محسن مطلق
موضوع عرفان و سلوك عرفاني ازجمله مشغوليتهاي طيف عظيمي از بزرگان اسلامي از سدههاي اوليه اسلامي تا سالهاي متأخر بوده است. عرفان را ميتوان اجمالاً «شناخت اسما و پي بردن به صفات الهي از طريق تهذيب و طهارت نفس كه طي سير و سلوك» تعريف كرد. عرفا معمولاً تفسيري ويژه از عالم هستي دارند و جهان را تجلي حق و مظهر نامهاي خداوند ميبينند. آخرين گام عرفان رسيدن به توحيد است. آن گونه كه خدا را عين حقيقت ببينند و جز او هيچ نبينند. هرچه جز او در نگاه عارف واصل، آينه تجلي خداوند است و تنها وجهي از موجودات عالم حقيقي است كه متصل به حق بوده و معنوي است. به اين درجه، توحيد شهودي اطلاق ميشود و براي رسيدن به آن سالك بايد در سير و سلوك خود از منازل و مقامات متعددي بگذرد. عرفان را در طبقهبندي معارف به دو دسته نظري و عملي تقسيم كردهاند. عرفان نظري بيشتر روايتگر يافتههاي سالك است و به تفسير عارفانه از هستي، خدا و انسان ميپردازد. به عبارتي آنچه را كه دل به چشم عرفان ديده، به لسان عقل بيانش ميكند. عرفان عملي همان طي سير و سلوك است و گام گذاشتن در طريقت رسيدن به محبوب، نهايتاً فناء فيالله خواهد بود. شهيد مطهري(ره) عرفان را داراي ويژگيهايي ميداند و در آثار خود اين اصول را مورد بررسي قرار داده است. همچنين ايشان با نگاه تطبيقي و نظاممندي كه به علوم دارند، به تطبيق عرفان و ساير معارف پرداختهاند. بررسي وجوه اشتراك و افتراق عرفان با علم فلسفه و اخلاق نمونهاي از اين تطبيقهاست.
اصول نظري عرفان
همانگونه كه بيان شد، استاد شهيد مطهري اصولي براي عرفان برميشمرند كه اساساً معرفت عرفاني بر آن استوار است. اين اصول عبارتند از:
1- اعتقاد به وحدت وجود: از نظر شهيد مطهري، وحدت وجود از جمله واژگان سهل و ممتنع است كه فهم معناي واقعي آن آسان نيست. ايشان وحدت وجود را چيزي غير از اصالت وجود ميدانند كه مكتب اگزيستانسياليسم بر مبناي آن شكل گرفته است. حتي مفهوم وحدت وجود را غير از «حلول و اتحاد» ميدانند كه در برخي مباحث عرفاني مطرح شده است (درجهاي كه فرد همه چيز را حق ببيند و همچون منصور حلاج بانگ اناالحق بزند) ميداند. ايشان از وحدت وجود به عنوان اصلي ياد ميكند كه عرفا بر طبق آن، وجود هرچيز جز وجود واحد (خداوند) را غيراصيل ميدانند و همه موجودات و حتي انسان را تصويري در آينه عشق و رحمت خداوند ميدانند. وحدت وجود در اين اصطلاح يعني وجود حقيقي بالذات، ذات اقدس الهي است و ديگر موجودات امكاني، يعني تمام عالم كون، از وجود منبسط تا هيولاي اولي، تجليات و ظهورات آن حق واحدند.
شهيد مطهري ريشه اصل عرفاني وحدت وجود را اسلامي و مبتني بر اصل «توحيد» در دين ميداند. ايشان به حديث قدسي اشاره ميكنند كه خداوند در آن ميفرمايد: «چون بنده من در اثرعبادت و اعمال نيك ديگر به من نزديك شود، من او را دوست خواهم داشت؛ بالنتّيجه من گوش او خواهم بود كه با من بشنود و چشم او خواهم بود كه با من ميبيند و زبان و دست او خواهم بود كه به توسّط من ميگويد و ميگيرد.»
2- سير و سلوك: عرفان در واقع برنامهريزي براي رسيدن به هدف غايي خود كه همان وصال حق است را تدارك ديده است كه تجلي آن در عرفان عملي مشهود است. استاد مطهري معتقد بودند سالك «براي رسيدن به قلّه منيع انسانيت، يعني توحيد، بايد آنها را انجام و مسير را با ضوابط و چگونگيها دانسته و داشته باشد تا با طي مقامات و منازل و انجام اموري متناسب با مراحل به كمال مقصود نائل شود.» پيمودن مسير عرفان انسان از آغاز حركت مستلزم «طي طريقت» است كه در هر منزل انسان را به سوي كمال پيش ميبرد.
به هر حال، سير كمالي وجود انسان از اول تا آخر يعني وصول به مقام توحيد ناب و انسان كامل شدن كه با «طي طريقت» الهي ميسر ميشود «سير و سلوك» تا منزل «شهود» ناميده شده و در همين جايگاه است كه سه مقوله «شريعت»، «طريقت» و «حقيقت» مطرح ميشود كه از اصليترين مباحث سلوكي عرفان ميباشد و شهيد مطهري نيز در آثار و بيان خود ضمن بيان مختصات و اوصاف انسان كامل از ديد عرفا، مفاهيم شريعت، طريقت و حقيقت را مطرح و بحث نمودهاند.
3- رياضت در عرفان: عرفا معتقدند جسم براي اينكه بتواند روند سير و سلوك را طي كند، بايد خود را از آماده اين حركت نمايد. رياضت در واقع تمرين و آماده كردن روح است كه در واقع سه هدف را دنبال ميكند؛ اول غفلتزدايي و رها شدن از مشغولات و دلبستگيهاست؛ دوم به علت نظم يافتن قواي داخلي و از بين رفتن آشفتگيهاي خاطر يا اصطلاحاً رام كردن نفس؛ و سوم لطيفتر شدن و ايجاد تغييرات كيفي در خود به منظور آمادگي روح براي پذيرش انوار خداوند و تبديل نفس اماره به نفس مطمئنه طي سلوك. مهمترين بخش رياضتي كه مقبول شرع باشد، شامل انجام اعمال واجب و ترك محرمات است؛ كما اينكه غالب عرفا اين دوگام را شرط نخست و گام مهم براي رسيدن به مراتب عرفاني ميدانستند. شهيد مطهري رياضت عرفاني را اينگونه توضيح ميدهند: «سالك از آن جهت كه رونده است و با پاي خود بايد اين راه را طي كند، لازم است خود را آماده كند. نام اين تهيو و آمادگي، «رياضت» است تا تزكيه نفس نموده و به مقام «تخليه» دل از غير خدا و وارستگي و انقطاع از ماسواي الهي برسد و بهتدريج بتواندگرايشهاي عالي وجودش را بر گرايشهاي داني وجود خود يا عقل را بر شهوت حاكم نمايد و در صحنه كشمشهاي قواي سِفْلي و عِلْوي، جنبه سفلي نفس كه نفس امّاره ناميده ميشود را مطيع و تسليم جنبه علوي و عقلي گرداند كه نفس مطمئنه ناميده ميشود و با رياضت و تمرين نفس آهسته آهسته آماده دريافت انوار و تجليات الهي بشود.»
