نفسهاي پاياني سال كه به شماره افتاد هركسي در تكاپوي رسيدن به مكاني براي لحظه تحويل سال بود. در اين ميان بودند بسيار كساني كه گلستان شهدا و همجواري با شهيدان را براي اين لحظه مقدس انتخاب کردند. امسال براي خانوادههاي زيادي، نخستين لحظه تحويل سالي بود كه بدون عزيزانشان سپري شد؛ مادران و خواهران و همسران شهداي مدافع حرم نوروز امسال سختترين لحظاتشان را گذراندند و در جوارشان سفره هفتسين كوچكي پهن کردند و با يادشان «يامقلبالقلوب» خواندند.
اين نوشتار ماحصل همكلامي ما با خانواده شهداي مدافع حرم شهيدان سيدرضا حسيني، حسين معز غلامي و شهيد مهندس هادي جعفري است از لحظات سال نو كه بيعزيزانشان تحويل شد.
ايام سال يك طرف، لحظه تحويل سال يك طرف
شهيد سيدرضا حسيني
سيدرضا حسيني شهيد مدافع حرم لشكر فاطميون به همسرش ميگويدكه تو ميتواني با حفظ حجابت مدافع حرم باشي. به خواهرانت، مادرت و فاميل و هركسي كه ميبيني بگو چادرشان را حفظ كنند، چادرها كه كنار برود يعني آنها به سمت سلطه دشمنان رفتهاند.
وقتي حجابشان به سبك و سياق باشد، اين بدان معناست كه خون ما به هدر نرفته است. شما با حفظ حجابتان با دشمنان مبارزه ميكنيد. شهيد سيدرضا حسيني متولد سال 61 بودكه در31 فروردين ماه 94 به شهادت رسيد. معصومه موسوي از لحظات تحويل سال بعد از شهادت همسر شهيدش ميگويد:
نوروز 94
سال 93 بود كه تصميم گرفت به سوريه برود. رفتوآمدهايش تا سال 94 ادامه داشت. نوروز 94 رفت و در 31 فروردين ماه همان سال در عمليات بصرالحرير در درعا در جنوب حلب مفقودالاثر شد.
تقريباً بعد از دو سال و چهار ماه پيكر همسرم را تفحص كردند و از طريق آزمايش دياناي كه از پسرمان و پدر و مادرش گرفتند هويتش مشخص شد. خوشحال بودم كه پيكرش بازگشته اما از طرفي اميدمان نااميد شده بود، من و پسرمان ابوالفضل اميد داشتيم كه زنده بازگردد.
عيد دلمان ميگيرد
عيد سال 96 اولين سالي بود كه پيكر شهيدمان به آغوش خانواده برگشت. شهدا ما را ميبينند، من و پسرم سيد ابوالفضل نبودن را حس ميكنيم. همه ايام سال يك طرف، لحظه تحويل سال يك طرف. در لحظات تجديد سال، دلمان بيشتر ميگيرد و روز عيد جاي خالياش را بيش از هميشه حس ميكنيم. سالهايي كه بود لحظات تحويل سال با هم و دركنار هم بوديم.
عيد بدون رضا
امسال سال پنجم است و ما نبودن رضا را واقعاً حس كرديم. عيد است اما حال و هواي اعيادي كه در كنار سيدرضا بوديم را ندارد. لحظاتي كه به ديدار دوستان و بستگان ميرفتيم نبودنش براي سيد ابوالفضل سخت گذشت، خيلي غصهدار ميشد و ميگفت: كاش بابا بود. اگر بود خيلي خوش ميگذشت. همسرم قبل از رفتن به من سفارش كرد اگر شهيد شدم، مراقب پسرم باش كه دست تو امانت است. ميخواهم مثل يك مرد بار بيايد و در آينده سرش بالا باشد. من هم ميخواهم كاري كنم تا همسر شهيدم به وجود پسرش افتخار كند.
قشنگترين تبريك عيد را به من میگفت
شهيد مهندس هادي جعفري
پاي صحبتهاي همسر شهيدي نشستيم كه تنها 26 بهار از عمرش را سپري كرده است. فاطمه رحماني با عشقي وصفناشدني از مرد روزهاي زندگياش ميگويد. پاي حرفهاي او كه مينشينيم يادمان ميرود تنها دو سال در كنار همسرش بوده است.
حال و هواي عيد
همسرم مهندس هادي جعفري، متولد۳ فروردين ۶۵ بود. دانشجوي كارشناسي مهندسي مواد گرايش جوشكاري دانشگاه علوم تحقيقات تهران و فرزند ارشد خانواده. من و هادي آبان ماه 89 عقدكرديم. اسفند۹۲ عروسي كرديم و زندگي مشترك ما يك سال و ۱۴روز بيشتر طول نكشيد.
بعد از عقدمان عيدها حال و هواي ديگري داشت. خصوصاً لحظه تحويل سال. اصولاً رسم بود تا قبل از عروسي و دوران عقد، دختر در خانه پدرش باشد. هر سال تمام ناراحتيام اين بود كه تحويل سال كنارم نيست. ولي سعي ميكردم اولين پيام تبريك را برايش بفرستم و در مقابل هادي هم همين. بعد از تحويل سال ميآمد دنبالم و قشنگترين تبريك عيد را به من ميگفت. حتي سال آخر هم كه عراق بود چند ساعت قبل از تحويل سال به من زنگ زد وگفت خانم ميخواهيم به حرم برويم كه تحويل سال آنجا باشيم اگر توانستم بعد از سال تحويل هم زنگ ميزنم. لحظه تحويل سال خيلي حس غريبي داشتم. چون هادي از من فاصله داشت، حال و هوايم طوري بود كه انگار تمام وجودم فهميده بود قرار است اتفاقي بيفتد.
عيدهايي كه بي او تحويل ميشود
بعد از تحويل سال با وجود اينكه خطها خيلي شلوغ بود، توانستيم با هم صحبت كنيم. بغض گلويم را گرفته بود. نتوانستم زياد حرف بزنم. به هادي گفتم خيلي دعايم كن. سه روز بعد هادي در 3 فروردين ماه 94 در روز تولدش همراه با همرزمش شهيد يزداني در عراق به شهادت رسيد. عيد آن سال بيهادي خيلي سخت بود. لحظه تحويل سال دوباره شكستم، دوباره مردم. انگار لبيك يا حسيني كه شب تحويل سال 1394 گفت آنقدر رسا بود كه امام حسين(ع) آنها را با پيكرشان طلبيد. با تمام اين سختيها، دلتنگيها و دردها باز هم خوشحالم كه هادي من در راهي قدم گذاشت كه دوست داشت و به هدفي رسيد كه هر انساني براي رسيدن به آن تلاش ميكند. آن هم قرب الهي و رضاي خداست. من و هادي زندگيمان را در راه عشق بزرگتري فدا كرديم و آن عشق الهي است. سالروز قمري تقرب الهيات را تبريك ميگويم هادي جانم. امسال هم بي تو تحويل شد اما...
يک مادر دلتنگ چه بايد بگويد؟
شهيد حسين معز غلامي
شهيد حسين معز غلامي در چهارم فروردين ماه سال 1396 به شهادت رسيد. از مادر شهيد خواستم تا از نبودنهاي حسين در سر سفره هفتسين و سال 97 برايم بگويد، اما مادر گفت هيچكداممان نميتوانيم از نبودنها و جالي خالي حسين چيزي بگوييم. به نظرتان يك مادر دلتنگ چه بايد بگويد. اما دلمان نيامد تا مطلب امروز را بدون يادكردي از شهيد حسين معز غلامي به اتمام برسانيم. اين نوشتار از زبان علياكبر معز غلامي، پدر شهيد تقديم ميشود.
جوان استثنايي
حسين 6 فروردين ماه سال 1373 در پايگاه پنجم شكاري اميديه اهواز به دنيا آمد. اگر بخواهم خصوصيات حسين را در چند جمله خلاصه كنم بايد بگويم ايشان تقريباً جزو جوانان استثنايي بود. هم از لحاظ رفتار هم از لحاظ كردار و گفتار. رفتار و كردار حسين در منزل هم نمونه و خاص بود. ايشان ارتباط صميمانهاي با خواهرهايش داشت. احترام زيادي به ما ميگذاشت. شايد در ميان نسل امروزي كم باشند كساني كه از سر ارادت پاي پدر و مادر را ببوسند اما حسين از آن دست جواناني بود كه با افتخار اين كار را بارها و بارها انجام ميداد و ميگفت من براي ثوابش اين كار را ميكنم.
گوي سبقت
حسين ميگفت دعا كنيد با من محشور شويد. اما ما با خنده از حرفش ميگذشتيم اما امروز كه به آن حرفها فكر ميكنيم ميبينيم آن شوخيهاي حسين بيحكمت نبوده است. در نهايت گوي سبقت را از ما هم ربود و شهيد شد آن هم يك شهيد مدافع حرم. واقعاً ما بايد دعا كنيم با او محشور شويم. پيشبيني حسين درست از كار در آمد. ما در همدان مهمان بوديم كه خبر شهادت حسين در فضاي مجازي پيچيد و ما متوجه آسماني شدنش شديم. گويي حسين سه روز قبل از شهادتش از ناحيه دست مجروح ميشود اما كار را ادامه ميدهد. تير دشمن به چشم و پهلوي حسين اصابت ميكند. حسين در 4 فروردين 1396 تنها دو روز مانده به سالروز تولدش در حماه به شهادت رسيد و حيات اخروياش را آغاز كرد.