کد خبر: 945207
تاریخ انتشار: ۱۷ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۷:۳۹
روایتی از روزهای انقلاب در خاطرات «فضل‌الله فرخ»
فضل‌الله فرخ می‌گوید:یادم هست که امام اجازه نمی‌دادند در مدرسه را ببندیم. ظهر که می‌شد تا فاصله‌ای که می‌خواهد خانم‌ها بیایند ما در را می‌بستیم. تا در را می‌بستیم می‌دیدیم که نوه امام می‌دوید و می‌آمد در را باز می‌کرد. می‌گفتیم: آقا در را چرا باز می‌کنید؟ می‌گفت: امام گفته در بسته نباشد.

جوان آنلاین: هوشیاری و درایت امام خمینی در هدایت جریان انقلاب به ویژه در بزنگاه روزهای منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی مخاطرات بزرگی را از نهضت ملت ایران دفع کرد. یکی از آن موارد زمزمه‌های مرموز انحلال ارتش بود که در همان مقطع تاریخی توسط گروه‌های چپ مطرح می‌شد.

فضل‌الله فرخ یکی از مبارزان انقلابی که در آن ایام در کمیته استقبال حضور داشت در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است می‌گوید: خیلی‌ها می‌آمدند به امام توصیه می‌کردند که این ارتشی‌ها چنین و چنان هستند، طاغوتی هستند، طرفدار شاه هستند، مردم را کشتند، این‌ها را باید حذف کرد و یک ارتش انقلابی تشکیل داد. امام به شدت مخالفت می‌کردند و می‌گفتند: «ارتش ما مسلمان است، توهین به ارتش نکنید» و این سبب جذب ارتش شد.

یادم هست که امام اجازه نمی‌دادند در مدرسه را ببندیم. ظهر که می‌شد تا فاصله‌ای که می‌خواهد خانم‌ها بیایند ما در را می‌بستیم. تا در را می‌بستیم می‌دیدیم که نوه امام می‌دوید و می‌آمد در را باز می‌کرد. می‌گفتیم: آقا در را چرا باز می‌کنید؟ می‌گفت: امام گفته در بسته نباشد.

یک روز امام در را بست و کسی را راه نداد، روزی که توده‌ای‌ها و کمونیست‌ها به طور دسته‌جمعی آمده بودند و شعارشان انحلال ارتش و تشکیل ارتش انقلابی بود. آن روز امام در را بست و این‌ها را راه نداد و شهید محلاتی آمد با بلندگو و گفت: «آقایان بی‌خود ننشیند». آن‌ها یکی دو ساعت در خیابان ایران نشستند و شعارهایشان هم دست‌شان بود که انحلال ارتش و تشکیل ارتش خلقی ارتش انقلابی. امام فرمودند اگر حرفی پیامی چیزی دارید یکی دو نماینده تعیین کنید بیایند نامه‌ها و پیام‌تان را بیاورند.

امام بسیار به ارتش اهمیت می‌دادند و احترام می‌کردند و توهین به ارتش را اصلا قبول‌ نداشتند. می‌گفتند ارتش مسلمان است و این‌ها هم واقعا آمدند در خدمت امام بودند.

 

حمایت مردم از همافران نیروی هوایی

بچه‌های صداوسیما تلویزیونی با شعاع کم راه‌اندازی کرده بودند که ملاقات‌ها و صحبت‌های امام را پخش می‌کرد. در پادگان نیروی هوایی در خیابان پیروزی، همافرها که در سالن غذاخوری جمع بودند وقتی تصویر امام نشان داده می‌شد همگی صلوات می‌فرستادند. یک عده از رؤسا اعتراض می‌کنند و درگیری ایجاد می‌شود و نیروهای گارد شاهنشاهی مطلع می‌گردند، لذا نیروهای گارد برای سرکوب آن‌ها می‌آیند.

همافران می‌بینند که نیروهای گارد آمده‌اند و جانشان در خطر است، می‌روند در اسلحه‌خانه را باز می‌کنند و اسلحه برمی‌دارند. درگیری دوطرفه خیلی شدیدی آغاز می‌شود. شب خانه بودم که تلفن کردند و گفتند بین نیروی هوایی و گارد شاهنشاهی درگیری شده به مردم بگویید به کمک بیایند. مردم نیز به کمک آن‌ها رفتند و طوری شد که اسلحه دست مردم هم افتاد. آن شب مردم برای اولین بار بود که مسلح شدند. چون در اسلحه‌خانه باز شده بود و همافرها اسلحه را دست مردم دادند و حتی مردمی که اسلحه گرفته بودند، نمی‌دانستند چه جوری استفاده کنند. همافران به آن‌ها طريقه استفاده را یاد می‌دادند. این رویداد نیز برای رژیم خیلی گران تمام شد و لذا فردای آن روز یعنی ۲۱ بهمن یک‌مرتبه اخبار ساعت ۲ رادیو اعلام کرد که از ساعت 4 بعداز ظهر حکومت نظامی است.

