کد خبر: 896045
تاریخ انتشار: ۲۹ بهمن ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰
گفت‌وگوي «جوان» با خانواده و يكي از همرزمان شهيد عبدالله رشيدي از پيشمرگان كرد مسلمان
پيشمرگان كرد مسلمان، رزمندگاني بودند كه در مناطق عملياتي زندگي مي‌كردند. اينطور نبود كه چند ماهي به جبهه بروند و بعد به خانه و زندگي‌شان برگردند.
  غلامحسين بهبودي
پيشمرگان كرد مسلمان، رزمندگاني بودند كه در مناطق عملياتي زندگي مي‌كردند. اينطور نبود كه چند ماهي به جبهه بروند و بعد به خانه و زندگي‌شان برگردند. آنها در جبهه سكونت داشتند و حتي سال‌ها بعد از اتمام جنگ نيز، همچنان حالت رزمندگي خود را حفظ مي‌كردند. آشنايي با زندگي شهيد عبدالله رشيدي بيشتر ما را با چنين واقعيتي روبه‌رو مي‌سازد. وي كه متولد سال 1309 بود، در سال 59، زماني كه 50 سال از عمرش مي‌گذشت، به جرگه پيشمرگه‌ها پيوست و تا زمان شهادت در شهريورماه 1372 كه 63 سالش شده بود، اسلحه به دست داشت و با دشمنان كشورش مي‌جنگيد. شهيد رشيدي عمري رزمنده بود و عاقبت نيز جانش را در مسير پرمخاطره‌اي كه پذيرفته بود، داد و در كنار ساير شهداي ايران اسلامي به جاودانگي رسيد. گفت‌و‌گوي ما با خانواده و همرزمان شهيد را پيش رو داريد.

صغري دياني همسر شهيد
  اسلام، شرط اصلي زندگي

اولين جايي كه همسرم به عنوان يك رزمنده مشغول خدمت شد، پادگان سنندج بود. آنجا ايشان جزو نيروهاي شهيد بروجردي درآمد و به فرمان ايشان، اسلحه به دست گرفت و تا پايان عمر جهاد كرد. همسرم در پاكسازي منطقه كردستان به‌خصوص منطقه مريوان سهم بسزايي داشت. بعد از آن به عنوان فرمانده در منطقه اسلام‌دشت منصوب شد. شهيد رشيدي در بسياري از درگيري‌ها كه ضدانقلاب ايجاد مي‌كردند حضور مي‌يافت و با آنها مقابله مي‌كرد.
همسرم از نظر اخلاقي فردي متدين و باتجربه بود. در تمام كارهاي شخصي و همگاني، اول به شرعي بودن مسئله توجه مي‌كرد و بعد انجامش مي‌داد. حتي در زندگي خانوادگي هم بنيان اسلام را شرط اصلي زندگي قرار مي‌داد. اصول اسلامي و شرعي را هميشه براي فرزندانمان متذكر مي‌شد. يكي از وصيت‌هاي شهيد براي فرزندانش اين بود كه در نماز جمعه و جماعت شركت كنند. در پايگاه مقاومت بسيج حضور داشته باشند تا بتوانند به انقلاب اسلامي و مردم خدمت كنند. شهيد هميشه مي‌گفت: فرزندان من نبايد بگذارند كه اسلحه‌ام روي زمين بماند يا به دست ديگران بيفتد. بايد راه من را ادامه بدهند.
من، مرد خانه‌ام را شهريورماه 1372 از دست دادم. روز ششم شهريور ايشان براي شناسايي گروهك‌هاي ضدانقلاب به روستاي صوفي‌بله عزيمت مي‌كند كه در كمين ضدانقلاب مي‌افتد. در اولين تيراندازي عبدالله مورد هدف قرار مي‌گيرد و بعد كه به شهادت مي‌رسد، ضدانقلاب ماشين ايشان را به آتش مي‌كشد. در حالي كه پيكر بي‌جان همسرم هم داخل ماشين بود. وقتي عبدالله به شهادت رسيد، با توجه به اينكه در ميان مردم محبوبيت بالايي داشت به پاس خدمات ارزنده‌اش مردم زيادي در تشييع و تدفينش شركت كرده بودند.
 تلاوت قرآن با صداي بلند
شهيد رشيدي به غير از امور رزمي به كارهاي فرهنگي هم توجه داشت. در روستاهاي منطقه انجمن‌هاي زيادي به دست ايشان تشكيل شد و در اين انجمن‌ها در مورد دستاوردهاي انقلاب اسلامي براي مردم بحث و گفت‌وگو مي‌كرد. در تمام نمازهاي جمعه روستا شركت فعال داشت و نيروهاي سپاه را هم همراه خودش مي‌برد. حتي سربازان را به شركت در نماز جمعه و راهپيمايي‌ها تشويق مي‌كرد و آنها را شركت مي‌داد. همسرم براي نظام اسلامي هر كاري از دستش برمي‌آمد انجام مي‌داد. مثلاً اعلاميه‌هايي كه به دست مقامات بالاتر نظام اسلامي منتشر مي‌شد را در ميان مردم پخش مي‌كرد. حتي آنها را به روستاهاي ديگر مي‌برد تا مردم بيشتري آگاه شوند. اهالي هم عبدالله را از صميم قلب دوست داشتند. چراكه به افراد فقير و نيازمند كمك مي‌كرد و مردم را به دادن صدقه و كمك به فقيران تشويق مي‌كرد. خودش هم چندين خانواده نيازمند در روستا را كمك مي‌كرد. شوراهاي محل و منطقه را براي همكاري با نيروهاي اطلاعات و نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران ترغيب و تشويق مي‌كرد و با آنها همكاري فعال داشتند.
  نمازهاي خالصانه شب
تا آنجايي كه به ياد دارم، هرگاه از خواب بيدار مي‌شدم، مي‌ديدم كه شهيد رشيدي مشغول عبادت و نماز خواندن است. روي سجاده بارها او را در حين نماز خواندن ديدم كه داشت گريه مي‌كرد. بعد از نماز شب با صداي بلند قرآن تلاوت مي‌كرد و ما را به خواندن كلام الهي تشويق مي‌كرد. دعاهايش اكثراً براي پيروزي اسلام و رزمندگان اسلام در جبهه‌هاي جنگ و سلامتي رهبر انقلاب بود. بعد از دعاي خير اكثراً ذكر تسبيحات و صلوات دادن را شروع مي‌كرد. مدتي طولاني مشغول صلوات فرستادن مي‌شد. در مراسم سوگواري هم شركت فعال داشت و طي اين مراسم باز مردم را به سوي اهداف انقلاب اسلامي راهنمايي و تشويق مي‌كرد. همسرم تمام روزهاي ماه مبارك رمضان را حتي اگر مشغول فعاليت رزمي هم مي‌شد، روزه مي‌گرفت. غير از ماه رمضان، اكثر روزهاي دوشنبه و پنج شنبه هم روزه بود. قبل از شهادتش تصميم گرفته بوديم به اتفاق هم حج برويم، ولي متأسفانه به دست گروهك‌هاي ضدانقلاب به شهادت رسيد و موفق به اين امر واجب نشد.
يادم است يك روز در خانه نشسته بوديم كه همسرم گفت: من در اين راه مقدس به شهادت مي‌رسم، ولي وصيت من به شما اين است كه فرزندانم را در راه انقلاب اسلامي به درستي تربيت كنيد تا راه مرا ادامه بدهند. بايد كاري كني كه فرزندان من انسان‌هاي محترم، نماز‌خوان و روزه‌گير و انقلابي بار بيايند. عبدالله بعد از چند روز كه اين حرف‌ها را زده بوده، در كمين گروهك‌ها افتاد و شهيد شد.

