تأسفبار، بهترين واژه براي توصيف حال و روز فوتسالي است که اين روزها نفسهايش به شماره افتاده؛ رشتهاي كه با عنوانها و مقامهاي پرتعداد و استعدادهاي بيشمار به لطف بيتوجهيهاي آقايان، چيزي نمانده که صدايش براي هميشه خفه شود، شايد هم اينطور بهتر باشد. مرگ يک بار، شيون هم يک بار، وقتي سومي جهان و قهرماني جام ملتها و قهرمانيهاي پرتعداد ديگر هم نميتواند دردي از اين رشته دوا کند و چارهاي حتي موقت باشد.
داستان فوتسال به داستانهاي شهرزاد قصهگو ميماند، همانقدر عجيب و دور از ذهن، به حدي که ميتواند رؤيا يا خيال تصور شود، اما اينطور نيست. اين داستان عجيب و غمناک که تکرارش راوي را خسته و منزجر کرده، واقعيت تلخي است که هرگز به سرانجام خوشي نرسيده، حتي با مدالها، عنوانها و قهرمانيهايي که چه به واسطه تيم ملي و چه تيمهاي باشگاهي کسب شده و حالا کار را به جايي رسانده که سه ماه مانده تا شروع ليگ، باشگاهها يکي پس از ديگري عطاي تيمداري را به لقاي آن ميبخشند و از ادامه اين راه سنگلاخي انصراف ميدهند. اتفاق تلخي که با کنار رفتن تأسيسات با آن همه افتخار شروع شد و با انصراف آتليه قم و سپس مقاومت ادامه يافت و بعيد هم نيست تا آغاز رسمي مسابقات تعداد آنهايي که انصراف ميدهند از حاضران ليگ بيشتر باشد! اتفاقي که چيزي بيش از یک فاجعه است، اما نه براي آقاياني که عبور از کنار نامها برايشان سادهترين کار است. اتفاقي که براي مربياي چون شمس به عنوان يکي از بهترينهاي فوتسال دنيا رخ داد، دور از انتظار نيست اگر براي ناظمالشريعه نيز تکرار شود. البته او خود نيز بدان اشاره کرده بود، وقتي در خصوص قراردادش و تمديد يک ساله آن پرسيده بودند.
جاي تعجبي هم ندارد؛ کميتهاي که رياست آن را کفاشيان به عهده دارد، بايد هم حال و روزش اينچنين نزار و آشفته باشد. مگر نه اينکه كفاشيان سال گذشته و زماني که تيم ملي در چينتايپه از بدغذايي رنج ميبرد، به دنبال کارهاي خودش بود و تا لحظه روي سکو رفتن و گرفتن عکس يادگاري خبري از او نبود و دست آخر هم بيپرده گفت که بهخاطر تيم ملي نبوده که به چينتايپه رفته و کارهاي ديگري داشته است! کارهايي که هرگز در مورد آن توضيحي داده نشد و از تيم ملي و سختيهايي که اين تيم براي کسب قهرماني کشيده بود، مهمتر بود! البته فرقي هم نميکند چينتايپه باشد يا تهران، وقتي پيدا کردن آقاي رئيس چون يافتن سوزن در انبار کاه است و اگر معجزهاي هم شود، پاسخي که ميدهد، تنها خندههايي است که طرف مقابل را به سخره ميگيرد.
اين اوضاع فوتسالي است که رئيس فدراسيون فوتبال با افتخار ميگويد، ابرقدرتهايي چون ژاپن از آن واهمه دارند، اما اين تعريفهاي دلفريب تا کي ادامه خواهد داشت، وقتي ديگران براي رسيدن به عنوانهاي در خور توجه ايران از جان و دل مايه ميگذارند و برنامههاي حساب شده دارند، در حالي كه اينجا و در ايران تيمها هر روز به واسطه هزار و يک مشکل از ادامه راه باز ميمانند و عقب ميکشند تا با کم شدنشان استعدادهاي فوتسال به ورطه نابودي کشيده شود.
کنارهگيري تيمها از ليگ فوتسال چالش بزرگي است و ميتواند تضعيف تيم ملي را به دنبال داشته باشد، تيمي که هنوز به واسطه غيرت بازيکنان و تلاش مربيانش، به رغم فراهم نبودن امکانات، جزو بهترينهاي دنيا با عنوانها و مدالهاي قابل تقديري است که البته پاداشي در پي نداشته و تنها بهانهاي براي تکميل شدن کلکسيون عکسهاي يادگاري آقايان بوده است! اما به راستي چه اهميتي دارد کنار رفتن تيمهاي باشگاهي، وقتي تيم ملي لباسهايش را وصله و پينه ميکند و آقايان عين خيالشان هم نيست، وقتي براي عدم دريافت پاداشها سالگرد ميگيرند و کسي حتي خم به ابرويش هم نميآورد، وقتي براي رسيدن به پاسخي قانعکننده به اين در و آن در ميزنند، اما کسي حال جواب دادن به تلفنش را هم ندارد!
مشکلات فوتسال به چالشي جدي تبديل شده و ورشکستگي شوکي بزرگ به ليگ وارد کرده است، اما ميشود اوضاع را با چند جلسه دورهمي و همانديشي اندکي آرام کرد. مسئله تيمها مشكلات مالي است و ميتوان اين مشکل را با پخش تلويزيوني، گرفتن حق پخش و كارهاي ديگر اندکي کاست، به شرط اينكه رئيس خوشخنده رؤيت شود و قصدي براي پاسخگويي داشته باشد که البته اين خود يكي از محالات است و تجربه ثابت کرده براي کفاشيان، حل مشکلات و معضلات در حد همان خندههايي امكانپذير است که تحويل ميدهد، مديريتي که با خندههاي تمسخرآميزش فوتسال را به ورطه نابودي کشانده، بيآنکه خم به ابرويش بياورد يا حتي خود را ملزم به پاسخگويي کند!