پخش کند و در باغ کاخ یک استخر دارد و این کاخ برای هر جوان تنها، ایدهآل محسوب میگردد. ۱۰۰ سال قبل پسر شاه ایران، برای خود در کاخ حرم تشکیل میداد، ولی در ایران مدرن امروزی دیگر اینطور نیست، ولی با وجود این ولایتعهد از داشتن دوستان مؤنث برخوردار است. وی به مدرسهای میرود که دختر و پسر باهم هستند و دختران این مدرسه جزو قشنگترین دختران ایران محسوب میشوند. علیاحضرت شهبانو، شخصاً تحصیلات این دوشیزگان را نظارت میفرمایند! بنابراین تمامی آنها از آنگونه تحصیلات برخوردارند که برای ملکه بودن لازم است، شاید احتمالاً یکی از این دوشیزگان دوران تحصیل، روزی عروس دربار شود. والاحضرت علاقهمند به داشتن اتومبیل شخصی هستند. علیاحضرت فرمودند گرچه وی هنوز بسیار جوان است، در سیزدهمین جشن تولد خود از مادربزرگ خود یک اتومبیل مینی هدیه گرفت. والاحضرت در باغ کاخ، مثل قهرمان اتومبیلرانی میفرمایند و گاهی از دوچرخه و موتورسیکلت استفاده میکنند. والاحضرت علاقه وافری به پرواز داشتند و در سن۱۴سالگی تنها هدایت هواپیمایی را به عهده گرفتند. علیاحضرت شب قبل از پرواز، نگرانی خود را ابراز داشتند و فرمودند: من حتی برای آنی نتوانستم بخوابم. وقتی والاحضرت با هواپیما از زمین بلند شدند، گویی من مردم و تا هواپیما به زمین نشست، زنده نشدم. موقعی که والاحضرت برای مسافرت رسمی به مصر با هواپیما عازم آن کشور شدند، شخصاً هواپیمای جت را به زمین نشاندند...».
غوطهور در ثروتی بادآورده، که ابعاد آن هنوز پنهان است!
ثروت بادآورده و گسترده، از جمله عواملی است که صاحب آن را سست و بیحس میسازد. فرزند شاه مخلوع نیز پس از مرگ پدر، صاحب سرمایهای گشت که تا هم اینک نیز ابعاد آن در اختفا مانده است! احمدعلی مسعود انصاری از همکاران رضا پهلوی، در پاسخ به سؤال یکی از مخاطبان مرکز اسناد انقلاب اسلامی درباره نحوه تقسیم ثروت شاه مخلوع و سهم ولایتعهد نامبرده گفت: «یکی از مخاطبان در بخش شما بپرسید، سؤال خود را اینگونه مطرح کرده است: ثروت شاه هنگام خروج از ایران چقدر بود؟ آیا اطلاعاتی در اینباره وجود دارد؟ سرنوشت این پولها چه شد؟ احمدعلی مسعود انصاری از همراهان محمدرضا پهلوی قبل و بعد از سقوط، در گفتگو با پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی در پاسخ به این سؤال گفت: ثروت شاه هنگام خروج از کشور، چهار قسمت بود: اولین بخش از آن ثروت، مبلغ ۶۲ میلیون دلار بود که تا زمانی که شاه زنده بود، قسمتی از آن را خرج کرد و ۵۰ میلیون دلار یا کمتر باقی ماند که رضا، فرح و علیرضا هر کدام ۲۰ درصد، لیلا و فرحناز هر کدام ۱۵ درصد، شهناز ۸ درصد و مهناز نوه شاه (دختر اردشیر زاهدی) ۲ درصد از این پول را به ارث بردند. وی ادامه داد: قسمت دوم ثروت خاندان پهلوی که کمتر ظاهر است، مستغلات این خاندان است که باز یک مقداری از آن دیده میشود و مقداری از آن پنهان است. به عنوان نمونه ویلای سوورتا در سوئیس که فروختند و پولش را تقسیم کردند، جزو آن ۶۲ میلیون دلاری که ادعا میکنند، نیست. همچنین املاک آنها در خارج از کشور و در تمام نقاط دنیا، پراکنده است و البته بیشتر زمینهایی است که این خاندان در اسپانیا دارند، به دلیل ارزش میلیاردی که دارند، نمیشود نادیده گرفت. این خویش رژیم پهلوی افزود: قسمت سوم جواهراتی است که خاندان پهلوی از ایران بیرون آوردند. آنطور که شنیدم، قسمتی از این جواهرات را در چهار صندوق بزرگ، خانم فریده دیبا و آقای شهبازی در بانکهای سوئیس گذاشتند...».