يدالله رشيدي فرزند شهيد
 خنثي كردن مين با شليك گلوله

پدرم انسان زحمت‌كشي بود و سختي‌هاي زيادي را در زندگي‌اش تحمل كرده بود. ايشان سال 1330 وقتي كه 21 سال داشت پدرش را از دست مي‌دهد و تنها دو سال بعد هم مادرش فوت مي‌كند. سختي‌هاي زندگي باعث مي‌شود كه بابا از امكانات آموزشي بي‌بهره باشد. اما بعدها توانست پيش ماموستاهاي منطقه قرآن ياد بگيرد. سواد را هم در حد خواندن و نوشتن آموخته بود. از بزرگ‌تر‌ها شنيده‌ام كه بابا در ايام جواني به كار كشاورزي و دامداري مي‌پرداخت. روي زمين خدا كار مي‌كرد و از همان زمان چشمش به حقايق زندگي باز مي‌شود. متوجه ظلم و ستم ايادي رژيم طاغوت مي‌شود و چون نمي‌توانست زور را تحمل كند، سال 1357 به روستاي اسلام‌دشت مهاجرت مي‌كند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، بابا جزو اولين نفراتي بود كه جلوي گروه‌هاي كمونيستي مي‌ايستد. در واقع اسلام‌خواهي ايشان باعث مي‌شد كه نتواند كفر و الحاد آنها را تحمل كند. در تاريخ 25/4/1359 هم كه به جمع پيشمرگان مسلمان كرد در مريوان مي‌پيوندد و از همان زمان رخت رزمندگي به تن مي‌كند.
از دوران رزمندگي بابا خاطراتي خوبي برايم يادگار مانده است. يك شب با پدرم به روستاي طينال رفتيم. پدرم فرمانده محور بود. آن شب با هم شام مي‌خورديم كه گروه‌هاي ضدانقلاب به پايگاه حمله كردند. من و پدرم به سنگر رفتيم و حدود يك ساعت درگيري ادامه داشت. عاقبت ضدانقلاب فرار كرد و صبح كه به منزل خودمان در اسلام‌دشت برمي‌گشتيم، خبر نداشتيم كه جاده طينال- اسلام‌دشت به دست گروه‌هاي ضدانقلاب مين‌گذاري شده است. پدرم وقتي مين‌ها را ديد، با شليك اسلحه‌اش يكي از مين‌ها را منفجر كرد. بقيه آن توسط نيروهاي سپاه خنثي شد. وقتي به خانه برگشتيم پدرم به من گفت: بعد از شهادت من اين راه را بايد ادامه دهيد.

اميد هوشياري همرزم شهيد
 محبوب اهالي منطقه

من در سال‌هاي دوستي و همرزمي با شهيد رشيدي ايشان را انساني خوش‌رفتار، متعادل، صبور و نمازخوان يافتم كه در ميان مردم مشهور و محبوب بود. با وجود مسئوليت‌هايي كه داشت، با مردم به نرمي و ملاطفت حرف مي‌زد. به عنوان مثال وقتي براي ايشان مشكلي پيش مي‌آمد با خونسردي كامل و بدون هيچ گونه نگراني مشكلش را حل مي‌كرد و با صبر كامل در مورد راه‌حل مشكل، جست‌وجو مي‌كرد. صبور و باتحمل بود و در مقابل مشكلات هيچ وقت خودش را نمي‌باخت و شكرگزار هم بود. همين رفتارها باعث مي‌شد از محبوبيت زيادي در بين مردم و اهالي منطقه برخوردار باشد. شهيد رشيدي نمونه‌اي از يك رزمنده مكتبي عاشق مردم و ولايت بود.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار