عليرضا محمدي
مشكلات جانبازان تمامي ندارد. هر قدر تبصره و ماده قانوني صادر ميشود و مسئولي پشت تريبون از رفع موانع ميگويد، باز يك جاي كار ميلنگد. قانون ايراد دارد يا مشكل قديمي سوءمديريت رخ نشان ميدهد، هرچه هست با گذشت بيش از سه دهه از تأسيس بنياد شهيد به عنوان متولي امر، هنوز نتوانستهايم به نيازهاي اوليه برخي جانبازان رسيدگي كنيم. به تازگي كه با مشكل محمد عربيان از جانبازان دفاع مقدس آشنا شديم، مشكلي را برايمان بازگو كرد كه بارها و بارها در گفتوگو با ديگر جانبازان تكرار شده است. صحبت روي درصد جانبازي است كه معيار و عيار خدمترساني به جانبازان را تعيين ميكند. قانون درصد همه جانبازان را به يك چشم نگاه ميكند، فرقي بينشان قائل نيست و مشكل از همين جا شروع ميشود. مسئله در تفاوت آدمهاست و مشكلاتشان. هيچ جاي دنيا يك مشكل جسمي به يك اندازه دو نفر را از پا نمياندازد اما در ايران دقيقاً همين كار را انجام ميدهد. درصد به مشكلات آدم نگاه نميكند با دست و پاي قطع شدهاش كار دارد. برايش فرقي ندارد جانباز پيرمردي 60 ساله است يا جواني 30 ساله، يا آن كه در 20 سالگي مجروح شده، حالا كه نزديك 60 سال دارد، درد و رنج جانبازياش بيشتر شده است يا نه؟
وقتي بخشنامههاي كور، سوت مسابقه درصدها را نواختند، لابد هر كس زبانش بهتر كار كند و سمجتر باشد، بهتر ميتواند حقش را بگيرد و ميزان درصدش را بالاتر ببرد! آن وقت كسي كه دير اقدام كرده باشد كلاهش پس معركه است. بايد زودتر اقدام ميكرد! چون بعد از گذشت چند سال، احراز جانبازي كار سادهاي نيست. آنقدر دوندگي دارد كه هر كسي از پسش برنميآيد.
تجربه ارزشمندي كه در بيان مشكلات جانبازان به آن رسيدهايم، دو قانون طلايي را بيان ميكند. اول اينكه اگر در ميدان نبرد مجروح شدي، از همان بيمارستان دنبال تشكيل پرونده و تعيين درصدت باش. هرچه زمان بگذرد، زخمهايت خوب نميشوند، گم ميشوند! مثل پروندهات كه معلوم نيست بايد توي كدام بايگاني دنبالش بگردي.
قانون شماره 2 اين است كه اگر قرار است جانباز شوي، بهتر است دست يا پايت قطع شود. تعيين درصد جانبازهاي شيميايي و اعصاب و روان كار سادهاي نيست. مشكل عربيان هم اين است كه اولاً جانباز اعصاب و روان است و ثانياً دير اقدام كرده است...
متن زير بخشي از نامهاي است كه جانباز محمد عربيان براي روزنامه «جوان» ارسال كرده است. نامهرسان هم كسي نبود جز خودش كه در يكي از شبهاي اسفندماه از كرج به تهران ميآيد و شب را مقابل دفتر روزنامه به صبح ميرساند تا نگهبان در را باز كند و نامه را تحويل بدهد:
من محمد عربيان متولد سال 1348 هستم. سال 61 فقط 13 سال داشتم كه از طريق بسيج به جبهه رفتم. سال 1365 در 17 سالگي توي خط پدافندي جزيره مجنون دچار موج انفجار شدم و مدتي در بيمارستان شهيد نواب صفوي تهران بستريام كردند. آن زمان جوان بودم و دنبال درصد جانبازي و اين چيزها نرفتم. حتي ميتوانم بگويم تا مدتي اصلاً فكر نميكردم جانباز هستم! سال 66 وارد سپاه شدم و سال 70 از طرف سپاه همدان گفتند جانباز اعصاب و روان هستم و توصيه كردند به دنبال پرونده جانبازيام بيفتم. جوان بودم و قبول نكردم. گذشت تا اينكه در سال 95 از طرف كانون سپاه كرج براي سركشي به منزلمان آمدند. من چهار سال و نيم سابقه جبهه دارم. دوستان مداركم را كه ديدند گفتند برو دنبال پرونده جانبازيات.
چون در زندگي دچار مشكلات بسياري شده بودم، اين تصميم قطعي را گرفتم و به بنياد شهيد كرج رفتم. بعد از تلاش بسيار نهايتاً 10 درصد برايم جانبازي زدند. در حالي كه از نظر روحي و رواني مشكلات بسياري دارم. خيلي وقتها از خانه به قصد خريد خارج ميشوم ولي به مغازه كه ميرسم يادم ميرود دنبال چه آمدهام. با اينكه داراي همسر و سه فرزند هستم (فرزندانم همگي ازدواج كردهاند) دوست دارم تنها باشم. گاه تحمل هيچ كس را ندارم. من به خاطر وضعيت روحيام نتوانستم ادامه تحصيل بدهم و با درجه پايين از سپاه بازنشسته شدم. اكنون در آستانه 50 سالگي در يك خانه كلنگي استيجاري با انبوهي از مشكلات زندگي ميكنم. سؤال اساسيام از مسئولان اين است كه مبنايشان براي تعيين درصد چيست؟