همه ما در اقامتگاه امام بودیم. وحشت کردیم که نکند توطئه‌ای در کار است. ما شب‌ها حکومت نظامی داشتیم که آن هم از ساعت ۹ الى ۱۰ شب شروع می‌شد، ولی هیچ وقت حکومت نظامی از ساعت 4 بعدازظهر اعلام نشده بود. امام چیزی نگفتند. ما همین طور نگران بودیم و خیابان‌ها خلوت می‌شد. خیابان ایران که از صبح تا شب حتى نصف شب مملو از جمعیت بود، یک‌دفعه خلوت شد. مردم می‌دویدند تا قبل از ساعت 4 بعد از ظهر به خانه برسند.

 

ما هم نگران که حالا که خیابان خلوت شده به اینجا حمله می‌شود و جان امام در خطر خواهد بود. احتمالا یک توطئه‌ای در کار است. حتی بعضی‌ها به امام گفته بودند که امشب شما بروید جای دیگر چون اینجا توطئه‌ای در کار است.

حکومت نظامی برای این بود که خیابان را خلوت کنند، سپس با توپ و تانک خیابان ایران و اقامتگاه امام را بکوبند. آن روز نه تنها امام که تمام علمای بزرگ شهرستان‌ها و استان‌ها هم در خدمت امام بودند.

ساعت ۳ بود که خیلی خیابان خلوت شده بود. یک‌مرتبه از اتاق امام آمدند و گفتند: امام فرموده حکومت نظامی لغو است، مردم بیایند بیرون. ما گفتیم چه‌جوری به مردم بگوییم، ما که رادیویی تلویزیونی نداریم. مردم هم الآن بروند در شهر بگویند امام گفته، کسی باور نمی‌کند؛ چون آیت‌الله طالقانی به مردم گفته بود زود بروید خانه‌هایتان که این‌ها قصد‌ کشتار دارند و حتی به امام تلفن کرده بود: «شما فرمودید بیایند بیرون؟» امام فرموده بود: «بله.» گفته بودند: «این‌ها قصد کشتار دارند و می خواهند حمام خون راه بیاندازند، قتل عام می کنند». امام گفته بود: «نه! مردم باید بیرون بیایند. ایشان اصرار کرده بود که آخرش امام فرموده بود: «اگر دستور این باشد شما چه می فرمایید که آقای طالقانی گریه‌اش گرفته بود و گفته بود: «این سید با جای دیگر ارتباط دارد، بگذارید کارش را بکند». عدهای رفته بودند اطراف آقای طالقانی را گرفته بود که آقا از امام بخواهید این دستور را لغو کند تا مردم بیرون نروند و کشته نشوند.

 

نحوه رساندن انتقال پیام امام خمینی به مردم

خلاصه ما در فکر این بودیم که چه کار کنیم و چطور به مردم خبر بدهیم. چند راه برای اطلاع به مردم وجود داشت، یکی از طریق همان شبکه تلویزیونی که نزدیک اقامتگاه امام بود و دوم از طریق تلفن. هر کسی با تلفن به اقوام و دوستانش خبر بدهد که امام این را فرموده و از آن‌ها هم بخواهند که به دیگران بگویند؛ این هم یک راه بود. راه سوم اینکه مینی‌بوس‌هایی داشتیم که رویشان بلندگو نصب بود و هر روز از آن استفاده می‌کردیم و آرم مدرسه رفاه را داشتند و برای مردم شناخته شده بودند. آن را داخل شهر برده و با بلندگو به همه اطلاع بدهیم که امام گفته: «حکومت نظامی لغو شده است».

راه دیگر هم اینکه آن دستور امام را تایپ و تکثیر کنند و این را به ماشین‌ها بدهند که روی شیشه‌هایشان بزنند و این کار انجام شد. نیم ساعت نگذشت که از بیرون صدای بوق زدن ماشین می‌آمد، مثل این کاروان عروسی که بوق می‌زنند. من رفتم سر خیابان اصلی دیدم تمام ماشین‌ها مقوایی بر روی شیشه‌هایشان زدند که روی آن نوشته بود: «به دستور امام حکومت نظامی لغو است» و بوق می‌زنند. ساعت 4 که شد باید هیچکس داخل خیابان نمی‌بود، ولی دوباره خیابان ایران و خیابان‌های اطراف مملو از جمعیت شد. چون امام گفته بود همه بیرون بیایند، هیچکس در خانه ننشست و آمدند داخل کوچه و پشت در خانه‌ها نشستند. آن شب با یک مقدار اسلحه‌ای که از شب قبلش دست بعضی‌ها افتاده بود، به کلانتری‌ها و پادگان‌ها حمله می‌کردند. همه کلانتری‌ها شب ۲۲ بهمن به تصرف مردم در آمد.

یادم هست جلوی اقامتگاه امام ایستاده بودیم که جوان‌ها با موتور می‌آیند، می‌روند و ژ-۳ دستشان هست و شعار سر می‌دهند. او باورش نمی‌شد، بنابراین به من گفت: «فلانی توطئه‌ای در کار نباشد؟» گفتم: « نه آقا تمام شد». گفت: « یعنی این رژیم این قدر پوشالی بود که کارش به این سادگی تمام بشود؟!» گفتم: «آره، باباش از این قوی‌تر بود همینطور تمام شد». خلاصه فردایش انقلاب به پیروزی رسید.»

منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار