سرویس تاریخ جوان آنلاین: این روزها و به موازات بالاگرفتن درخواستهای دانشگاهها و مراکز فرهنگی برای اکران «مستند راه طی شده»، سخن گفتن درباره ابعاد و لوازم نظری و عملی اندیشه مهندس مهدی بازرگان نیز، بازاری گرم یافته است. هرچند در جامعه امروز، دیگر بازرگان دغدغه فکری کسی نیست، اما حتی اگر این رویداد به دلیل اکران مستند یادشده نیز رخ داده باشد، باید فرصت را برای بررسی یکی از سوژههای تاریخ انقلاب مغتنم شمرد. در مقالی که پیش روی شماست، اندیشه بازرگان و گروه متبوع وی از بدو پیدایش تا بالاگرفتن امواج انقلاب اسلامی مورد مرور قرار گرفته است. امید آنکه مقبول افتد.
شاید بتوان ادعا کرد که مهمترین گام سیاسی مهندس مهدی بازرگان در تمامی سالیان پس از کودتای ۲۸ مرداد، تأسیس تشکل موسوم به نهضت آزادی ایران بوده است. این نهضت زمانی تأسیس شد که به تبع سیاستهای به ظاهر انساندوستانه کندی، شاه مجبور به کاهش فضای اختناق شده بود. پس از سقوط مصدق، یاران وی همچنان گرفتار اختلافات درونی بسیار بودند. برخی ملیگراها مصدق را احساساتی و بازنشسته میخواندند و گروهی از آنان که نهضتآزادی را تأسیس کردند، به هواداری از وی پرداختند.
اختلاف با جبهه ملی و آغاز یک راه جدید
اختلافاتی از این دست، موجب شد که در اردیبهشتماه سال ۱۳۴۰، گروهی از عناصر مذهبی لیبرال با انشعاب از جبههملی، گروهیملی- مذهبی را تحت عنوان نهضتآزادیایران تأسیس کنند. نهضتآزادی به همان اصول جبههملی وفادار ماند. حلقه واسط نهضتآزادی با جبههملی را میتوان نهضتمقاومتملی دانست. بنا به اذعان اعضای نهضتآزادی، درواقع نهضتآزادی ایران ادامه همان نهضتمقاومتملی بود. اعضای هیئت مؤسس ۴۲ نفر بودند که بازرگان، دکتر یدالله سحابی، آیتالله طالقانی، مهندس منصور عطایی، حسن نزیه، رحیم عطایی و عباس سمیعی از مهمترین آنان به شمار میرفتند.
مرامنامهای با تضادهای عیان
حسن نزیه در جلسه اعلام تأسیس نهضت، اصول فکری نهضت را اینگونه اعلام کرد:
«۱- مسلمانیم... دین را از سیاست جدا نمیدانیم... آزادی را به عنوان موهبت اولیه الهی، و کسب و حفظ آن را از سنن اسلامی و امتیازات تشیع میشناسیم
۲- ایرانی هستیم. تابع قانوناساسی ایران هستیم ولی منافی (مؤمن ببعض و نکفر ببعض) نبودهایم
۳- مصدقی هستیم
همچنین در مرامنامه نهضت میخوانیم: «به حکم مبادی عالیه دین مبین اسلام و قانون اساسی ایران و اعلامیه حقوق بشر و منشور ملل متحد، نهضتآزادی... فعالیت خود را آغاز مینماید.»
با نگاهی ساده به اصول نهضت، نیازی به توضیح بیشتر درخصوص نگاه آنان به اسلام و مسئله جدایی دین از سیاست نمیباشد. اعضای نهضت در عمل نیز ثابت نمودند که اسلام را تا آنجا میخواهند که مخالف قانون اساسی شاهنشاهی، مرام سکولار مصدق و حقوق بشر اومانیستی نباشد.
به هر روی، نهضت آزادی فعالیتهای خود را آغاز نمود. در همین سالها، مبارزات امام خمینی (ره) لرزه بر اندام شاه محمدرضا پهلوی و امریکا انداخته بود؛ اما نهضت برای خود راهی جداگانه را در پیش گرفت. امام خمینی (ره)، در عبارتی که بهخوبی گویای مقابله تفکرات ایشان با تفکر نهضت آزادی است، فرمودند:
«ما لنا و القانون؟ ماییم و قانون اسلام هرچه موافق دین و قوانین اسلام باشد، ولو التزامات بینالمللی باشد، ما با آن مخالفیم.»
شاه سلطنت کند نه حکومت!
«علت وجودی ما و داد و فریاد و آه و نالهها در زندگی و در نهضتآزادی این بوده است که چرا در مملکت ایران تشریفات و ادعاها عالی است، اما گردوها تو خالی است؟ والا ما، نه مخالف رژیم مشروطیت سلطنتی هستیم و نه استقلال و امنیت کشور...»
آنچه بدان اشارت رفت، شمهای از مدافعات مهدی بازرگان در دادگاه اعضای نهضت آزادی در سال ۱۳۴۲ است. شعار «شاه سلطنت کند نه حکومت»، شاهبیت اهداف میانهروهای ایران طی سالهای حکومت استبداد بود. به عبارتی، به رغم تمام فسادها و سفاکیهای شاه و خیانتهای متعدد وی به میهن، میانهروها موافق سلطنت بودند! آنها «مشروط» کردن سلطنت را در سر میپروراندند؛ آن هم با تاکتیکهای سادهانگارانهای که با صدها سال زمان نیز به جایی نمیرسید. بازرگان در تاریخ فعالیتهای سیاسی خود، هیچگاه، شعار سرنگونی سلطنت سر نداد و این موضعگیری را تا آستانه انقلاب حفظ نمود. بالاتر اینکه وی مدعی بود:
«نظرات ما در مورد سلطنت، بر رونق و دوام و مقام سلطنت خواهد افزود!»
با نیمنگاهی به این قبیل مواضع نهضتآزادی، میتوان به فاصله میان خط فکری امام خمینی (ره) و اعضای دولت موقت پی برد. «شاه باید بماند» نکتهای است که در مواضع و عملکرد اعضای نهضت متبلور است. حسن نزیه در اولین جلسه اسمی نهضتآزادی میگوید:
«در رژیم سلطنت مشروطه، شاه باید بماند و خاندانش نسلاً به نسل سلطنت کند و تنها عاملی که میتواند این امتیاز را برای یک سلسله سلطنتی حفظ نماید، احتراز جدی شاه از قبول مسئولیت و اجتناب دائم او از طرفیت با دولت و مجلس و مردم و خارجیها است» این را در کنار مواضع امام (ره) بگذاریم که میفرمود: «اسلام با اساس شاهنشاهی مخالف است.»
بازرگان و تکاپوی برونرفت از اختناق و استبداد
موضعگیریهای سیاسی نهضتآزادی، به علت سازشپذیری، با خواست توده مردم مذهبی ایران که فشار چنگال استبداد را بر گلوی خود حس میکردند، سنخیتی نداشت. مردم مسلمان، پیرو خطی بودند که برآمده از اسلام ناب و مکتب ائمه اطهار (ع) باشد، و آن را در گفتار و کردار امام خمینی (ره) یافته بودند. سران نهضتآزادی، هرچند خطی جدای از خط امام داشتند، اما برای رسیدن به اهدافی که برای خود تعیین نموده بودند، پرتلاش بودند.
بازرگان مردی پرتلاش بود. هرچند با ایجاد فضای اختناق نهضتآزادی به اغما رفت، اما در زمانی که فضا مساعد بود، او و سران نهضت، با فعالیتهای گوناگون همچون نامههای سرگشاده به شاه به مظالم وی اعتراض میکردند. یکی از عرصههای مهم فعالیت مهندس بازرگان، عرصه علم و فرهنگ بود. وی در زندان نیز جلسات علمی مختلف تشکیل میداد. از وی آثار مختلفی بر جای مانده است. هرچند متأسفانه آثار وی همراه با انحرافات فکری و عقیدتی گوناگون میباشد که در فصل گذشته به برخی از آنها پرداختیم. به هر روی، بازرگان چهرهای علمی و تئوریپرداز نهضتآزادی بود.
بازداشت
عمر فضای نسبتاً باز در ایران طولانی نبود و شاه مجدداً تصمیم به تنگ کردن فضا برای گروههای سیاسی گرفت. به همین منظور، رژیم پهلوی مبارزات نوپای نهضتآزادی را تحمل ننمود. نهضتآزادی در نامهها و بیانیهها، موضعی کاملاً محترمانه و متواضعانه، نسبت به شاه داشت. از جمله این نامهها، نامه سرگشاده به شاه است. این نامه در آبانماه ۱۳۴۰ صادر شد و «با جملاتی سراسر احترام خطاب به شاه و تلاش محسوسی برای معصوم جلوه دادن چهره وی و رفع «تقصیر» از او و انتساب «قصور و اشتباه» به جای آن، به اثبات خیرخواهی و شاهدوستی و حمایت مصدق از رژیم پهلوی میپردازد.»
در نامههای نهضت در این دوره، برخی انتقادات ارزشمند وجود دارد که رژیم را نشانه میگیرد، اما در کل، متن اعلامیه به گونهای است که در نزد مخاطب، شاه فردی دارای حسن نیت معرفی میگردد و جنایات وی و پدر فقیدش (!) به اشتباهاتی قابل اصلاح تبدیل میگردد.
به هر روی در فضای اختناق جدید، مواضع نهضت را برنتابید و موجبات بازداشت گروهی از سران و فعالان نهضتآزادی را در بهمنماه سال ۱۳۴۱ فراهم آورد. بازرگان و آیتالله طالقانی به ۱۰ سال و یدالله سحابی به چهار سال زندان محکوم شدند. بازرگان در مدافعات خود در دادگاه، بارها، از سلطنت مشروطه شاه حمایت کرده و درخصوص اقدام علیه آن میگوید:
«برای شما قسم بخورم که به پیر و به پیغمبر و به خدا قسم این حرفها و اتهامات دروغ است!»
نهضتآزادی و ۱۵ خرداد ۱۳۴۲
رژیم پهلوی با تکیه بر حمایتهای امریکا و با خیال اینکه حوزههای علمیه دوران سکوت خود را پشت سر میگذارند، دست به تصویب طرحهای خائنانه «کاپیتولاسیون»، «انقلاب سفید» و «انجمنهای ایالتی و ولایتی» زد، اما فریاد ربانی امام خمینی، امریکا و شاه را مفتضح نمود. عمال شاه دیوانهوار به فیضیه حمله برده و طلاب را به خاک و خون کشیدند و امام خمینی نیز بازداشت شد، اما نفس روحانی وی نهضتی عظیم را به وجود آورد که یکی از مهمترین نقاط عطف انقلاب اسلامی را رقم زد. در ۱۵ خرداد ۴۲، مردم به صحنه آمدند. رژیم شاه در آن روز سفاکی را به اوج رسانید و هزاران نفر را قتلعام نمود.
جبههملی که بازرگان و نهضتآزادی عضویت خود در آن را افتخار میدانستند، تصمیم به عدم صدور اعلامیه در محکومیت شاه گرفت! گروههای مختلف نهضتآزادی که همچون جبههملی متشتت بودند، اعلامیههای مختلفی صادر نمودند. برخی با اعلامیهای مناسب، شاه را محکوم کردند، اما نکته قابل تأمل اعلامیهای مشهور است که با تحریف حقایق، قیام را ملی و نه اسلامی میخواند و تأکید میکند که «تنها حکومت مصدق و یاران او، حکومت ملت ایران است» و جهت مقابله با رهبری امام خمینی (ره)، به شعارهای قیام ۳۰ تیر مانند «یا مرگ یا مصدق» اشاره میکند. جالبترین جنبه قضیه این است که در همین ایام، مصدقی که نام وی به عنوان رهبر قیامهای مردمی بر ضد شاه برده میشود، و «مصدقی که برای کوچکترین اتفاقات، برای پاسخ به نامههای دوستان و هدیه عکس و تقریظ بر کتب از احمدآباد نامه مینوشت»، در قبال ۱۵ خرداد سکوت نموده بود!
«کما» از همان نوزادی!
نهضتآزادی نه تنها در مقام تفکر بلکه در مقام عدم ساماندهی، فقدان نظم تشکیلاتی و عدم ماندگاری نیز پیرو جبههملی بود. نهضتآزادی مانند هر یک از ادوار جبههملی، بیدی بود که بهراحتی با هر بادی میلرزید. اصولاً در تاریخ معاصر، ملیگرایان برای مبارزه خود، منتظر اجازه از رژیم و به طور غیرمستقیم، امریکا بودند. در سالهای آخر دهه ۱۳۳۰ و سالهای آغازین دهه ۱۳۴۰، و با ایجاد فضای نسبتاً باز، جبههملی از اغما درمیآید و نهضتآزادی از آن متولد میشود، ولی بلافاصله با آغاز فضای اختناق افول میکند و منتظر ایجاد فضای باز جدید ماند؛ انتظاری که تا آستانه پیروزی انقلاب طول کشید! نهضتآزادی ایران در بدو تولد و با دستگیری سران آن افول کرد. البته برخی دانشجویان پرشور و اعضای درجه ۲ و ۳ نهضت، نام آن را پس از دستگیری رهبران آن زنده نگه داشتند، اما صدور اطلاعیههایی با مواضع متناقض با یکدیگر از جانب گروههای مختلف نهضت نشانگر از میان رفتن انسجام تشکیلاتی نهضتآزادی بود. شگفت اینجاست که پس از آزادی بازرگان نیز، نهضتآزادی طلوعی مجدد را به خود نمیبیند. بازرگان که آغازی پرتلاش داشت اکنون رویهای دیگر برگزید و همچون پیشوای خود مصدق، سکوت را بر مبارزه سیاسی ترجیح داد. وی پس از آزادی تا سال ۱۳۵۶ که فضا مساعد میگردد، فعالیت جدی سیاسی نداشت. غلامرضا نجاتی نیز در کتاب شصت سال خدمت و مقاومت بازرگان در فصل «ده سال مبارزه دشوار [!]»، و در قسمتی که مربوط به مقطع زمانی مورد بحث میباشد، هیچ مصداقی را از حضور بازرگان در صحنه نمییابد!
نهضتآزادی، شاخه خارج
در سال ۱۳۴۱ و پیش از دستگیری سران نهضت، برخی اعضای جوان همچون ابراهیم یزدی، مصطفی چمران، قطبزاده و دکتر علی شریعتی شاخه خارج از کشور نهضتآزادی را تأسیس میکردند. مواضع و افکار نهضتآزادی خارج از کشور، تفاوت بسیاری با اندیشههای نهضتآزادی در ایران داشت و بعدها نیز افکار نهضتآزادیایران، و نه شاخه خارج آن، بر دولت موقت بازرگان حاکم شد.
با وجود این، به دلیل اینکه دکتر یزدی و دکتر چمران در دولت موقت به وزارت رسیدند، بررسی اجمالی عملکرد شاخه خارج نهضت ضروری به نظر میرسد. این شاخه، از مواضعی انقلابی بهرهمند بود که سنخیتی با اندیشههای حاکم بر نهضت نداشت و یزدی نیز به این اختلاف آرمان و عقیده اذعان دارد. تفکر مبارزه مسلحانه علیه رژیم از معتقدات شاخه خارج نهضت بود که نقطه مقابل حرکات آرام و سازشکارانه بازرگان را تشکیل میداد. با وجود این اعضای شاخه خارج نهضت در سال ۱۳۴۳ و برای گذراندن دوره آموزش جنگهای چریکی به مصر میرفتند. پس از پایان دوره و بین سالهای ۴۶ تا ۴۹، رکود بر این گروه حاکم شد. البته فعالیتهای آنها به صورتی محدود ادامه یافت و پس از رکودی سه ساله، دوباره تشدید شد. در سال ۱۳۵۰، نشریه پیام مجاهد توسط آنان منتشر شد که منعکسکننده مبارزات مسلحانه گروه مجاهدینخلق بود که از نهضتآزادی منشعب شده بودند. دکتر چمران به لبنان رفته بود و با وجود حضور قهرمانانه در جنگ علیه اسرائیل به پشتیبانی مبارزان چریکی در داخل ایران نیز میپرداخت. شاخه خارج نهضتآزادی، مرتباً با علمای نجف و امام خمینی (ره) ارتباط داشتند. مهمترین فعالیت آنها، گفتوگو و نامهنگاری با سازمانها و نهادهای بینالمللی، با هدف جلب توجه آنان به جنایات شاه بود. همانگونه که گفته شد، بسیاری از مواضع شاخه خارج در نقطه مقابل مواضع نهضتآزادی قرار داشت. از این رو، عملاً، شاخه خارج نهضت را باید گروهی منشعب و جدای از نهضت دانست. همانگونه که خود بازرگان نیز با مهمترین اصول و تاکتیکهای آنها از جمله رهبری امام خمینی مخالف بود.
آیتالله طالقانی؛ آزاد از نهضتآزادی
آیتالله طالقانی از اعضای اصلی نهضتآزادی به شمار میرود، اما بهراستی با وجود انحرافات نهضتآزادی از همان ابتدا، دلیل حضور ایشان که اندیشهای متفاوت با افکار نهضت داشت چه میباشد؟ در بیانیهای که ایشان به مناسبت تأسیس نهضتآزادی داده بودند، آمده است:
«پیوسته در صف مبارزه با فساد و مفسدین، باقی مانده و به این سبب، دعوت همکاری با بنیادگذاران نهضتآزادی را پذیرفتم.»
ایشان در این جمله، صریحاً اظهار میدارند که جزو هسته اولیه تشکیل نهضت آزادی نبوده است و «دعوت به همکاری» را قبول نموده است. بدین ترتیب، فکر تأسیس نهضتآزادی با مرامنامه کذایی از ایشان نبوده است، اما به هر حال، ایشان از فعالان نهضت به شمار میروند. برای ایشان اصل مبارزه در راه خدا موضوعیت داشته است و هر جا، فضا را برای حضور مناسب میدیدند، فعالانه مبارزه مینمود که در آن مقطع تشکیلاتی به نام نهضتآزادی که توسط افرادی مذهبی تأسیس شد، فضایی مناسب بود. نگاهی به سابقه آیتالله طالقانی مدعای فوق را اثبات مینماید. آنجا که ایشان در عین حال که با فدائیان اسلام همکاری مینمودند، با اعضای جبههملی نیز همکاری داشتند. به هر رو وی از خود کارنامهای مبرا از انحرافات به جای گذارد و امام خمینی (ره) نیز پس از فوت ایشان، این مطلب را اینگونه بیان میکند: «مرحوم آقای طالقانی رفتند و روسفید رفتند.»
وی برعکس بازرگان، قویاً از خط امام حمایت نمود و پس از انقلاب نیز از مهرههای مهم شورایانقلاب و جمهوریاسلامی بود. آیتالله طالقانی در دوره تجدید فعالیت نهضت، در قالب کمیته حقوق بشر در این کمیته حضور نیافت و به اعتراف یزدی، در سال ۵۷ نیز اعلام نمود که عضو شورای مرکزی نهضتآزادی نیست.
بازگشت، با اجازه امریکا
کلمه «نهضت»، مفاهیمی، چون قیام، خطرپذیری و فداکاری را به ذهن متبادر میسازد، اما گویی، جنس نهضتآزادی به گونهای دیگر بود. در سال ۱۳۵۶ فضای ایران شبیه فضای سالهای تأسیس نهضتآزادی شد. این بار، به دستور کارتر، شاه به اعطای یک رشته آزادیها مبادرت ورزید. نهضتآزادی نیز این فضای بیخطر را غنیمت دانست و در پوشش جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوقبشر به تجدید فعالیت دست زد. اسامی هیئت مؤسس کمیته، مشترکات بسیار زیادی با اسامی اعضای کابینه دولتموقت دارد. فلذا افکار و عملکرد کمیته بهخوبی نمایانگر اندیشههای دولتموقت است.
بازگشتی بدتر از کما!
اساسنامه کمیته در ۲۳ /۱۲ /۵۶ به تصویب رسید. این تاریخ تنها ۱۱ ماه با پیروزی انقلاب فاصله دارد، اما اولین مطبوعات و اعلام اساسنامه کمیته ثابت نمود که از کوزه همان برون تراود که در اوست. اساسنامه و مواضع کمیته، بدون شک برگی سیاه در عملکرد اکثر اعضای دولتموقت در آستانه پیروزی انقلاب به شمار میآید.
این کمیته، به جای پیوستن به قیام امام خمینی (ره) که چشمهای جوشان از بطن اسلام ناب بود و به جای پیوستن به دریای خروشان مردم انقلابی که پس از چند ماه طومار ۲۵۰۰ ساله نظام سلطنتی را به هم پیچیدند و در زمانی که محمدرضا شاه فاسد، بیعرضگی و وابستگی به امریکا را به اوج خود رسانده بود، بر مواضع فرسوده و زنگارزده خود اصرار ورزیدند. کمیته از سویی بر حفظ نظام سلطنت (قانوناساسی) تأکید نموده و از سویی دیگر، بیتوجهی به اسلام و تکیه به حقوق بشر غربی را به رخ مردم انقلابی کشید!
توسل به غرب، توکل بر امریکا
نهضت آزادی که اندیشههای آن کمترین شباهتی با تفکر اسلامی مردم و رهبرشان نداشت، از بدو تأسیس به هواداری از امریکا میپرداخت و در مقابل، از برخی حمایتهای این کشور مدد میجستند. خوشبختانه یا متأسفانه، گرایش نهضتآزادی به امریکا مسئلهای است که نه تنها اسناد بسیار زیادی آن را تأیید میکند، بلکه بالاتر از آن، بازرگان و یارانش بارها و بارها در سخنرانیها و مصاحبههایشان، باافتخار، از آن صحبت کردهاند.
آری، نفس ارتباط یک گروه با امریکا بلااشکال است، اما با نگاهی ساده به اسناد موجود و سخنان بازرگان، رویکرد نهضت به امریکا مشخص میگردد. شاید بازرگان نمیداند که سفاکیهای شاه، با حمایت کدام کشور انجام میپذیرفته است. شاید نمیداند که در آستانه پیروزی انقلاب، امریکا برای کمک به خونریزیهای شاه ژنرال هایزر را به ایران اعزام میکند. شاید از اقتصاد و تاراج منابع مملکت توسط امریکا نمیداند. شاید...، اما آیا از کودتای امریکایی و سرنوشت مرداش، مصدق هم بیخبر بود که امام را در این موضعگیری «بدون مدرک» میخواند؟ جمعیت حقوق بشر در اقدامی سؤالبرانگیز، پناهگاهی جز آستان معاون وزیر خارجه امریکا برای دادخواهی از مظالم شاه نمییابد و نامهای به وی مینویسد. در ۱۴ آذر ۵۷ نیز جمعیت مذکور با امضای بازرگان، نامهای که با «حضرت پرزیدنت کارتر»! آغاز میشود، به رئیسجمهور امریکا ارسال میکند. در این نامه از امریکا، برای ایجاد آزادی استمداد میگردد!
بازرگان در تاریخ ۴ /۳/ ۵۷ با مأمور سیاسی سفارت امریکا دیدار میکند. در این ملاقات بازرگان و توسلی گفتند که: جنبش اسلامی به طور اساسی متمایل به غرب است!
البته امام خمینی نیز از حرکات بازرگان و یارانش غافل نبود و مردم را از توطئههای آنان ازجمله تلاش برای حفظ سلطنت، تمایل به غرب و... آگاه میساخت و همین امر موجب گشت که تلاش نهضت و اعضای معدود آن در راستای نزدیک کردن انقلاب اسلامی به اردوگاه امریکا، ثمرهای نداشته باشد.