اخيراً فيلمي از سرلشكر قاسم سليماني، فرمانده نيرو قدس سپاه منتشر شده كه در آن ميگويد: «صحنههاي عجيبي بود كربلاي ۵. ما براي دفاع از هر متر كشورمان، خصوصاً در آن منطقه شهيد داديم. من همينجا بگويم وقتي صحنه نابخردانه آن نادان را در آتشزدن پرچم ايران ديدم خيلي دلم سوخت. گفتم ايكاش بهجاي پرچم، من را 10 بار آتش ميزدند، بهجاي تصوير من. چون ما براي نشاندن پرچم بر سر قله دهها شهيد داديم تا بتوانيم اين پرچم را سرافراز و برافراشته نگه داريم. »
عباس عبدي، روزنامه نگار اصلاح طلب در اين زمينه نوشت: «طبيعي است كه واكنش ابتدايي ما نيز انزجار و تأسف باشد، كه هست، ولي به نظر ميرسد كه اين واكنش نهتنها كافي نيست، بلكه ممكن است مؤثر هم نباشد. از اين رو به جناب سردار سليماني يك پيشنهاد منطقي ارائه ميكنم. جنابعالي نفوذ و قدرت داريد، دستتان به خيلي از جاها ميرسد، و اين برخلاف وضع ديگران از جمله امثال ما است. پيشنهاد ميكنم بلند شويد و يك ساعت از وقت خود را صرف ديدار با اين نوجوان كنيد. ظاهراً برحسب اطلاع نيروي انتظامي به سرعت شناسايي و دستگير شده است. فيلمبردار هم ببريد تا از ديدار شما تصويربرداري كنند. بعيد ميدانم كه از آن طرف آب آمده باشد يا به ادعاي برخي رابطهاي سببي يا نسبي با داماد صدامحسين داشته باشد. به احتمال زياد خانواده او چندان ناآشنا نباشند. او در همين نظام آموزش و پرورش ما درس خوانده است. تحت تعليم و تربيت و تبليغات همين صداوسيما بوده است. پس از گفتوگو با او اول به مردم بفرماييد كه اين اتفاق در كدام شهر رخ داد؟ آيا در مناطق شمالي شهر تهران و به قولي مرفهان بيدرد يا عاشقان فرهنگ غرب بود يا از مناطقي كه هماكنون هم بايد، منبع بسيج نيروها براي اقدامات دفاعي از كشور باشد؟ دوم اينكه او از چه خانوادهاي بود؟ آيا خانواده او از غربزدگان يا دشمنان حكومت بودند؟ آيا غيرمذهبي و غيرملتزم بودند؟ بفرماييد كه پدرش در چه شغلي بود و سابقهاش چه بوده است؟ بپرسيد كه چرا اين كار را انجام داد؟ آيا آموزش و پرورش، نظام رسانهاي و نهادهاي ديني كه همه در خدمت ارزشهاي رسمي هستند، به او ياد ندادند كه به پرچم كشورش كه نماد كشور است احترام بگذارد... ؟»
عبدالله گنجي، مدير مسئول روزنامه جوان در كانال تلگرامي خود به يادداشت عباس عبدي در روزنامه اعتماد پاسخ داد. در اين يادداشت آمده است: البته سردار سليماني آن جوان را نه دشمن دانسته و نه به بيرون وصل كرده است بلكه «نادان» معرفي كرده است. اما عبدي صغري و كبرايي از ديگران ميآورد يا خود ميسازد تا چفت و بست منطقش را درست كند.
سعيد حجاريان - دوست و همفكر صميمي مهندس عبدي- بعد از فتنه 88 در شهريور همان سال در آسيب شناسي مسئله، «تنفر» را اساس شكلگيري حوادث خشن ميداند- كه البته به جهت روانشناختي حرف درستي است- و خود را در توليد آن تنفر سهيم ميداند. عبدي حتماً به ياد دارند.
اما با فرض اينكه منطق عبدي در ترسيم مسير رشد آن جوان درست باشد، اصلاح طلبان در 20 سال گذشته در توليد تصويري از نظام جمهوري اسلامي كه آن تنفر را توليد كند چه نقشي داشتهاند. از نخبگان اصلاح طلب ميتوان جملهاي را پيدا كرد كه صراحتاً مؤيد نظام جمهوري اسلامي باشد؟ جناب عبدي بايد كلاه خود را قاضي بفرمايند كه اين اقدام چقدر محصول ايدهها و طرحهايي مانند «حاكميت دوگانه» يا«حالا وقتشه» يا بازي با كلماتي مانند«كه سالاري» و «مردمسالاري فزاينده» و«مشروطهخواهي» است. در اتوبان ارتباطات فرامرزي و فراملي امروزي -كه رئيس جمهور قادر به قراردادن پليس در اين اتوبان نيست-تنفري كه اصلاحطلبان مستقر در غرب توليد وتوزيع ميكنند چقدر موثر است؟ حسين باستاني، رجب مزروعي، فاطمه حقيقتجو، اكبر گنجي ، سازگارا، افشاري، كاظميان، كديور، واحدي آفتاب يزدو... لابد هم از شما نيستند و هم در توليد اين تنفر نقشي ندارند.
صدا و سيما را كه شما سالهاست بي خاصيت و بي اثر ميدانيد چطور هر جا لازم داشته باشيد مهم و تربيت كننده محسوب ميشود؟ شايد به خاطر همين اقدامات تربيتي است كه در ليست تحريم ميرود! معاونت پرورشي آموزش و پرورش را كه يادتان هست اصلاحطلبان با آن چه كردند كه «ايدئولوژيك» عمل نكند. مگر اصلاح طلبان نيستند كه استانداردهاي حيات سياسي- اجتماعي- و فرهنگي غرب را به عنوان مدينه فاضله و استانداردهاي جهان شمول به خورد جوانان اين كشور ميدهند؟و احساس كمتري كه يكي از بزنگاههاي توليد تنفر است را به آنان القا ميكنند؟
با انصاف قدر و سهم همه را در توليد اين تنفر در مقالهاي بنويسيد. باورم اين است كه عبدي- كه گفتند احساس تعلقي به اين نظام ندارد- يك جو انصاف دارد.