عليرضا محمدي
شايد كمتر كسي بداند آشوبهاي كردستان از كجا شكل گرفت و چطور وارد فاز نظامي شد. تاريخ را كه ورق ميزنيم به واقعه 23 تيرماه 1358 مريوان ميرسيم كه طي آن حدود 25 پاسدار محلي با قساوت تمام توسط ضد انقلاب به شهادت رسيدند و شعلههاي آتشي را برافروختند كه تا چند سال كردستانات را دربرگرفت. بعدها مشخص شد تمامي شهداي واقعه مريوان، از پاسدارهاي بومي بودند كه به صورت خودجوش اقدام به تأسيس دفتر سپاه در مريوان كرده بودند؛ شهداي مظلومي كه به رغم شهرت حادثه مريوان، كمتر شناخته شدند و نامي از آنها به گوش نميرسيد. مدتها به دنبال رد و نشاني از شهداي دفتر سپاه مريوان بودم تا اينكه از طريق آقاي رضا رستمي از همراهان روزنامه جوان در مريوان، توانستم به خانواده و دوستان شهيد دارا كهنهپوشي از شهداي اين واقعه دست پيدا كنم. بخشهايي از زندگي جهادي شهيد كهنهپوشي را پيش رو داريد.
سر و موزائيك!گفته ميشد سر دارا را با موزائيك بريدهاند. گفته ميشد اين جوان 17، 18 ساله آنقدر در برابر ضدانقلاب مقاومت ميكند كه وقتي به اسارت درميآيد، تمام بدنش را با سيگار ميسوزانند و شكنجهاش ميكنند. گفته ميشد دارا هيچ وقت فريب شعار گروههاي چپگرا را نخورد و در زير پرچم اسلام آنقدر جنگيد تا مردانه به شهادت رسيد.
علي احمدي همرزم شهيد ميگويد: دارا از اولين نيروهاي محلي كرد بود كه به عضويت سپاه درآمد. دوم ارديبهشت سال 58 كه سپاه تشكيل شد، دارا بيستوسوم ارديبهشت ماه به جمع پيشمرگان مسلمان كرد پيوست. اسلحه به دست گرفت و از دستاوردهاي انقلاب پاسداري كرد. ضد انقلاب نميتوانست تحمل كند كه يك عده از جوانهاي بومي، در برابر زيادهخواهيهاي آنها قد علم كنند. به همين خاطر به پاسدارهاي بومي مريوان حمله كردند. در تمام مدتي كه در حلقه محاصره بوديم دارا با روحيه عالي كه داشت مردانه در مقابل دشمن جنگيد. وقتي كه فرماندهمان عبدالله طرطوسي به شهادت رسيد، دشمن توانست به داخل مقر نفوذ كند. جنگ تن به تن آغاز شد. ضدانقلاب با تمام توان تلاش كرد دارا را زنده دستگير كند. وقتي مهمات دارا تمام شد، به اسارت درآمد. از آنجا كه گروهكها كينه فراواني از اين جوان داشتند، تمام بدنش را با آتش سيگار سوزاندند و با سرنيزه، زخمهاي متعددي به بدنش وارد كردند. در نهايت پس از شكنجههاي وحشيانه سرش را با موزائيك بريدند و پيكر خونينش را روي زمين كشيدند.
سرباز گمنام امامشهيد كهنهپوشي اول مهرماه 1340 در يك خانواده مذهبي كه علمآموزي در آن حرف اول را ميزد، متولد شد. دارا در يادگيري قرائت قرآن پيشرفت زيادي كرد و در همان نوجواني به بچههاي كوچكتر از خودش فن قرائت قرآن را آموزش ميداد. يكي از دوستان شهيد روايت ميكند: دارا را از دوران كودكياش ميشناختم. در يك خانواده مذهبي و متدين به دنيا آمده بود و عرق ديني بسياري داشت. در زمان حكومت پهلوي كه از دين و دينداري جز پوستهاي نمانده بود، دارا در بطن دين و مسائل ديني قدم ميزد. در نمازش صحنههاي بسيار جالبي از عبوديت را به تصوير ميكشيد. براي همه جاي تعجب بود كه در يك جامعه غيرديني، چطور يك جوان كم سن و سال به اين درجه از اخلاص و معنويت رسيده است. شهيد كهنهپوشي جزو چند نفري بود كه هسته اوليه سپاه را در مريوان پايهگذاري كردند. به رغم مسئوليتي كه به لحاظ امنيتي بر عهده داشت، در زمينههاي فرهنگي و قرآني هم فعال بود، تمام زندگياش را وقف انقلاب اسلامي كرده بود و هميشه خودش را سرباز گمنام امام امت معرفي ميكرد.
دلسوز محرومانصاحب كهنهپوشي از اقوام و دوستان شهيد در خصوص توجه دارا به آموزش ديني و معرفتي نوجوانان روستايشان تعريف ميكند: شهيد كهنهپوشي در اوج دوران جواني در روستاي حسنآوله زندگي ميكرد. با اينكه كم سن و سال بود اما به خاطر اخلاق حسنهاي كه داشت مورد احترام خاص و عام بود. در اين ميان بچهها و جوانها به او انس و علاقه ويژهاي داشتند. آنان را دور خود جمع كرده بود و درس دينداري ميداد. شهيد در زمينه نماز مرتب تذكر ميداد و امر به معروف و نهي از منكر از شيوههاي رفتارياش بود. بارها به ما ميگفت:«اصلاً فلسفه وجودي خلقت ما همين امر به معروف و نهي از منكر است. اين فقط كار روحانيون نيست. وظيفهاي است كه خداوند بر دوش همه مسلمانها قرار داده است.» يك روز شهيد كهنهپوشي بچهها را جمع كرد و گفت: اگر آمادگي داريد براي انجام يك كار خير به بيرون از آبادي برويم؟ همه راه افتاديم. به نزديكترين مزرعه كه رسيديم، گفت: بچهها اين مزرعه را ميبينيد. صاحب اين مزرعه پيرمردي است كه همراه دخترانش مرتب كار ميكنند تا بتوانند محصولشان را برداشت كنند. من ميدانم چقدر بر آنها سخت ميگذرد. اگر همراه باشيد، با هم ميرويم و ايشان را راضي ميكنيم كه كارشان را ما انجام بدهيم. بچهها قبول كردند. دارا رفت و با صاحب مزرعه صحبت كرد. ايشان هم پذيرفت و ما همه كار آنها را با كمال افتخار انجام داديم.
كاوه كهنهپوشي برادر شهيد
مبارزه با ضدانقلاببعد از پيروزي انقلاب اسلامي گروهكهاي زيادي در كردستان اظهار وجود كردند كه سعي داشتند با نشان دادن خودشان به عنوان حامي كارگران و كشاورزان، جوانان كردستان را به طرف خودشان جذب كنند. يكي از كارهايي كه گروهكها در آن زمان در مريوان انجام ميدادند، اين بود كه در ميدانها و مكانهاي شلوغ و پرجمعيت حضور پيدا ميكردند و به تبليغ افكار و انديشههاي غيرديني و خصوصاً كمونيستي ميپرداختند. ميدان مركزي شهر مريوان جزو مكانهايي بود كه هميشه شاهد و ناظر جر و بحثهاي برگرفته از انديشههاي ماديگرايانه گروهكها بود. شهيد دارا كهنهپوشي به اتفاق شهيد حسين حيدري و چند نفر ديگر از بچههاي سپاه تصميم گرفتند كه در مقابل انديشههاي الحادي اين گروهكها ايستادگي كنند. يك روز رفتند و در ميدان مركزي شهر مريوان در جمع مردمي كه در آنجا بودند به معرفي اسلام و اهداف انقلاب اسلامي پرداختند. گروهكها وقتي فهميدند، آمدند و خواستند ايجاد مزاحمت كنند. دارا كهنهپوشي و شهيد حسين حيدري گفتند: اگر اهل منطق هستيد، بياييد بحث كنيم. آنها قبول كردند اما وقتي در مقابل استدلالهاي دارا و حسين نتوانستند برهان و منطق عرضه كنند، به جاي حجت آوردن، رگهاي گردنشان را قوي كردند و به برخورد فيزيكي پرداختند.
واقعه مريوان چطور رخ داد؟شهيد كهنهپوشي و بچههاي انقلابي كه به صورت خودجوش اقدام به تأسيس دفتر سپاه در مريوان كرده بودند، خبر نداشتند كه اقدامات عموماً فرهنگي آنها آنقدر براي ضد انقلاب گران تمام شده كه قصد دارند همگيشان را به شهادت برسانند. در روز 23 تير چند صد نفر از نيروهاي ضد انقلاب به مقر سپاه مريوان حمله كردند و آنجا را به محاصره درآوردند. سپاه آن زمان ادوات و امكانات نظامي بسيار كمي داشت. تجهيزات مدرن و پيشرفته و حتي سلاحهاي نيمهسنگين هم وجود نداشت.
شاهدان روايت كردهاند: تمام افراد سپاه كه در لحظه درگيري حضور داشتند تعدادشان كمتر از 20 نفر بود. تنها سلاحي كه داشتند، همان سلاحهاي انفرادي بود اما روحيه و ايمان رزمندگان بينظير بود. با اينكه دشمن از هر طرف حمله ميكرد بچهها خم به ابرو نميآوردند و مردانه ميجنگيدند. يكي از شاهدان واقعه ميگويد: از طرف دشمن نارنجكي پرتاب شد. نارنجك در ميان من و دارا به زمين افتاد. دارا بدون اينكه هول شود نارنجك را برداشت و دوباره به طرف دشمن پرتاب كرد. من از اين همه شهامت و رشادت تعجب كردم. گفت: نترس خدا با ماست. چه بكشيم چه كشته شويم، پيروز ميدان ما هستيم.
حلقه محاصره كه لحظه به لحظه تنگتر ميشود، تعدادي از پاسدارها شهيد و تعدادي مجروح ميشوند. دارا جزو معدود نيروهاي سالم مانده بود. با تمام توان ميجنگيد و آنقدر جنگيد كه ديگر هيچ مهماتي برايش باقي نماند. او را دستگير كردند و با آتش سيگار روي جسم مطهرش يادگاري نوشتند. بعد زنده زنده سرش را بريدند و كمي بعد تمامي بچههاي پاسدار مريواني را به شهادت رساندند.