احمد محمدتبريزي
حاجحسن عبوري پدر بزرگوار شهيدان والامقام حجتالله، ابوالقاسم و محمدعلي عبوري شامگاه دوشنبه سيام بهمن ماه مصادف با شب شهادت بيبي دو عالم حضرت فاطمه زهرا(س) پس از تحمل يك دوره بيماري دعوت حق را لبيك گفت و به فرزندان شهيدش پيوست. اين خبري بود كه مردم شهر ساري و ديگر نقاط كشور را در غمي بزرگ فرو برد چراكه وجود اين بزرگمرد بركتي بزرگ براي اين آب و خاك بود.
غم از دست دادن يك جوان رعنا را فقط پدر و مادري كه داغ جوان ديدهاند درك ميكنند. دردي سخت و جانكاه كه به زودي و راحتي فراموش نخواهد شد و سنگينياش هر لحظه بر شانه پدر و مادر احساس ميشود. حاجحسن عبوري سه جوان رعنايش را در اوج شكفتن و شادابي در راه دفاع از دين و ميهن تقديم اسلام كرد و در تمام اين سالها هيچگاه خم به ابرو نياورد و گلايهاي نكرد. اين پدر بزرگوار سه فرزندش را در سال 65 ظرف تنها ۴۰ روز تقديم انقلاب كرد.
محمدعلي عبوري بزرگترين فرزند خانواده، سال 1341 در شهر ساري متولد شد و رسم برادري را خيلي زود بجا آورد و زودتر از دو برادر ديگر به درجه رفيع شهادت نائل آمد. شهيد محمدعلي عبوري چندين بار قبل از شهادت جانباز ميشود و هر بار پس از بازيافتن سلامتي با عزم و ارادهاي راسختر به جبهه بازميگردد. زير آتش شديد دشمن در منطقه فاو، تيري به پشت گردن محمدعلي ميخورد و از حنجرهاش بيرون ميآيد. خون بالا ميآورد و شروع به سرفه كردن ميكند. پس از مدت كوتاهي، محمدعلي در 29 فروردين سال 65 در عمليات والفجر 8 در منطقه فاو به شهادت ميرسد.
همرزم شهيد درباره لحظه دردناك شهادت محمدعلي ميگويد: محمدعلي به پايان زندگي نزديك شده بود، در بغلم محكم فشردمش، پيشانياش را بوسيدم، دستي به موهايش كشيدم و بوييدمش، آرام چشمانش را باز كرد، خم شدم و بوسيدمش، نگاهش كردم، نرم و ملايم خنديد. گفتم: «محمدعليجان قيامت منو يادت نره، فراموشم نكني پسر، بدون من بهشت نري، يادت نره محمدعلي.»
دستم را در دستش گذاشتم و شروع كردم به خواندن شهادتين: «أشْهَدُ ان لا الهَ الا اللَّه و أشْهَدُ ان مُحَمَّداً رَسُولُاللَّه...» محمدعلي آرام ادا ميكرد. براي بار آخر بوسيدمش و گفتم: «محمدعلي قول بده قيامت فراموشم نكني.»
ابوالقاسم برادر ديگري بود كه تاب دوري محمدعلي را نياورد. او از ديگر برادران كوچكتر بود و در سال 1345 به دنيا آمد و چهار سالي از برادر شهيدش كوچكتر بود. ابوالقاسم همچون برادرانش، از همان نخستين سالهاي شروع جنگ تحميلي، راهي جبهه شد و ميگفت تا تمام نشدن فتنه به مناطق عملياتي خواهد رفت. روزي كه محمدعلي شهيد شد، ابوالقاسم به اين فكر كرد كه با شهادت او قلب مادرش بيشتر شكسته خواهد شد و كمر پدر كارگرش خميدهتر ولي چارهاي نبود و كشور به حضور جواناني مثل او نياز داشت. ابوالقاسم هم مانند محمدعلي در منطقه عملياتي فاو بر اثر اصابت تركش به سختي مجروح شد و چند روز بعد در پنجم ارديبهشت ماه به خيل شهدا پيوست.
حجتالله سومين برادر خانواده عبوري بود كه به فاصله كوتاهي از ديگر برادران به شهادت رسيد. شهيد حجتالله عبوري متولد سال 1344 بود و خيلي زود و در ايام جواني، پدر و مادر و همسر و فرزند را رها كرد و خود را به ديگر رزمندگان در منطقه رساند. حجتالله پس از حضور در جبهه، وقتي براي سرزدن به خانواده به زادگاهش، ساري رفته بود در اين ميان متوجه ميشود منافقين برنامه ريختهاند ماشينهاي حامل رزمندگان را منفجر كنند تا آنها به جبهه نرسند. منافقين كه در گوشه و كنار كمين كرده بودند با حجتالله درگير ميشوند و در همين حين يكي از منافقين يك گلوله به پيشاني حجتالله شليك ميكند. او در 21 خرداد65 به دست منافقين كوردل به شهادت رسيد تا نام خانواده عبوري با تقديم كردن سه شهيد براي هميشه در تاريخ انقلاب اسلامي ماندگار و جاودان شود. همچنين گفتني است سال گذشته زينب عبوري فرزند اين شهيد بزرگوار بر اثر سكته مغزي در بيمارستان شفاي مركز مازندران درگذشت و در سن 30 سالگي، پس از 30 سال پدر را در آغوش كشيد.