سرویس تاریخ جوان آنلاین: زمانه و کارنامه میرزاحسینخان سپهسالار به عنوان یکی از شاخصترین صدراعظمهای دوره ناصری، از رهیافتهای مهم شناخت این دوره از تاریخ ایران است. در دوران او رویدادهای مهم و شاخصی اتفاق افتادند که بیشک سفر ناصرالدین شاه قاجار به فرنگ در عداد آنهاست. به هر روی همانگونه که از تاریخ بر میآید، دوره قاجار دوره نفوذ است و دوره پهلوی دوره سلطه و هم از اینروی در شناخت ردپای نفوذ، بازکاوی این دست از نکات ضرورت دارد. در مقالی که هم اینک پیشروی شماست، زمینهها و پیامدهای این مسافرت مورد خوانش قرار گرفته است. امید آنکه مقبول افتد.
یکی از اقدامات بحثبرانگیز میرزا حسینخان سپهسالار در مقام صدارت اعظم دولت ایران، ترغیب و سرانجام بردن ناصرالدین شاه قاجار به سفر فرنگ در سالهای ۱۲۹۰ و ۱۲۹۵ هجری قمری بوده است. تا این زمان هیچ کدام از پادشاهان ایران به ممالک اروپایی پای نگذاشته بودند. مسافرت و دید و بازدید شاهان و رؤسای کشورها به شکل فعلی با تحولات صنعتی و سیاسی دو قرن اخیر همراه بوده است. قبل از آن به ندرت پادشاهان و امیران بلندمرتبه تن به این نوع سفرها دادهاند و اندک مسافرتهای صورت گرفته از کشورهای همسایه بوده و از آن پا فراتر نمینهادهاند. با این حال پس از تحولات صنعتی و ایجاد بلوک قدرتمند صنعتی- سیاسی غرب به رهبری انگلیس و فرانسه در قرن گذشته سلاطین کشورهایی که قبله آمال خود را اصلاحات غربی میدیدند یکی پس از دیگری به آن دیار کشانده، مقهور تحولات صنعتی و مرعوب قدرت نظامی و دیپلماسی آنان شدند و مأیوس و متفرعن از آنچه خود داشتند به وطن مراجعت کردند. از جمله حاکمانی که در قرن گذشته شیفته غرب شدند و در پی افکندن طرحی نو و تقلید از اصلاحات غرب به انگلیس سفر کردند، پادشاهان عثمانی، ژاپن و ایران بودند. این سه کشور در قرن نوزدهم میلادی در معرض افکار غربی و تجددمآبانه قرار گرفتند و خواستار پیاده کردن نظامات غربی در کشورهایشان شدند.
تعمیم ارزشهای غربی از طریق مجذوب کردن شاه
یکی از شروطی که انگلیس در بدو صدارت سپهسالار با وی انجام داد، بردن شاه ایران به انگلیس بود. این سفر از جنبههای مختلف برای امپراطوری انگلیس مهم بود. ایران کشوری بزرگ است که در مرز غربی مستعمره بزرگ انگلیس، یعنی هندوستان قرار داشت. همچنین همسایه جنوبی ابرقدرت رقیبش روسیه بود.
همراهی تمام عیار شاه و صدراعظم ایران با سیاستهای انگلیس کلید حفظ مستعمرات و اجرای مقاصد این ابرقدرت در شرق به حساب میآمد. به علاوه غرب در پی اشاعه فرهنگ لیبرالیستی و پارلمانتاریستی بر جهان بود و در ایران به واسطه تحصیل جوانانش در انگلیس و فرانسه تب روشنفکری غربگرا بالا گرفته بود. تحصیلکردگان فرنگ، بر مصادر کلیدی کشور تکیه زده بودند و میرزا حسینخان سپهسالار صدراعظم وقت یکی از آنها به شمار میرفت و حالا نوبت به تعمیم ارزشهای غربی از طریق مجذوب کردن شاه رسیده بود؛ از اینرو بیجهت نیست که انگلیس در زمره چهار شرط خود برای صدارت سپهسالار تعهد بردن شاه به انگلیس را قرار داد. میرزا حسینخان سپهسالار مترصد برانگیختن خیال شاه به این سفر از هر فرصتی استفاده میکرد تا سرانجام در سال ۱۲۸۹ پس از آنکه قرارداد رویتر را منعقد نمود سرخوش از این پیروزی مقدمات سفر شاه را فراهم آورد و برای ترتیب هماهنگیهای لازم، میرزا ملکمخان مشاور عالی خود را به عنوان سفارت فوقالعاده و تامالاختیار روانه انگلیس کرد. هدف مهم سپهسالار از بردن شاه به فرنگ، هماهنگ کردن شاه با اندیشههای خودش در ترویج و پیاده کردن اصلاحات غربی در کشور بوده است. چنانکه در تاریخ آمده است: «به طوری که میرزا حسینخان در نوشتههایش مدعی است مقصودش از بردن شاه به فرنگستان نشان دادن ترقیات اروپا و عقب ماندن ایران را از آن ترقیات به نظر او برساند و شاه را به تقلید از عثمانیها به قبول عادات و رسوم اروپا آشنا سازد.»
فریدون آدمیت در بیان انگیزه سپهسالار به انجام این سفر مینویسد: «به خیال میرزا حسینخان این سفر شاهراه بزرگی به روی ترقی ایران خواهد گشود. حتی در تشویق شاه گفت: ارمغان این سفر معظمتر از فواید سفر نادر به هندوستان خواهد بود.»
میرزا حسینخان به وسیله مطبوعاتی که راه انداخته بود به طور مستمر از فواید این سفر سخن میگفت و خودش حضوری و به وسیله نامه شاه را به انجام این سفر ترغیب میکرد. از جمله در بزرگنمایی این سفر و به قصد اغوای شاه به وی نوشت: «فواید و معانی این سفر... همایونی به فرنگستان در نظر اغلب عقلای ما هنوز آنطور که باید معلوم نشده است... این عزم ملوکانه محض سیاحت نیست؛ این یک شاهراه بزرگی است که برای ترقیات ایران گشوده میشود.
در این سفر تنها پادشاه ایران به فرنگستان نمیرود، در حقیقت تمام دولت ایران به جهت نجات این ملک به تفحص اوضاع دنیا میرود. هرگاه مقصودات عالیه... درست به عمل آید، نتایج آن بلا شک معظمتر از آن فواید خواهد بود که نادر به واسطه فتوحات خود در سفر هند تحصیل نمود. پس از مراجعت... جمیع خیالات باطل و کل غفلتهای کهنه تغییر خواهد یافت و آن اشخاص که تا به حال بیآنکه ملتفت شوند مانع ترقی بودهاند و گاهی هم عمداً اصول تمدن را خلاف شریعت محمدی شمردهاند- بیش از همه کس مقوی منظورات عالیه... خواهند بود. علاوه بر هزار نوع فواید دیگر، مراودات شخص اعلیحضرت... با سلاطین فرنگ، میان ایران و سایر دول ارتباط و مصالح تازه به میدان خواهد آورد... دولت ایران آن وقت تازه داخل سلک دول متمدنه خواهد بود. خلاصه امروز سرمایه امید ایران این سفر فرنگستان است و یقیناً این سفر را میتوان منشأ هزار نتایج بزرگ بلکه اسباب نجات این ملک قرار داد. کمال بدبختی خواهد بود هرگاه این وسیله بزرگ را از دست بدهیم و آن نتایج عالیه که منظور... است، حاصل ننماییم. بر هر وزیر بلکه بر هر رعیتی که فیالجمله غیرت ملی داشته باشد، واجب است که اسباب رونق این سفر را به هر وسیلهای که بتواند تقویت نماید.»
بیمیلی اولیه شاه به مسافرت به رغم اغوای سپهسالار!
به رغم تبلیغات فزاینده و عوامفریبیهای سپهسالار در بیان مزیت سفر فرنگ، شاه در بادی امر میلی به این سفر دور و دراز و ناآزموده نشان نمیداد. وی به این سفر با دیده یک سفر تفریحی مینگریست، زیرا هیچ برنامهای که نیاز به چانهزنی سیاسی و گرفتن امتیاز باشد طراحی نشده بود. طی سفر نیز معلوم شد ورای دید و بازدیدهایی که سیاحان و جهانگردان به عمل میآورند، کار جدی و مهمی صورت نگرفته است. شاه ناچار برای رهایی از سردرگمی تن به استخاره داد. شاه طی نامهای ماجرای دودلی خودش و متوسل شدن به استخاره و جواب منفی آن را به سپهسالار نگاشته و از وی خواست از سفر فرنگ چشمپوشی کند و به عوض این سفر طولانی، در داخل کشور به سفرهای تفریحی بپردازند: «جناب صدراعظم، چون سفر فرنگستان کار عمدهای بود، برای تسلیم خاطر لازم شد استخاره به قرآن بشود که اگر خوب آمد به جد تمام مشغول بشویم، اگر بد آمد از صرافت بیفتیم. امروز به آقا سید صادق نوشتم بدون اینکه مطلب را بفهمد، نیت را استخاره کرد. اول آیه میانه مایل به بد آمد. برای رفع تردید دوباره استخاره شد، بسیار بد آمد. آیه مبارکه را فرستادم ببینید. حال که خدا مصلحت ندانست باید کلیتاً از این صرافت افتاد! با شارژ دافر روس، وه، دیگر مذاکره نشود از اطریش هم دعوتی نشود. انشاءالله در داخل سفرهای خوب باید کرد در این زمستان، کارها را باید به خدا واگذاشت زیاده فرمایش نبود.»
همانطور که بیان شد، چون این سفر ابعاد کاری نداشت و بیشتر جنبه تفریحی داشت شاه در جواب میرزا حسینخان مینویسد به عوض این راه دور و دراز و پر زحمت، در داخله سفرهای خوبی مطابق فصل انجام میدهیم و به کلی از فکر این سفر فارغ میشود. اما سپهسالار که انجام این سفر یکی از شروط صدارتش بود، نمیتوانست در مقابل تعهدی که به انگلیس سپرده بود کوتاه بیاید؛ لذا با لطایف الحیل و بزرگنمایی نتایج این سفر شاه را به قبول آن وادار ساخت. آدمیت در اینباره مینویسد: «صدراعظم به استخاره اعتقاد نداشت، در نیکویی سفر برهان آورد و رأی خود را بر شاه پذیراند.»
و سرانجام سفر ۵ ماهه
بالاخره میرزا حسینخان بودجه ناچیز خزانه را در بحبوحه قحطی سالهای پیدرپی دهه ۸۰ قرن سیزدهم که جمعیت ایران را به نصف تقلیل داده بود، در کیسه ریخت و خرج سفری پرهزینه و بیسود کرد. سرانجام این سفر از ۲۱ صفر ۱۲۹۰ هجری قمری از تهران شروع شد و به ترتیب این کشورها را بازدید کردند؛ روسیه، آلمان، بلژیک، انگلیس، فرانسه، سوئیس، ایتالیا، اتریش و از راه عثمانی از طریق قفقاز پس از پنج ماه در نیمه رجب همان سال به ایران مراجعت کردند. در جریان عبور، از این کشورها شاه، سپهسالار و هیئت همراه به خوبی استقبال شدند آنچنان که خودشان باور نداشتند. چنانکه امیر کابل و خلیفه عثمانی مورد احترام فوقالعاده در سفرهایشان به سرزمینهای غربی قرار گرفته بودند، اما در ورای این لبخندهای ظاهری، غرب در فکر نفوذ هر چه بیشتر و کنترل مقدرات این کشور به منظور رسیدن به اهداف استعماری خود بود. در جریان این سفر و سفر بعدی است که شاه را به اجبار وادار به پذیرش عهدنامه جدایی بخشهایی از سرزمینهای شرقی کشور نمودند، پای نظامیان بیگانه را به ایران کشاندند و شاه در بازگشت به فکر تأسیس نظامات غربی افتاد و روشنفکران غربزده با شتاب بیشتر به فرنگی کردن آداب و سنن و قوانین مملکت مشغول شدند. دکتر بلوک یک سیاستمدار غربی که قحطی سال ۱۲۸۸هق ایران را با چشم خود دیده است، مینویسد: «حق این بود که میرزا حسینخان سپهسالار هم خود را صرف رفع ذلت و بدبختی سکنه این شهرها کند تا اینکه شاه را برداشته به اروپا ببرد و پولها را صرف عیاشی شاه و درباریان کند!»
تأثیرات یک سفر بر سیاست ایران
نویسنده تاریخ روابط خارجی ایران تأسیس «مشورتخانه دولتی» پس از بازگشت شاه از سفر اول را از نتایج تأثیر این سفر میشمارد: «شاه متأثر از پارلمانهای اروپایی که در بازدید دیده بود به فکر یک «مشورتخانه دولتی» افتاد و به خط خود دستوری نوشت.»
دامنه تغییر آداب و رسوم ملی و اسلامی به سبک غربی پس از این سفرها شتاب گرفت و گرایش شخص شاه به وجهه نظر و گرایشات غربیها بیشتر شد و از دیدگاه آنها به حسن و قبح کارها مینگریست. شاه در نامهای که در بازگشت از سفر فرنگ به واسطه عزل سپهسالار به وی نوشت، گفت: «خلاصه به زحمات فرنگستان بسیار تأسف دارم که ایران را بیتربیت و بربر خواهند دانست.»
شاه همچنین در اثنای این سفر شاهزادگان و هیئت همراه را جمع کرد و خطاب به آنان گفت: «حیف است کور برگردید به وطن خودتان و از این همه افتخارات فرنگ چیزی نبرید.» افتخارات فرنگ که در نطق شاه خطاب به همراهان آمد، چیزی جز نظامات اداری غربی، تفکر، تمدن، آداب و رسوم آنان نیست؛ همانهایی که باید در ایران پیاده میشدند!
پذیرش حکمیت انگلیس درباره سیستان و بلوچستان
یکی دیگر از پیامدهای سفر اول شاه پذیرش حکمیت ذلتبار انگلیس درباره سیستان و بلوچستان بود. این حکمیت در سال ۱۲۸۹ به نتیجه رسید و ایران آن را ظالمانه شمرد و از پذیرش آن امتناع کرد و هیئت انگلیسی دست خالی مراجعت کردند، اما دولت انگلیس در زمان حضور شاه در آن کشور وی را به قبول آن وادار و سرانجام میرزا حسینخان سپهسالار تعهدنامه جدا شدن بخشهایی از استان سیستان و بلوچستان ایران را امضا کرد. در اینباره نوشتهاند: «ایران رأی گلداسمید در مورد حدود مرزی سیستان را نپذیرفت؛ لذا مأموران حکم انگلیسی دست خالی به انگلیس مراجعه کردند، اما در سال بعد هنگامی که شاه ایران در سال ۱۸۷۳ میلادی (۱۲۹۰ هجریقمری) به انگلیس رفت، دولت انگلیس رضایت شاه را به دست آورد و نتیجه حکمیت گلداسمید را پذیرفت و سپهسالار آن را امضا کرد.»
سپهسالار و بسترسازی برای سفر دوم!
همانگونه که اشارت رفت، سفر اول شاه و سپهسالار پس ازپنج ماه گردش در کشورهای اروپایی در ۱۴ شعبان با ورود به بندر انزلی ایران پایان یافت و در همان محل ورود میرزا حسینخان از صدارت معزول شد. سپهسالار در سال ۱۲۹۵ هجری قمری بار دیگر شاه را برای سفر به اروپا آماده کرد. این سفر ۱۵ روز از عید گذشته در سال ۱۲۹۵ هجریقمری شروع شد و در نهم شعبان همین سال به تهران مراجعت کردند و همچون سفر گذشته سپهسالار شخص اول بود. در بازگشت از این سفر به موجب مرحمتهای ویژه شاه، سپهسالار نهایت اقتدار را در کشور پیدا کرد و هر چه میخواست به جا آورد.
از مهمترین رهاوردهای سفر دوم شاه و سپهسالار به اروپا پذیرش افسران اتریش و روسی برای تربیت قشون ایران و تأسیس قشون نمونه اتریشی و قزاقخانه روسی در ایران بود که در فصل اقدامات نظامی سپهسالار شرح آن خواهد گذشت.
در این دو سفر سپهسالار با انگیزه آشنا کردن ناصرالدین شاه با آداب و رسوم اروپایی و همراه کردن او با اقدامات خودش در ایران بودجه و امکانات ناچیز کشور را برای ماهها عیاشی هیئت پرتعداد و پرخرج شاه و درباریان صرف نمود. در این سفرها چیزی جز شدت بدبختی در معیشت مردم و وابستگی سیاسی و فرهنگی و لرزانتر شدن پایههای نیم بند استقلال، عاید کشور نشد. بعدها این رویه از سوی محمدعلی فروغی (ذکاءالملک) یکی دیگر از روشنفکران وابسته به فرهنگ غربی، پیگرفته شد و رضاشاه به سفر ترکیه که کاملاً به غرب پیوسته بود، برده شد و حاصل آن سفر کشف حجاب و تغییر لباس و کلاه ایرانی بود.
جالب این است که در پی این سفرها هرگز نه صنعتی در کشور ایجاد شد و نه پیشرفت علمی در مدارس و دانشگاهها. آنچه به بار نشست تغییر فرهنگ اسلامی ملی و رواج فرهنگ و تفکر غربی بود و این نتیجه طبیعی تهاجم فرهنگی غرب بود که در پس شعارهای فریبنده قرار داشت؛
و کلام آخر
شناخت منظر و نوع داوری سپهسالار درباره دین و روحانیت، میتواند مکمل آنچه در فوق بدان اشارت رفت قلمداد شود. امین الدوله در خاطرات سیاسی خود در اینباره مینویسد: «از نظر اعتقادات مذهبی و رابطه با روحانیون مشیرالدوله چندان پایبندی به مذهب نداشت، به دین، مذهب و اصول مسلم شریعت اسلامی توجهی مبذول نداشت و بیشتر معتقد به افسون و دعا بود. در زمان صدارت وی دراویش صاحب نفس و رمال بازار گرمی داشت.»
نظر سپهسالار را در مورد روحانیان میتوان از نامه خصوصی او به مستشارالدوله دریافت: «اعتقاد من درباره حضرات ملاها براین است که ایشان را باید در کمال احترام و اکرام نگاه داشت و جمیع اموراتی که تعلق به آنها دارد، از قبیل: نماز جماعت و موعظه به قدری که ضرر به جهت دولت وارد نیاورد، اجرای صیغه عقد و طلاق و حل مسائل شرعیه یا متعلق بها را به ایشان واگذار نموده به قدر ذرهای در امورات حکومتی، آنها را مداخله نداد و مشارالیهم را ابداً واسطه فیمابین دولت و ملت مقرر نکرد والا وسیله بیانتظامیها میشود، چنانکه شده است.»
هم از این روی است که آیتاللهالعظمی حاج ملاعلی کنی در نامهای به ناصرالدین شاه ماهیت به اصطلاح اصلاحات سپهسالار را به نیکی شناخته و در باره آن مینویسد: «کلمه قبیحه آزادی... به ظاهر خیلی خوش نماست و خوب و در باطن سراپا نقض است و عیوب و این مسئله برخلاف جمیع احکام رسل و اوصیا و جمیع سلاطین عظام و حکام والامقام است. به این جهت در نوشته دیگری نوشته بود: علی الاسلام سلام و دولت را وداع تام و تمام باید نمود به واسطه اینکه اصل شرایع و ادیان در هر زمان خود قید محکم و سخت بوده و میباشد که ارتکاب مناهی و محرمات ننماید معترض اموال و ناموس مردم نشود. برخلاف مقاصد و انتظام دولت و سلطنت است که هر کس هر چه بخواهد بگوید و از طریق تقلب، فساد و نهب اموال - غارت - نماید و بگوید آزادی است و شخص اول مملکت همه را آزاد کرده و در معنی و حالت وحوش برگردانیده است. معلوم است نفوس بالطبع طبیعت شیطانی مایل به هوا و هوس و برآوردن مشتبهات خودند. همین مایه بینظمی و زیادی تاخت و تاز شده و هیچ کس نمیتواند چاره کند. این است که قاطبه علما و فضلا را به صدا درآورده و حکام و داروغه را خانهنشین و عاجز نموده است.»