قانون اساسی مشروطه، شهروندی امریکا و فرزندان متولد در خارج را نمیپذیرد
رفتار رضا پهلوی پس از داعیه ولایتعهدی ایران، بس تأملبرانگیز و پرشائبه مینماید. خوشبختانه در این باره، شواهد و اسنادی روشن وجود دارد و برخی نیز به تدوین و تحلیل آن پرداختهاند. محمد سهیمی، استاد دانشگاه کالیفرنیایجنوبی در زمره این افراد قلمداد میشود. «خبرآنلاین» در ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲، طی مقالی درباره دیدگاههای نامبرده آورده است:
«سهیمی میگوید که چند ساعت پس از حملات ۱۱سپتامبر۲۰۰۱ به برجهای دوقلوی امریکا، در واقع عصر همان روز، رضا پهلوی در گفتگو با یک شبکه رادیویی امریکایی گفته: تروریسم مثل یک اختاپوس میماند و ضعیفترین نقطه اختاپوس چشم آن است، چشم اختاپوس تروریسم هم در تهران است! یعنی در بدترین شرایط ممکن و در حساسترین زمان که مردم امریکا حمله نظامی به هر کشوری را میپذیرفتند، رضا پهلوی گرای حمله به تهران میدهد! سهیمی توضیح میدهد که همان زمان، در مطلبی جواب رضا پهلوی را میدهد، اما با موج فحاشی حامیان پهلوی مواجه میشود، یعنی آنها هم مشکلی با حمله نظامی به ایران- آن هم در موضوعی که هیچ ربطی به ایران پیدا نمیکرد- نداشتند، چون طبق گفته سهیمی، رضا پهلوی همیشه به دنبال بازگشت به قدرت و سلطنت، از طریق کمک دولتهای خارجی بود، چون هیچ گونه پایگاه اجتماعی مهمی در ایران ندارد!... سهیمی در این گفتگو توضیح میدهد که اکنون هم مواضع پهلوی تفاوتی نکرده و عقلانیتی ندارد و شاهد مثال را سفر او به سرزمینهای اشغالی فلسطین میداند. سهیمی میگوید: در شرایطی که هر روز نتانیاهو ایران را تهدید به حمله نظامی میکند، هیچ گونه عقلانیتی در این سفر ندیدم. او با اشاره به نامه ۳۲نفر از پارلمان اسرائیل برای حمایت از تجزیه ایران و عکسالعمل باتأخیر رضا پهلوی و آن هم پس از موج اعتراضات برای حمایت از تمامیت ارضی ایران میگوید: پهلوی دید فشارها بالاتر از آن چیزی است که فکر میکرد، مجبور شد محکوم کند و بگوید از تمامیت ارضی ایران دفاع میکنیم. در حالی که اگر کسی طرفدار تمامیت ارضی ایران است، اساساً نباید به اسرائیل قدم بگذارد، چون یک هدف طولانیمدت اسرائیل، تجزیه ایران است... محمد سهیمی سه سال پیش هم یادداشت مفصلی در سایت ضدانقلاب رادیو زمانه، در مورد کارنامه رضا پهلوی مقالهای نوشته که در آن، نکات قابل تأملی در خصوص نامبرده وجود دارد. از جمله آنکه مطابق قانون اساسی قبل از انقلاب که پهلوی سوم به آن استناد میکند، او نمیتواند به پادشاهی در ایران برسد، چون شهروند امریکا شده است. در عین حال مطابق همان قانون اساسی، فرزندان او هم که در خارج از ایران متولد شدهاند، قادر نخواهند بود پادشاه یا ملکه ایران شوند...».
از من وکالت میدهم، تا من وکالتم را پس میگیرم!
رضا پهلوی از مقطع خروج از کشور تا حدود دو دهه بعد، به سختی در رسانهها ظاهر میشد! به گفته اطرافیان، او با ثروتی عظیم به تفریح و تفنن میپرداخت و خیال شاه شدن را از سر بیرون کرده بود. وی از دهه ۸۰ و عمدتاً به دلالت سرویسهای امریکا، انگلیس و اسرائیل، نگران آینده ایران شد! او به مرور زمان به توهم محبوبیت نیز مجهز گشت؛ حبابی که با نتیجه هشتگ من وکالت میدهم در سال ۱۴۰۱، به ناگاه ترکید و چندی بعد جای خود را به هشتگ من وکالت نمیدهم داد! روزنامه ایران طی تحلیلی در پنجم مهر ۱۴۰۲ نوشت: «رضا پهلوی فرزند شاه مخلوع ایران که در جریان هدایت آشوبهای سال گذشته از سوی سرویسهای جاسوسی بیگانه، به عنوان یکی از راهبران مجازی این پروژه انتخاب شده بود، تلاش داشت با طراحی کمپین وکالت میدهم، برای خود در جریان اپوزیسیون نقش محوری ایجاد و تثبیت کند. اگرچه پروژه وکالت میدهم، به دلیل به حدنصاب نرسیدن امضاها، عملاً با شکست روبهرو شد، اما حالا ایجاد کمپین من وکالتم را پس میگیرم، باعث شکاف در میان سلطنتطلبان نیز شده است. این اختلاف، اما به همین جا محدود نمیشود. شکاف جدی میان جریان سلطنتطلب با مرکزیت امریکا، انگلیس و جریان تجزیهطلب با مرکزیت آلمان و فرانسه، در حالی تشدید میشود که اخیراً نمایندگان رسانههای فارسیزبان بیگانه نیز با وزیر اطلاعات رژیمصهیونیستی دیدار داشتند. گفته میشود، رژیمصهیونیستی به دنبال روحیه دادن به جریانهای ناکام اپوزیسیون با محوریت میز ایران در موساد است، اما با نزدیک شدن به تجزیهطلبان، خشم سلطنتطلبان را برانگیخته است...».
همه به سال ۵۷ و نفرت از پهلوی برگشتهاند!
بیتفاوتی عمومی نسبت به شاهزادهای که در عرصه سیاست، ناخودآگاه به کسوت یک دلقک درآمده است، در وهله نخست اسپانسرهای وی را خشمگین ساخت! از جمله متولیان چهرهسازی از نامبرده، شبکه «من و تو» است که به ترتیب پی آمده خود را لو داد! خبرآنلاین در ۲۸ شهریور سال جاری در این فقره نوشت: «با همه هزینههای مادی و معنوی سرویسهای جاسوسی مختلف برای طرح رضا پهلوی، به عنوان نماینده رژیم سرنگونشده سلطنتی در افکار عمومی ایرانیان، حالا خود سلطنتطلبها اعتراف میکنند که نفرت و بیزاری از خاندان منفور پهلوی، همچنان در اوج خود قرار داد. این اقرار و اعتراف، به تازگی از سوی مجریان شبکه بهایی و سلطنتطلب منوتو عنوان شده است. یکی از مجریان این شبکه انگلیسی- که اساساً با هدف پاکشویی رژیم سرنگونشده سلطنتی تأسیس شده است- مخالفان رضا پهلوی در اپوزیسیون را به باد ناسزا گرفت و گفت: چقدر تباه و فنا هستند، کسانی که مبارزه با جمهوری اسلامی را به مبارزه با شاهزاده تبدیل کردند! مجری دیگر پا را از این فراتر گذاشته و اعتراف عمیقتری را بیان کرد. وی گفت: اصلاً ورق چرخیده، انگار به سال ۵۷ برگشتهایم، یعنی تمام نیرویی که باید ضد جمهوری اسلامی متحد شود، همه بر ضد شاهزاده متحد شدند! من فکر نمیکردم بعد از ۴۰ سال، سال ۵۷ را دوباره اینطوری لمس کنم!... البته مجریهای این شبکه، ناخواسته به این واقعیت هم اعتراف کردهاند که همه هزینههای صرفشده برای رضا پهلوی هم بیثمر بوده است. اوج این حمایتها از سوی رژیمصهیونیستی انجام شد که طی آن، پس از شکست اغتشاشات سال گذشته، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر این رژیم سعی کرد با دعوت از فرزند شاه مخلوع و گرفتن عکس یادگاری، به اصطلاح به این فرد وزن سیاسی بدهد، اما خب، رضا پهلوی نشان داد حتی نمیتواند از این ثروتها هم طرفی ببندد، زیرا به قول مسعود بهنود روزنامهنگار فراری، او حداکثر یک گاو مهربان است، نه بیشتر...».
شاهزاده را یک سلبریتی ببینید، او را چه به لیدری سیاسی؟
تقلای «من و تو» برای تحمیل رضا پهلوی به عرصه سیاسی ایران، ابعادی طنزگونه یافته است. بنا به خبر مندرج در روزنامه ایران در مورخه ۲۱ تیر ۱۴۰۲، کسانی که در برابر دوربین این تلهویزیون مینشینند، بیاثری شاهزاده را به این ترتیب توجیه کردهاند: «تعابیر خندهدار و عجیب و غریب مجریهای شبکه بهائی منوتو از رضا پهلوی که وی را نه یک لیدر یا رهبر سیاسی، بلکه یک سلبریتی و خیر سیاسی معرفی کردهاند، واکنشهای بسیاری را برانگیخت. این مجریها حتی به این حقیقت اذعان کردند که اساساً راه فرزند شاه مخلوع ایران و مردم این کشور، از هم جداست. مجریهای این شبکه، در پاسخ به اینکه: چرا فرزند شاه مخلوع ایران اساساً کار چندانی نمیکند یا نمیتواند بکند؟ اینطور گفتند: شاهزاده در اتوبان دیگری دارد راه میرود، ما مردم داریم در اتوبان دیگری میرویم، این دو مسیر مانند ریل قطار هیچ وقت همدیگر را قطع نمیکنند!... این مجری اضافه کرد: ما مدام نشستیم که شاهزاده چرا کاری نمیکند، او اصلاً نمیتواند کاری بکند! نقطه اوج زمانی بود که مجری دیگری گفت: ما شاهزاده را نباید یک لیدر سیاسی در نظر بگیریم، بلکه باید در شکل سلبریتی سیاسی در نظر بگیریم، مثل کسی که کار خیر انجام میدهد...».
حدود هزار دلار بدهید تا در جوار «شهبانوی ایران» باشید!
شاید بتوان ریشه بیتوجهی عمومی به رضا پهلوی را رفتارهای توهمآمیز و سودجویانه وی و خانوادهاش دانست. آنان به رغم برخورداری از سرمایه مالی گسترده، هنوز برای خالی کردن جیب مردم برنامهریزی میکنند! نمونهای از این رویکرد، در مخارج بالای همنشینی با «شهبانوی ایران» تبلور یافت. روزنامه فرهیختگان در ۱۱ شهریور ۱۴۰۲ در این باره خبر و تحلیلی منتشر ساخت که بخشهایی از آن در پی میآید: «با نزدیک شدن به سالگرد فوت مهسا امینی و در کنار آغاز دوباره فعالیتهای رسانههای ضدایرانی و تلاش برای ناآرام کردن دوباره خیابانهای ایران، براندازان که بعد از شکست منشور همبستگی، شکست پروژه منزوی کردن ایران در عرصه بینالمللی و آرام شدن فضای ایران، سکوت را بر هر امری ترجیح داده بودند، فراخوانهایی برای سخنرانی و تجمع در خارج از کشور منتشر کردند. در این میان، اما یاسمین پهلوی که در آخرین فعالیت مبارزاتی خود، تصویری از رضا شکاری هافبک سپاهان را اشتباهاً به جای یکی از افراد حاضر در ناآرامیها منتشر کرده و نوشته بود: ما تنهایت نگذاشتیم و به همین دلیل نیز با تمسخر و واکنشهای زیادی همراه شد، در حال برنامهریزی برای تور سخنرانی پولی است و در همین راستا یکی از فراخوانهای برگزاری سخنرانی او در سالگرد فوت مهسا امینی نیز حاشیههای زیادی به همراه داشت. حضور در جلسه سخنرانی همسر شازده، بهایی دارد که اگر مایل به حضور باشید، باید آن را پرداخت کنید! بر این اساس بلیت عادی ۱۵۰دلار و ویآیپی ۲۵۰دلار است و اگر بخواهید کنار همسر شازده بنشینید، باید ۴۵۶دلار پرداخت کنید و صرف ناهار با یاسمین پهلوی نیز ۲۵۰دلار هزینه برمیدارد. البته علاوه بر این، باید هدیهای هم برای همسر شازده به همراه داشته باشید. به نظر میرسد براندازان با علم به اینکه اساساً پروژه شکستخورده براندازی محقق نخواهد شد، درصددند حداقل با سردادن شعار آزادی و ناآرام کردن دوباره خیابانهای ایران، عایدیای برای خودشان به منظور گذران زندگی در خارج از کشور فراهم کنند...».
اپوزیسیون جز فحش، توهین و شعارهای توخالی، کاری بلد نیست!
در پایان مقال، مناسب مینماید که ریشه درگِلماندن به اصطلاح اپوزیسیون خارجی را از زبان یک اصلاحطلب بخوانیم. صادق زیباکلام که در سالیان اخیر، هر آنچه در دست و زبان داشته، خرج انتقاد از جمهوری اسلامی کرده است، در گفتگو با سایت خبری جماران، موضوع را اینگونه میبیند: «من چندی پیش در یک کتابفروشی، در حال عکس گرفتن با خانمی بودم که آن خانم گفت: من به خاطر شما حجاب را رعایت کردم، چون شما حکومتی هستید! شما توجه کنید این حرف را به من میزند، در حالی که من بیشترین حجم انتقادات را داشتهام. من به خوبی میدانم که چرا این حرف را زده است، زیرا من نمیگویم که این نظام باید سرنگون بشود. من باور دارم که با براندازی، ما از چاله درآمده و به چاه خواهیم افتاد و مهمترین دلیل این است که اپوزیسیون ما به جز فحش و توهین و شعارهای توخالی، کاری بلد نیست. این رفتار را در منشور همبستگی مشاهده کردید که موضوع کردها موجب شد که در همان جلسه اول، دعوا راه بیفتد. در واقع این اپوزیسیون به رغم برخورداری از این همه امکانات، حتی در مورد بدیهیترین موضوعات هم فکری نکرده است. شما با یک اپوزیسیونی روبهرو هستید که نه یک طرح دارد نه برنامه. فقط تلاش دارند جمهوری اسلامی نباشد. این اپوزیسیون بدتر از عوام رفتار میکند...».