سرویس سبک زندگی جوان آنلاین- مریم ترابی: خوشبختی واژهای است که برای هر کس معنای متفاوتی دارد. خوشبختی همان حس لذت، رضایت و خوشحالی است که از درون هر فردی بیرون میآید. حال یکی خوشبختی و رضایت از زندگی را در پول و ثروت میداند. یکی در شهرت میداند. یکی از زندگی لذت میبرد وقتی در جایگاه و پست و مقامی که دوست دارد قرار میگیرد. یکی با داشتن یک خانواده خوب از زندگی خود احساس رضایت دارد. یکی خوشبختی را فقط در سلامتی میداند و معتقد است اگر سلامتی نباشد هیچ چیز لذت واقعی را برای انسان نمیآورد. اما واقعیترین معنی خوشبختی راضی بودن از تکتک لحظات زندگی است. غنیمت شمردن هر لحظه از زندگی است. دوری کردن از حواشیهای زندگی و موضوعاتی که ما را آزرده خاطر میسازد. از داشتههای اکنون خود لذت بردن و حسرتها را از خود دور کردن است.
آیا موفقیت تمام خوشبختی است؟!
به زندگی افراد موفق در علم، تجارت و... دقت کردهاید؟ این دسته افراد جامعه تمام عمر و زندگی خود را به تلاش و کار گذراندهاند. آنها برای آنچه دوست داشتهاند تمام عمر و زندگی خود را وقف کردهاند تا به موفقیت برسند و فرد موفقی دیده شوند. از بسیاری از لذتهای زندگی خود چشمپوشی کردهاند تا به آنچه آرزو دارند برسند. با تمام مشقتها و دشواریهایی که در زندگی داشتهاند به آنچه میخواستند رسیدهاند. حال پرسش اینجاست این افراد به این دلیل که فرد موفق جامعه خود بودهاند آیا خوشبختی را حس کردهاند؟ به عبارتی آیا موفقیت محض تضمینکننده خوشبختی انسان است؟ البته جواب این سؤال به نگاه افراد نسبت به خوشبختی برمیگردد و هیچ چیز مطلق نیست، اما تصور جامعه از زندگی این افراد این است که آنها بسیار خوشبخت و راضی از زندگی خود هستند و بسیاری از مردم حسرت زندگی این افراد را میخورند و دلشان میخواهد که جای این افراد باشند. باید به این افراد بگوییم شمایی که دوست دارید جای افراد موفق جامعه باشید و مردم شما را به عنوان یک فرد موفق با انگشت نشان دهند این نکته را فراموش نکنید که برای رسیدن به این جایگاه قطعاً باید مرارتهای بسیاری بکشید. باید از یکسری لذتها و موقعیتها و خواستههای خود بگذرید تا طعم موفقیت و جایگاه این افراد را بچشید.
یکی از افراد موفق جامعه که کارآفرین برتر است را میشناسم که در کار خود بسیار انسان موفقی است. همه، حسرت داشتههای این فرد را میخورند و دوست دارند شبیه او باشند. البته رسیدن به این موفقیت و جایگاه حسرت هم دارد، اما وقتی پای صحبت و درد دل این مرد بزرگ مینشینیم متوجه نکتههای جالبی میشویم. او خود را فرد موفقی در جامعه میداند، ولی خود را خوشبخت نمیداند. او میگوید من تمام عمر خود را پای کار و تلاش گذاشتم و هیچ وقت به معنای واقعی از زندگی و زمان حال خودم لذت نبردم. تمام لذتها و خوشیها را گذاشتم برای بعد از موفقیتم. تصور میکردم وقتی به آنچه میخواهم برسم دیگر میتوانم راحت زندگی کنم. در حالی که زندگی برای ما صبر نمیکند. زندگی و روزگار راه خود را میروند و ما هستیم که باید از همان لحظه جاری لذت ببریم. الان که به این سن رسیدهام وقتی به عقب زندگی و آنچه پشت سر گذاشتهام نگاه میکنم میبینم من فقط به یک انسان موفق تبدیل شدهام که تمام عمر خود را کار کرده، ولی از زندگی خود هیچ لذتی نبرده است. حتی اکنون هم نمیتوانم از این سبک کار و زندگی خود دست بکشم و جور دیگری زندگی کنم، چون من معتاد به این زندگی هستم.
پول خیلی خوب است، ولی الزاماً خوشبختی نمیآورد
آیا ثروت و پول زیاد تضمینی برای خوشبختی انسان است؟ قطعاً نبود پول برای انسان فقر میآورد، اما بودن آن هم تضمینی برای صد در صد خوشبختی انسان نیست. همه ما انسانهای ثروتمند و متمول بسیاری را میشناسیم که اصلاً خوشبخت نیستند. خانوادههایی از هم گسسته و افرادی تنها و پر از مشکلاتی که برای بسیاری از ما انسانهای معمولی جامعه شاید عجیب و غریب باشد. به علیآقا آبدارچی محل کارم که در آشپزخانه کوچکی که حوزه استحفاظی او قلمداد میشود و روی صندلیاش با آرامش در یک خواب عمیق فرورفته است نگاه میکنم و از این آرامش او من هم حالم خوب میشود. انسان جالبی است. لحظهها را غنیمت میداند و از کوچکترین فرصت برای شاد بودن استفاده میکند. کلاً انسان آرام و ملایمی است. با آرامش و یک انرژی مثبت به رتق و فتق کارهای خدماتی اداره میرسد و همه از او رضایت دارند. در زندگی شخصی با خانوادهاش هم همینطور است. همیشه احساس رضایت دارد. از هر چه دارد نهایت استفاده را میبرد. یک بار ندیدم که لب به شکایت باز کند و از کسی یا شرایطی ابراز ناراحتی کند. همیشه لبخند رضایت بر لب دارد و اظهار خوشبختی میکند. با حقوق نه چندان قابل توجهی که میگیرد زندگی آرامی را میگذراند. او همیشه خدا را بابت داشتههایش شکر میکند. او میگوید با همین حقوق جهیزیه دو تا دخترم را تهیه کردم و به خانه بخت فرستادم. الان هم یک پسر دانشجو دارم و با همین حقوق در همین شرایط سخت اقتصادی زندگی میگذرانم. او خودش را خوشبخت میداند و از زندگی خود راضی است. او معتقد است پول زیاد نه تنها خوشبختی نمیآورد که هیچ، انسان را از زندگی کردن هم میاندازد. پول و ثروت زیاد انسان را تنها و بیکس میکند. او میگوید من خودم را به مال دنیا وصل نمیکنم، چون اگر به مالاندوزی فکر کنم دیگر مجالی برای لذت بردن از زندگی خود پیدا نمیکنم. من در لحظه زندگی میکنم و از همان لحظهای که در آن هستم لذت کافی میبرم. خوشبختی من در کنار فرزندان صالح و سالمی که دارم تکمیل میشود. داشتن یک خانواده سالم بزرگترین ثروت من است. من با همین ثروت خوشحال و خوشبختم. فارغ از مال دنیا برای زندگی خودم پادشاهی میکنم. خانواده من هم مثل خود من هستند. آنها هم از این با هم بودن و در کنار هم بودن خوشحال هستند و احساس خوشبختی دارند. ما هیچوقت حسرت زندگی دیگران را نخوردهایم و نمیخوریم. ما به اندازه گلیم خودمان از مال دنیا داریم. نانی حلال، لباسی ساده و پاک و یک خواب آرام شبانه، این از نظر من معنای خوشبختی است.
خوشبختی برای بعضیها یعنی کار و کار و کار!
همانطور که گفته شد خوشبختی یک حس درونی است و نظرات افراد نسبت به آن مختلف است. کار کردن بسیار از نگاه برخی از افراد اصلاً خوشایند نیست و بسیاری هم تصور میکنند افرادی که اینطور بیوقفه کار میکنند اصلاً از زندگی خود هیچ لذتی نمیبرند و انسانهای خوشبختی نیستند. در حالیکه همه اینطور نیستند. برخی افراد هستند که از کار و حرفهای که انجام میدهند بسیار راضی و خرسند هستند و در ساعتهایی که مشغول انجام آن حرفه هستند لذت کافی را از آن لحظات میبرند و از اینکه آن کار را انجام میدهند احساس رضایت و خوشبختی دارند. نمونه این دست افراد مرد ۴۵ سالهای است که در حرفه و صنعت خود به یکی از افراد موفق شهرت پیدا کرده است. او میگوید در شبانهروز بیشتر از چهار ساعت نمیخوابم و همین میزان خواب برای من کافی است. من با تمام وجود کار میکنم و از آنچه انجام میدهم و به ثمر میرسانم لذت میبرم. کار کردن برای من همان خوشبختی است. نمای بیرونی زندگی من شاید برای کسی خوشایند نباشد و کسی این سبک زندگی من را دوست نداشته باشد، ولی من از اینکه زحمت میکشم تا فرزندانم راحت زندگی کنند و برای جامعه هم مفید هستم. برای من رسیدن به هدف و نتیجه همان خوشبختی محض است. من از لحظه لحظه زندگی و کارم لذت میبرم.