سرویس تاریخ جوان آنلاین: رضاخان از افسران قزاق بود که در ۳ اسفند ۱۲۹۹ با حمایت انگلیس دست به کودتا زد. پس از کودتا سیدضیاءالدین طباطباییـ سیاستمدار طرفدار انگلیسـ با فشار انگلیسها نخستوزیر شد و رضاخان نیز از احمدشاه فرمان سردارسپهی گرفت. رضاخان در این دوره با در اختیار گرفتن بخش عظیمی از بودجهی کشور، ارتش گسترده و منظمی را سازماندهی کرد که در طول پادشاهیاش مهمترین پایگاه قدرت او به شمار میآمد. وی با توجه به خوی استبدادی و قلدریاش به فرماندهی ارتش و وزارتجنگ قانع نبود و میکوشید با استفاده از بازیهای سیاسی حمایت جناحهای سیاسی موجود را به دست آورد و به اوج قدرت دست یابد. سرانجام با فشارهای سردار سپه، نمایندگان مجلس پنجم شورای ملی در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ ماده واحدهای را تصویب کردند که به موجب آن احمدشاه از سلطنت خلع شد و حکومت موقت «در حدود قانوناساسی و قوانین موضوعه مملکتی به رضاخان پهلوی» سپرده شد و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد. با فشارهای رضاخان، مجلس مؤسسان تشکیل و در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، سلطنت ایران به وی واگذار گردید. بدین ترتیب رضاخان در ۲۵ آذر ۱۳۰۴ با نام رضاشاه به سلطنت رسید و مراسم تاجگذاریاش را در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ برگزار کرد. همان طور که گفته شد رضاشاه، روحیهی خشن و استبدادی داشت. او با اینکه در ابتدا سعهی میکرد آن را آشکار نسازد، اما پس از مدتی با تقویت بیش از اندازهی ارتش، کنترل مجلس و از بین بردن نهادها و شخصیتهای مستقل و مخالفت با مذهب روحیهی مستبدانه خویش را آشکار ساخت. به هر حال برخی از عللی که باعث سقوط رضاشاه شد و آنها را میتوان به عنوان مشخصات نظام شاهنشاهی وی برشمرد، به قرار ذیل است:
۱ـ استفاده از شیوهی استبدادی در ادارهی کشور
۲ـ نداشتن پشتوانهی مردمی
۳ـوجود اختناق همه جانبه و گسترده در کشور
۴ـ عدم تحمل فکر متفاوت و نبود فرهنگ نقد توأم با امنیت برای اندیشمندان و آحاد مردم
۵ـ عدم توزیع مناسب قدرت و در اختیار داشتن قدرت مطلق در دست شاه بدون پاسخگو بودن به هیچ مرجعی در برابر رفتار خود
۶ـ نبود مطبوعات آزاد و نهادهای مدنی کنترلکننده قدرت
۷ـ نبود تشکّلهای غیر شاه ساخته و نبود نظام حزبی رقابتی به منظور تغییر قدرت حاکم
۸ـ به تبعید فرستادن و زندانی کردن علمای بزرگ و نیروهای تحصیل کرده و مردم
۹ـ دستنشاندهی اجانب بودن
۱۰ـ محو احکام مترقی و عدالتخواهانه اسلام
در شهریور ۱۳۱۸ با حملهی آلمان به لهستان و اعلان جنگ انگلستان به آلمان، جنگ جهانی دوم آغاز شد. با اینکه دولت ایران بیطرفی خود را اعلام داشت، اما در روز دوشنبه ۳ شهریور ۱۳۲۰ سفرای روس و انگلیس، یادداشتی به منصور نخستوزیر تسلیم کردند که در آن شدیداً از فعالیت اتباع آلمان در ایران اظهار نگرانی شده بود و گفتند، چون دولت ایران دربارهی اخراج اتباع آلمان در ایران کاری انجام نداده ناچاراً وارد خاک ایران شدهاند تا آلمانیها را از ایران اخراج کنند. در واقع متفقین با توجه به موقعیت استراتژیک ایران، رساندن تدارکات جنگی به خاک روسیه از طریق ایران، کشور را اشغال کردند. پس از ورود ارتش متفقین به کشور در ۳ شهریور ۱۳۲۰، رضاشاه که به شدت ترسیده بود مسئولیت ارتش، فرماندهی کل قوا و به خصوص دفاع از تهران را به ولیعهد محول کرد. در این زمان محمدرضا به سرتیپ محمود امینی دستور تشکیل یک ستاد خصوصی برای بررسی وضعیت جنگی کشور را داد. در این ستاد حسین فردوست مسئولیت سرکشی به لشکرهای نظامی کشور و همچنین مطلع نمودن محمدرضا از پیشروی متفقین و اخبار جنگ را برعهده داشت. با ورود متفقین و دستور رضاشاه مبنی بر ترک مقاومت در ۵ شهریور ۱۳۲۰ آن ارتشی که رضاشاه با آن همه دبدبه و کبکبه و صرف بودجههای گزاف برای حفظ سلطنت خویش ساخته بود به یکباره فروریخت و نتوانست در برابر حملهی متفقین از تسخیر کشور دفاع کند. با شکست ارتش، رضاشاه دست به دامان فردی شد که از قدرت و نفوذ او نزد انگلیسیها اطمینان داشت. این فرد محمدعلی فروغی بود. رضاشاه شخصاً و بدون اسکورت به ملاقات فروغی رفت و ملتمسانه از او تقاضای نجات سلطنتش را کرد. فروغی به وی گفت: تنها راه نجات ایران و اسنمرار سلطنت پهلوی، خروج وی از ایران است. در ۲۵ شهریور رضاشاه در حال جمعآوری وسایلش در کاخمرمر بود. تعدادی از رجال لشکری و کشوری و همچنین حسین فردوست برای خداحافظی به کاخمرمر امده بودند. در این زمان رضاشاه به سخنرانی پرداخت. «نظر به اینکه من همه قوای خود را در این چند ساله، مصروف امور کشور کرده و ناتوان شدهام، حس میکنم که وقت آن رسیده که یک قوه و بنیهی جوانتری به کارهای کشور که مراقبت دائم لازم دارد، بپردازد ...؛ بنابراین امر سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود تفویض کردم و از کار کنارهگیری نمودم و از امروز که ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ است، عموم ملت و مقامات کشوری و لشکری، ولیعهد و جانشین قانونی را باید به سلطنت بشناسد و آنچه از سوی مصالح نسبت به من میکردند نسبت به ایشان منظور دارند.» حاضرین هم گفتند: اطلاعات میشود و تعظیم کردند. رضاشاه عصایش را به علامت خداحافظی بلند کرد و از کاخ بیرون آمد. در هنگام سوار شدن به خودرو نگاهی به حسین انداخت و از او نیز خداحافظی کرد. بدین ترتیب انگلیسیها که خود موجبات به تاج و تخت رسیدن رضاشاه را فراهم کرده بودند تاج را از سر او برداشته و بر سر پسرش گذاشتند.