سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: کودکی دنیای عجیبی است. هر اتفاقی که در آن رخ میدهد، سرآغاز یک تحول در سرنوشت انسان است. همان آموزهها و تصمیمات ابتدایی منجر به شکلگیری آدمها میشود. اینکه یک نفر، فردگرا و مایل به تنهایی باشد یا یک فرد اجتماعی از آب دربیاید همه به روزهای رنگارنگ و البته حساس کودکی بستگی دارد.
وقتی که ما برای اولین بار یاد میگیریم با دوستمان نقاشی بکشیم. وقتی قرار است با هم یک قصه بنویسیم یا حتی ساعت شنی کاردستی کلاسمان را خودمان چندتایی درست کنیم.
آنجا نقش والدین پررنگ میشود. مادری به بچهاش میگوید نمیخواهم با فلانی کاردستی بسازی. خودم تمام وسایل را میخرم خودت درست کن. یا نمیخواهم خوراکیهایت را با بچهها بخوری. خودت تنها بخور بعد با آنها بازی کن.
اگر روز جشن بازی بچهها به مدرسه بروید حیاط یک پارچه صورتی است و پر از اسباببازیهای دخترانه رنگارنگ که زیر سقف آسمان میدرخشد. عدهای دوست دارند در این شادی سهیم باشند و هرچه تعداد آدمها بیشتر باشد به آنها بیشتر خوش میگذرد. همه را فرا میخوانند و با تعداد بیشتری سر یک سفره مینشینند.
احتمالاً صدای خنده و شوخی آنها تمام مدرسه را پر میکند. یکی خانه جارو میزند، یکی غذا میپزد و یکی هم بچه خانه میشود. این میشود یک بازی جمعی. به همین راحتی! و در مقابل هستند دانشآموزانی که از ورود به جمع واهمه دارند یا دلشان میخواهد حرف حرف خودشان باشد یا از تقسیم خوراکی و اسباببازیها ناراضی هستند. به همین دلیل اینگونه بچهها اغلب تنها گوشهای بازی میکنند و کسی را به حریم خود راه نمیدهند.
عدهای از بچهها روحیه انعطافپذیری دارند و میتوانند با رفتار جمع خود را هماهنگ کنند، ولی بعضی بچهها حرف حرف خودشان است و اغلب کسی حاضر نیست در جمع خود راهشان بدهد. زود قهر میکنند و به نظرات دیگران هم احترام نمیگذارند.
بعضی بچهها به محض ورود مهمان اگر بچه داشته باشند دستش را میگیرند و او را برای بازی به اتاق دعوت میکنند. تمام اسباب بازیها را در اختیارش میگذارند و از درکنار او بودن لذت میبرند. ولی بعضیشان رفتارهای پیچیدهتری دارند و حتی اگر مهمان بیاید دوست دارند تنهایی با وسایل خودشان بازی کنند.
احتمالاً برای شما این موقعیت پیش آمده که مهمان میآید و بچهاش غریبی کرده و گوشهای کز میکند. از فرزندتان میخواهید با او هم بازی شود، ولی او هم سرش به گوشی یا تبلت گرم است. خیلی که اصرار کنید راضی میشود کنار فرزند مهمانتان بنشیند و او هم با گوشی والدینش بازی کند. آنها این مهارت را نیاموختهاند که به وقت جمع با جمع خوش باشند و به وقت تنهایی، تنها فراغت خود را پر کنند. آنها بلد نیستند وقتی تعدادشان زیاد شد بدون جنگ، دعوا بازیهای گروهی بکنند، مثل قایمموشک، لیلی و..
جالب است بدانید در تاریخ بازیهای بومی ایران، بازیهای گروهی بسیاری هست که معمولاً به بیش از دو نفر بازیکن نیاز دارد و این نشانه روحیه جمعطلبی افراد از زمانهای گذشته تاکنون است.
حتی دهههای قبلتر بچهها اگر مجبور بودند بازی رایانهای کنند باز هم نیاز به هم گروه داشتند و ساعتها به فوتبال سرگرم بودند، ولی حالا بازیها هم فردی است و کودک نهایت با یک گربه یا موجود دیگری روبهرو است که باید آن را به مرور زمان بزرگ کند. این بازیها برای روحیه کار گروهی سم است، زیرا بچهها را منفعل و بیشتر از الان درگیر دنیای خودشان میکند.
شخصیتشان تکبعدی میشود و از یک جایی به بعد میفهمند که نمیتوانند هیچ فرد جدیدی را در دایره روابط خود بپذیرند و این اشکال شخصیتی جدی در زمان دانشگاه بیشتر نمود یافته و فرد را دچار افسردگی ناشی از انزوا میکند.
همیشه هم تقصیر بچهها نیست. پای والدین در بروز این خطاها در میان است. سنگ بنای فرهنگ را با مهربانیهای بیش از حد خود اشتباه بنا میکنند.
در کوچه تعدادی کودک در حال بازی با تفنگهای آبپاش هستند و یکی پا میکوبد و گریه میکند که میخواهد با آنها بازی کند، ولی مادر مخالفت میکند و میگوید هر وقت برای خودش آبپاش خرید میتواند وارد جمع بچهها شود.
در حالی که او اگر عاقل باشد کودکش را میان جمع میفرستد و از او میخواهد که با آبپاش دوستانش بازی کند. هم تعامل با دیگران را میآموزد و هم احترام به قانون بازیهای جمعی را فرا میگیرد.
یکی از اشتباهات رایج رفتاری والدین برخورد با مسائل احساسی دانشآموزان است. هر ساله روز معلم خانوادهها مبلغی پول روی هم میگذارند و هدیهای مشترک برای معلمشان میخرند.
هم هزینهها به خانواده فشار نمیآورد و هم هدیه بهتری میشود با آن همه پول تهیه کرد، ولی عدهای به این هدیه گروهی قانع نیستند و معتقدند لطفشان دیده نمیشود. به همین دلیل دوباره دست به خرید هدیه شخصی میزنند تا خودشان را بیشتر نشان بدهند.
آنها قانون جمع را زیر پا میگذارند. حاضرند یک تک شاخه روی هدیه بگذارند، ولی برای دسته گل مشترک که برای معلم لذت بیشتری دارد مشارکت نکنند. حالا تصور کنید چنین مادری بخواهد یک فرد اجتماعی تربیت کند. آیا میتواند؟
کودکان در برخورد با کارهای گروهی اعم از مدرسه یا خانوادگی، مهارتهای بیشتری را فرا میگیرند.
به عنوان مثال حس وظیفهشناسی آنها تقویت میشود. یاد میگیرند در قبال سرنوشت عدهای مسئول باشند. یاد میگیرند هر جا لازم است اشتباهات خود را گردن بگیرند. آنها باید در این فعالیتها همکاری و هماهنگی با سایر اعضای گروه داشته باشند تا نتیجه کارشان مطلوب باشد.
آنها برای نشان دادن خودشان در جمع ایدههای نو و برترشان را بروز میدهند. آنها برای حضور در گروه مجبورند عواقب رقابت را بپذیرند.
گناهشان را گردن دیگران نیندازند. آنها وقتی اجتماعی و علاقهمند به کار گروهی بار میآیند که من و شما به عنوان والدین هر دقیقه جلوی کلاس نباشیم و برای انجام فعالیتهای فرزندمان چانهزنی نکنیم. برای مسابقات و برنامههای فوق درسی آنها تصمیم نگیریم و تا جایی که امکان دارد بگذاریم در کارهای گروهی حضور داشته باشند.