چرا وينفرد شفر توانست در استقلال موفق باشد و عليرضا منصوريان نتوانست روزهاي خوبش روي نيمکت نفت تهران را تکرار کند؟! شايد مقايسه مشکلي نباشد و خيليها با پيش کشيدن رزومه پروپيمان مربي آلماني در فوتبال دنيا بگويند بديهي است که چنين اتفاقي بيفتد، اما فارغ از تفاوتي که در کارنامه و تجربه اين دو مربي وجود دارد، نوع نگاه و اولويتهاي اين دو مربي يکي از همان دلايلي است که موفقيت يکي و ناکامي ديگري را رقم ميزند، مسئلهاي که ميتواند يک نقشه راه و کلاس درس براي مربيان جوان داخلي باشد. آنها بايد بنشينند و بررسي کنند که چرا مربي مانند شفر تنها پس از پنج ماه حضور در كشورمان توانسته تا اين اندازه در فوتبال ايران موفق باشد و منصوريان بهرغم خريد بازيکنان گرانقيمت نتوانست موفقيتي به دست آورد.
يکي از مهمترين زمينههاي موفقيت، جنس دغدغههاي يک مربي است. مصاحبههاي چند وقت اخير وينفرد شفر را دوباره بخوانيد. او در روزهايي که صحبت از تمديد قراردادش با استقلال است نه صحبتي از پول ميكند و نه پاي مسائل مالي را براي ماندن پيش ميكشد که البته اين مسائل در جاي خودش براي هر مربياي داراي اهميت است، اما مرور صحبتهاي شفر که گلايه و دلخوري هم در خودش نهفته دارد، نشان ميدهد که برخلاف خيلي از مربيان داخلي و البته خارجي، صفرهاي قرارداد جديدش برايش در اولويت نيست.
وقتي از او درباره تمديد قرارداد با استقلال سؤال ميكنند، تازه سفر دلش باز ميشود و ميگويد: «چند ماه است كه رزومه بازيکنان ردههاي پايه استقلال را خواستهام، اما باشگاه در اينباره هنوز کاري نکرده است! همکارانم براي آناليز به اينترنت نياز دارند، اما نيست. براي ماندنم اين شرايط بايد عوض شود.» دغدغههاي مربي آلماني براي ماندن نه پول، بلکه بررسي وضعيت تيمهاي پايه و فراهم آوردن امکاناتي براي همکارانش آن هم براي تحليل و بررسي تيمهاي رقيب است، خواستههايي که نه براي خودش بلکه براي موفقيت باشگاه است.
در سالهاي اخير چند مربي داخلي را ديدهايد که دغدغههايي از جنس شفر داشته باشد؟ کدام مربي داخلي را به ياد داريد که از اهميت ندادن باشگاه به تيمهاي پايه گلايه کند؟ تا بوده گلايهها از مشکلات مالي بوده و اينکه چرا چکهايشان سر موقع پاس نميشود! جنس دغدغههاي خيلي از مربيان ايراني برخلاف مربياي مانند شفر، مالي است و همين تفاوت در اولويتهاست که سبب ميشود مربياي مانند شفر حتي به قله مربيگري در فوتبال جهان برسد و کمتر مربي ايراني را ميتوانيد مثال بزنيد که بتواند کارنامه پر و پيماني مانند مربي آلماني داشته باشد. با اين حال در موفقيت يک مربي عوامل زيادي نقش دارند و تنها نميتوان به صرف نوع نگاه، دغدغهها و اولويتهايي که مربيان براي خودشان در نظر ميگيرند، موفق بود. پس بيراه نيست اگر بگوييم اولويتها و دغدغههايي که يک مربي وقتي روي نيمکت مينشيند، نقش زيادي در موفقيتش دارد.
به همين خاطر بايد قدر مربياني مانند شفر در ايران را دانست و از آنها جهانبيني مربيگري را آموخت. وقتي اين مربي آلماني که وظيفه هدايت تيم بزرگسالان را برعهده دارد، اصرار بر گرفتن اطلاعات تيمهاي پايه استقلال دارد و وقتي باشگاه او را چهار ماه سرکار ميگذارد و او در رسانهها از اين وضعيت انتقاد ميکند، نشان از اهميت ويژه فوتبال پايه در فوتبال جهان دارد، اينکه ردههاي پايه به عنوان کارخانه بازيکنسازي و کشف استعدادها، پشتوانه آينده باشگاه را ميسازند. شفر ميخواهد با بررسي رزومه بازيکنان نوجوان، جوان و اميد استقلال بازيکناني را که شايد به دردش بخورند، گلچين کند و بسازد تا چرخ بازيکنسازي باشگاه سرعت بگيرد و هر فصل استقلال ميلياردها تومان براي خريد بازيکن هزينه نکند.
اما اينجا و در ايران وقتي اهميت چنين ردهاي براي باشگاهي مانند استقلال تعريف شده نباشد، همين ميشود که حرف مربي آلماني را پشت گوش مياندازند و تا صداي اعتراض مربي آلماني رسانهاي نشده، خواستهاش را اجابت نميکنند. البته عدم توجه به فوتبال پايه تنها مختص باشگاه استقلال نيست و چنين نوع نگاهي را ميتوان در سطح باشگاههاي مختلف و حتي فدراسيون فوتبال ديد. نمونه اين بيتفاوتيها در فدراسيون فوتبال اين روزها جلوي چشمانمان است.
تيم اميد کشورمان که قرار است تنها پنج ماه ديگر در بازيهاي آسيايي جاکارتا به ميدان برود و پس از آن طلسم نرفتن به المپيک را بشکند، امروز نه تنها حتي يک جلسه تمريني هم برگزار نکرده، بلکه مربي آن نيز هنوز مشخص نيست. همين ميشود که کشوري مانند آلمان که شفر از آن ميآيد با سرمايهگذاري گسترده در فوتبال پايه، براي تيم ملي بزرگسالش پشتوانهسازي ميکند تا ژرمنها حرف اول را در جهان بزنند، آنسو اما در ايران براي فدراسيون فوتبال و باشگاهها، استعداديابي و فوتبال پايه محلي از اعراب ندارد تا پس از بازنشستگي مليپوشان مطرحمان دربهدر به دنبال جانشين براي آنها باشيم. اين فاصله از جنس دغدغههاي آلمانيها و ما به فوتبال سرچشمه ميگيرد و سبب ميشود تا مربياي مانند شفر موفق شود و مربياي مانند منصوريان ناکام باشد.