سرویس تاریخ جوان آنلاین: بررسي ماهيت وابسته سلطنت پهلوي به دولت هاي خارجي به ويژه انگلستان و امريكا واكاوي علل سقوط اين حكومت دستنشانده در اين روزها بسيار ضروري است. لذا گفت و شنود با محقق ارجمند جناب دكتر جواد منصوري نيز با همين رويكرد صورت گرفته است.
آغازين پرسش ما در اين گفت وشنود، دسته بندي عوامل روي كارآمدن و نيز سقوط حكومت رضاخان است. از منظر شما اين عوامل كدامند؟
بسمالله الرحمن الرحيم. همانطور كه ميدانيد حكومت پهلوي در سال 1299 بر اساس كودتايي كه توسط انگليسها طراحي شده بود، روي كار آمد. لذا رضاخان پس از به سلطنت رسيدن براي خوش خدمتي به اربابانش در سال 1312 با وجود آنكه سی سال از 60 سال مدت قرارداد دارسی گذشته بود، آن قرارداد را برای60 سال دیگر تمدید کرد. در واقع انگليسيها هرچه ميخواستند را رضاشاه انجام ميداد. قضیه منع استفاده از حجاب و کشتار مردم در گوهرشاد نمونههايي از اجابت خواستههاي انگلیسها در تغيير سبك فرهنگ و زندگي مردم بود. واقعا هم تا پيش از ورود متفقين به كشور در شهريور 1320 رضاخان چه کاری علیه دولت انگلیس انجام داده بود كه اينها بخواهند حكومت او را سرنگون و خودش را تبعيد كنند؟ کسانی که این حرفها را میزنند این نكات را میدانند، ولی باز هم دست برنمیدارند، چون نمیخواهند بفهمند. حرف بیپایه و سند و منطق زدن که مشکلی ندارد.
اتفاقا سلطنتطلبها معتقدند چون رضاخان نخواسته بود به انگليس و شوروي به عنوان قدرتهاي بزرگ روز دنيا باج دهد، آنان زمينههاي سقوط حكومت وي را فراهم كردند. شما در اين باره چه ديدگاهي داريد؟
با توجه به خوش خدمتي هايي كه رضاخان كرده بود انگليسها با آغاز جنگ جهاني دوم از او خواستند اطلاعیه بدهد و بگويد که ما در این جنگ از متفقین حمایت میکنیم و با دولت آلمان مخالف هستیم. اما رضاخان كه مبهوت پيشروي آلمانها شده بود و تصور ميكرد به زودي آلمانها قدرت اول دنيا خواهند شد به انگليسها گفت:« ما یک مملکت بدبخت هستیم. آلمانیها هم که تا شوروی پيش روي كردهاند و فرداست که سر ما بریزند، بنابراین من اعلام بیطرفی میکنم». در واقع متفقین قصد داشتند نیرو وارد ایران و مملکت را اشغال کنند، منتهی میخواستند رضاشاه رسماً اجازه ورود به آنها بدهد تا بگویند دولت ایران خودش با اين مسئله موافقت کرد. اما عدم همراهي رضاخان را كه ديدند، گفتند: ما خودمان به ايران میآئیم و احتیاجی هم به تو نداریم و همین کار را هم کردند.
پس از آنكه متفقين كشور را شغال كردند واكنششان نسبت به تبعيد رضاخان چه بود؟
بعد از اینکه انگليسها رضاخان را تبعید میکنند، بیبیسی در14 آبان1320 متن جالبی را پخش میکند. در این متن آمده است « سیاست انگلیس در ایران مبنی بر دوستی است و دوستی دو قسم است: دوستی بیغرض و دوستی با غرض. دوستی بیغرض با ملت ایران مخصوص دانشمندان است، اما دوستی انگلستان نسبت به ایران و نسبت به هیچ کشور دیگری، دوستی بیغرض نیست و نمیتواند باشد. در سیاست نمیتوان بیغرض بود. نهایت اینکه غرض ممکن است صالح باشد ممکن است فاسد باشد. سیاست دولت انگلستان نسبت به ایران مبنی بر غرض صالح است. به این معنا که مصلحت خود را چنین تشخیص دادهایم که ایران باید مستقل باشد و تمامیت ارضی آن محفوظ بماند و نظم و امنیت در آن مستقر باشد، چرا که ایران نه فقط دروازه هند، بلکه دروازه تمام آسیاست و عدم استقلال و بینظمی و اغتشاش در آنجا مضر و بلکه خطرناک است. این است وجه دوستی ما نسبت به ایران. دولت انگلیس از این سیاست منحرف نمیشود، مگر به یکی از این دو علت. اولاً مأیوس شود از اینکه دولت ایران برای خود بماند و ثانیاً منافع حیاتی خود را در ایران در مخاطره ببیند. در این صورت چارهای ندارد جز اینکه هر دست و پائی میتواند بکند و کسی هم حق ندارد که او را ملامت کند.
قراردادی که ما در سال1907 با دولت تزاری روسیه بستیم و ایران را به منطقههای نفوذ تقسیم کردیم، از این جهت بود که آن زمان پس از چندین مجاهده، مأیوس شدیم از اینکه دولت ایران بتواند استقلال خود را حفظ کند و میدیدیم که به سرعت زیر دست دولت تزاری میرود و به وسیله آن قرارداد خواستیم یک مقدار از تجاوزات روسیه تزاری جلوگیری کنیم تا نصف ایران برای ما بماند. همچنین در زمان جنگ بینالملل اول، ما در کارهای ایران مداخله کردیم، چون که به سبب شیطنتهای آلمان و عثمانیها منافع خودمان را در خطر میدیدیم و همچنین در1919 قراردادی که با ایران بستیم، بسیاری از مردم گمان بردند که ما میخواهیم ایران را تحت حمایت خود در آوریم، بلکه به سبب آن بود که از مشاهده وقایع چندین ساله مأیوس شده بودیم که ایرانیها بتوانند امور خود را اداره کنند. پس از آنکه دیدیم ملت ایران نسبت به آن قرارداد بدبین است و آن را مبتنی بر فرض غرض فاسد میداند، قرارداد را امضا کردیم و در عوض از دولت ایران تقویت و مساعدت کردیم که نظم و اقتدار را در کشور برقرار نماید. تقویت و مساعدت ما از رضاشاه سرّش آن بود که باید انصاف داد که او در چند سال اول زمامداری خود به اصطلاح امور کشور پرداخت، لکن آن پادشاه بهمرور زمان هرچه قدرتش بیشتر شد، از راه صحیح منحرف شد و به کارهای بیقاعده دست برد و ملت ناراضی شد. گمان نکنید ما هم راضی بودیم، اما چه میتوانستیم بکنیم؟ به دشمنان القا میکردیم که ما رضاشاه را اداره میکنیم و هر چه میکند به دستور ماست، ولی چنین نبود تا وقتی که دیدیم آلمانها و شاه، منافع ما را دارند به خطر میاندازند. این بود که بر خلاف میل خودمان این اقدام اخیر را که برکناری و تبعید رضاخان بود کردیم و اطمینان میدهیم که به محض اینکه مخاطره فعلیـ یعنی پیشروی آلمان به سوی شرقـ رفع شد، خاک شما را تخلیه میکنیم و شما را در امور کشور خودتان آزاد و مختار میگذاریم و دولت شوروی هم با ما متحد است و همین نیت را دارد.» کتاب تاریخ سیاسی معاصر نوشته جلالالدین مدنی، صفحه162 و163.