4- عشق در عرفان: در عرفان از دو عشق نام برده ميشود. اول عشق حقيقي است كه به آن محبت و رابطه عاشقانه اطلاق ميشود و معشوق حقيقي دارد. عشق حقيقي به حقيقتِ مطلق اختصاص دارد كه ذاتاً جمال دارد و عشق مجازي مختص آن موجودي است كه جمال وجودش عاريتي از معشوق حقيقي است. البته نميتوان عشق مجازي را بدون تحقيق و با لذات مذموم دانست. شهيد مطهري عشق مجازي را نيز از ديد عرفا به دو قسم تقسيم نموده و معتقد است اين عشق يا «نفساني» است يا «حيواني». عشق حيواني ريشه در شهوت دارد اما عشق نفساني به تعبير ايشان «علاقه به حسن و شمائل معشوق است كه منشأ آن، يك نوع سنخيتي است بين نفس عاشق و نفس معشوق». شهيد مطهري معتقد است در عرفان، عشق حقيقي و عشق نفساني عفيف، از ضروريات سير و سلوك است و اين دو عشق را همان اكسيري ميداند كه عرفا را از خاك به افلاك ميرساند.
مقامات و اصطلاحات عرفان
شهيد مطهري در مباحث پراكندهاي به منازل و گامهاي سلوك عرفاني نيز اشاره كردهاند. طبق ديدگاه ابن سينا، سلوك شامل دو منزل اصلي است كه نخست «اراده» و شوق رسيدن به محبوب و ديگري«رياضت» جهت رفع موانع و آمادهسازي نفس براي اشراق است. در اثر لطافت نفس سالك، گاه نفحات الهي بر قلب وي نازل ميشود و حالي معنوي به وي دست ميدهد كه اصطلاحاً «وقت» نام ميشود.
در برخي دستورات عرفاني مراحل عملي سلوك را شامل زهد و عبادت دانسته كه به منزل اراده و رياضت ختم ميشود. پس از اين منزل، حالات ملكوتي است كه به سالك داده ميشود.
شهيد مطهري در جاي ديگري نيز در توضيح اصطلاحات عرفاني، آنها را در دو بخش دستهبندي ميكند؛ اول اصطلاحات عرفان نظري است همچون فيض اقدس، فيض مقدّس، وجود منبسط، حقّ مخلوقٌبه، حضرات خمس، مقام احديت، مقام و احديت، مقام غيبالغيوب و... و ديگري اصطلاحات عرفان عملي مثل وقت، حال و مقام، قبض و بسط، جمع و فرق، غيبت و حضور، ذوق، شرب، ري، سُكر، محو، محق، صحو، خواطر، قلب، روح و سرِّ مطرح. شهيد مطهري زبان عرفان را رمزي ميداند و پي بردن به مفاهيم عرفاني را مستلزم عمل به عرفان. از نگاه ايشان عرفان و بيان مسائل آن به گونهاي است كه از دسترسي نامحرمان و عوامالناس به دور باشد و به همين دليل هم برخي غيرمتبحران به دليل فهم نادرست از ماهيت اين اصطلاحات عرفا را مورد مذمت قرار داده يا نسبتهاي ناروا به آنان دادهاند.
نسبت عرفان با فلسفه
يكي از مسائلي كه شهيد مطهري در تعاريف خود از علوم و معارف و نظريات مختلف به كار ميبندد، استفاده از تطبيق براي درك ماهيت معارف است. ايشان در روششناسي معرفتي خود معمولاً وجوه اشتراك و افتراق معارف همپايه يا نظريات علمي مخالف يا مشابه نظر مورد بحث را بررسي مينمايند. شهيد مطهري فلسفه و عرفان نظري را داراي مشابهتهايي ميداند. از نگاه ايشان عرفان نظري ميكوشد تا از نگاه خود به تفسير هستي و ابعاد آن يعني نوع نگاه عارفانه به خدا، جهان و انسان بپردازد. حتي ايشان معتقد است با وجود اينكه استدلالهاي عرفان از كشفيات و ذوقيات براي بيان هدف خود بهره ميگيرد اما از آن جا كه جنس اين بيانها، ذكر ادله است، از اين حيث شبيه فلسفه است. اما تفاوتهاي اساسي در بينش و روش فلسفي با عرفان وجود دارد.
در زمينه تفاوت بينشي، شهيد مطهري معتقد است؛ عارف تنها وجود داراي اصالت را خدا دانسته و هر آن چيز ديگر را نمودهاي وجود خدا تلقي ميكند. از اين حيث عرفان به گونهاي از وحدت وجود معتقد است؛ در حالي كه در فلسفه هم خدا اصالت دارد و هم غيرخدا، با اين تفاوت كه خدا واجبالوجود است و قائم به ذات، در حالي كه هرچه جز خدا، ممكنالوجود و قائم به واجبالوجود است.
همچنين هدف از سلوك در عرفان نظري، شهود حقيقت و رسيدن به مقام قرب الهي است؛ در حالي كه فلسفه مهمترين هدف خود را «فهميدن» و شناخت هستي و كنه موجودات آن ميداند.
و اما از نظر روش نيز تفاوت اصلي عرفان و فلسفه، وجود سلوكي است كه در عرفان به پيمودن طريق تهذيب نفس ميسر بوده و نورانيتي كه با تزكيه حاصل ميشود. اما در فلسفه، اين عقل و برهان است كه راهنماي مسير رسيدن به حقيقت است. پس ميتوان ابزار معرفت عارف را «دل» و ابزار معرفت فيلسوف را «عقل و ذهن» دانست. به قول شهيد مطهري اگر بخواهيم فلسفه را بشناسيم بايد «ذهن» را بشناسيم. ايشان معتقدند: «ابزار فيلسوف، عقل و منطق و استدلال است؛ ولي ابزار كار عارف، دل، و مجاهده و تصفيه و تهذيب و حركت و تكاپو در باطن است.»
شهيد مطهري(ره) در جاي ديگر با بررسي اهداف نظريات فلسفي ايراني از جمله حكمت مشاء، حكمت اشراق و حكمت متعاليه، وجه افتراق عرفان و حكمت را اينگونه اشاره ميكند: «از نظر حكمت الهي، هدف خصوص معرفةالله نيست؛ بلكه هدف، معرفت نظام هستي است؛ آنچنان كه هست. معرفتي كه هدف حكيم است، نظامي را تشكيل ميدهد كه البته معرفةالله ركن مهم اين نظام است؛ ولي از نظر عرفان، هدف، منحصر به معرفةالله است. از نظر عرفان، معرفةالله، معرفت همه چيز است. همه چيز در پرتو معرفةالله و از وجهه توحيدي بايد شناخته شود و اينگونه شناسايي فرع برمعرفةالله است.»
بررسي ميان اخلاق و عرفان عملي
شهيد مطهري از اخلاق و علم اخلاق به عنوان مقدمه كليدي عرفان عملي ياد ميكند، چراكه اخلاق نيز همسو با عرفان عملي ميكوشد تا به پاسخ «چه بايد كرد» پاسخ بدهد و وظايف انسان در خصوص خداوند، جهان و ديگرانسانها را معين نمايد. البته اخلاق عموميت بيشتري دارد و حتي نظامهاي اخلاقي در جهان هستند كه اساساً بيتوجه به وجود خداوند ضوابط و قواعد اخلاقي وضع مينمايند؛ اما در عرفان عملي مهمترين موضوع «نحوه ارتباط آدمي با خداوند» است.
نكته بعدي كه تفاوت اخلاق و عرفان عملي را شكل ميدهد، «پويايي» عرفان عملي در مقابل اخلاق است. اخلاق با بيان برخي كليات و مواضع نسبت به نيك و بد اعمال، چارچوبهايي ايستا براي رفتار معين ميكند؛ در حالي كه در سير و سلوك عرفاني، منازل و مراحلي ارائه شده كه در هر كدام رابطه ويژهاي با خالق برقرار است و طبق آن دستورات و رويكردهاي رفتاري معين ميگردد. لذا ميتوان گفت در عرفان عملي «صراط» و ترتيب منزلهايي در طريقت موجود است كه چنين ساختاري در نظام اخلاقي وجود ندارد.