سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: به قصد خرید گوشت از خانه بیرون زدم و ساعت ۷ صبح به فروشگاه شهروند محلهمان رسیدم. مطابق گفتهها و شنیدههایم از صفهای طولانی گوشت، یک صف طولانی را دیدم که در ابتدای صف یک برگه گذاشته بودند تا اسم خود را رویش بنویسیم و برویم ته صف منتظر بنشینیم. به آخرین عدد روی صفحه نگاه کردم که در واقع عددی که نوبتم بود را نشان میداد، من صد و شصت و یکمین نفر بودم که اسمم را مینوشتم. یعنی این ۱۶۰ نفر قبل از من از چه ساعتی آمدهاند و اسم نوشتهاند که الان من صد و شصت و یکمین نفر هستم؟ با تعجب فراوان به ته صف رفتم و منتظر ماندم. آقایی که از کارمندهای این فروشگاه زنجیرهای بود آمد و با صدای بلند اعلام کرد که گوشت امروز توزیع نمیشود. تمام افرادی که در صف ایستاده بودند با عصبانیت و داد و فریاد شروع به اعتراض کردند که این چه وضعی است و چرا گوشت توزیع نمیشود و حالا ما باید چه کار کنیم و از کجا گوشت بخریم و...؟! آقای کارمند باز هم با صدای بلند گفت: اینجا ماندن شما هیچ فایدهای ندارد، چون تا وقتی مجوز توزیع برای ما صادر نشود حتی اگر گوشت هم باشد ما توزیع نمیکنیم پس هر چه زودتر این محل را ترک کنید و به دنبال کارتان بروید. ولی همچنان مردم ایستاده بودند و از جایشان تکان نمیخوردند. خانم متصدی صندوق به همکار خود با لحن تمسخرآمیزی گفت: اینها آدمهای بیکاری هستند که برای سرگرمی و تفریح میآیند تو صف میایستند که فقط روزشان بگذرد و البته داستانی هم داشته باشند تا برای دیگران تعریف کنند. چه داستانی بهتر از ایستادن در صف گوشت!
دست از پا درازتر به خانه برگشتم، ولی اصلاً حال خوبی نداشتم. احساس میکردم به من توهین شده است و به خاطر خرید مایحتاجم تحقیر شدهام. تصمیم گرفتم تا اطلاع ثانوی سراغ خرید گوشت نروم. چون اصلاً حاضر نیستم هم گوشت را با قیمت گزاف بخرم، هم توهین بشنوم و تحقیر شوم. چرا باید اینقدر زندگی و خوراک خود را به گوشت پیوند زده باشیم که از این وابستگی ما سودجویان سود ببرند؟ وقتی به دوران کودکی و نوجوانی و جوانی خودم فکر میکنم آنقدر نقش گوشت در زندگی ما پررنگ نبوده که الان هست. مادرم همیشه میگوید: قدیمها خانوادهها آنقدر گوشت مصرف نمیکردند. گوشت و مرغ مال خانوادههای اعیان و اشراف بود. ما که از طبقه متوسط جامعه هم بودیم زیاد گوشت مصرف نمیکردیم. مادرم میگفت: «من آن زمان میرفتم پنج سیر گوشت میخریدم و یک خورشت قیمه درست میکردم و با همان خورشت یک مهمانی را رد میکردم. بیشتر غذاهای ما غیرگوشتی بود و سالم هم بودیم.»
نشستم تمام غذاهایی که در قدیم میخوردیم را روی یک کاغذ نوشتم. بیش از ۲۰ نوع غذا بود که فقط پنج، شش نوع آن با گوشت درست میشد. تازه مرغ این غذای همیشگی سفرههای امروزی، اصلاً در لیست من وجود نداشت. وقتی به لیستی که نوشته بودم نگاه کردم با تأسف متوجه شدم بیش از ۸۰ درصد آن را سالی یک بار هم درست نمیکنیم.
در واقع به انسانهای گوشتخواری تبدیل شدهایم که اگر امروز گوشت را از ما بگیرند میمیریم! یعنی تا این حد برده و اسیر گوشت و مرغ شدهایم که برای داشتنش تن به هر ذلتی میدهیم. طی سالهای اخیر تغییر سبک زندگی ما ایرانیها از سادهزیستی به مدرنیته، آنقدر با سرعت اتفاق افتاده است که اصلاً متوجه نشدهایم چه به روزمان آمده است. یهو به خود آمدهایم و دیدهایم که دیگر از مهمانهایمان با یک رنگ غذا پذیرایی نمیکنیم. اگر زرشک پلو با مرغ یا قورمه سبزی با گوشتهای درشت سر سفره و یا میز شام ما نباشد به مهمانان برمیخورد و کلی پشت سر ما صفحه میگذارند که بیایید و ببینید.
خلاصه که خود ما هم متوجه نشدیم که چه زمانی سفرههای ما از سادگی و یکرنگی به سفرههای تجملاتی و تشریفاتی و چشم و همچشمی تبدیل شده است، ولی دیگر کار از کار گذشته و سبک زندگی امروزی ما به گونهای شده که حتی اگر مهمان هم نداشته باشیم حتماً باید در هفته مرغ و گوشت را بخوریم.
این سبک تغذیه ما سبب شده است که یک عده با رانت و سودجویی و اختلاس و دزدی کیسههای گشادی برای خود بدوزند. چرا باید اجازه دهیم اینگونه با ما رفتار شود؟ ما مردم عادت کردهایم آب در آسیاب سودجویان و دلالان بریزیم. هر چیزی که قیمتش بالا میرود و گران میشود، ما هجوم میآوریم و برای آن صفهای طولانی تشکیل میدهیم و تقاضا را بالا میبریم. آیا فکر کردیم با این هجوم آوردن برای خرید چه فاجعهای را به بار میآوریم. حالا چند وقتی گوشت نخوریم چیزی میشود؟ نه نمیشود. آیا باید همیشه گوشت بخوریم؟ مثلاً نمیشود میزان گوشت را در غذاها کم کرد یا وعدههای غذای گوشتی را کاهش داد، آنهم در شرایطی که همه از چاقی مینالند.
اصلاً از همه اینها که بگذریم آیا گوشت آنقدر ارزش دارد که وقت و زمان خود را در صفهای طویل به آن اختصاص بدهیم و تحقیر هم بشویم؟ اگر بدنمان به پروتئین نیاز دارد حتماً نباید با مصرف گوشت آنهم مقدار زیاد آن را تأمین کنیم، سوای آنکه مصرف زیاد گوشت قرمز زیانهایی هم برای بدن دارد.
کمی به گذشته برگردیم و به غذاهایی که مادرانمان درست میکردند فکر کنیم. آیا هر روز گوشت و مرغ میخوردیم؟ نه! آیا بیمار و ضعیف بودیم؟ یا اکنون به دلیل تغذیه گذشته خود انسانهای ناتوان و کمبنیهای هستیم؟ مطمئن هستم که جواب شما هم منفی است. اتفاقاً نسلهای قبل سالمتر بودند، چون سبک زندگی و تغذیه سالمتری داشتند. نه مثل امروزه که همه ما اسیر و برده مرغ و گوشتهایی شدهایم که پیش خودشان فکر میکنند اگر یک روز نباشند زندگی ما به خطر میافتد. بدون گوشت هم میتوانیم زندگی کنیم اگر بخواهیم. منظور این نیست که اصلاً گوشت نخوریم؛ نه، اتفاقاً برای بدن لازم است، ولی با یک مدیریت درست (مثل مادرانمان در گذشته) میتوانیم با جایگزین کردن انواع غذاهایی که عاری از هر نوع گوشت است به جای غذاهای تکراری که فقط با گوشت قرمز و مرغ درست میشوند، هم اجازه ندهیم سودجویان و دلالان سود ببرند و به ما توهین شود و هم زندگی و تغذیه سالمتری داشته باشیم. شاید بعضیها بگویند این حرفها توجیه و شعار است، اما واقعاً این نوشته به دنبال توجیه کمبود گوشت نیست، حرف این است که بدون گوشت هم میتوان زنده ماند و زندگی کرد، ولی تحقیر شدن و کله سحر ایستادن برای چند کیلو گوشت اصالت زندگیمان را زیر سؤال میبرد و ما را اسیر سودجوها میکند. ما مردم روزهای سخت هستیم که حتی غذای شب خود را به جبههها میفرستادیم تا اصالتمان حفظ شود، پس بیاییم اصالتمان را با چند کیلو گوشت معامله نکنیم!