عصاره تحليل مقام معظم رهبري از اغتشاشات اخير كشور اين بود كه: «چون زخم داريم مگس بر آن زخم مينشيند.» بنابراين اگر ميخواهيم دچار موارد مشابه نشويم بايد زخم را درمان كنيم. تفسير و معني ديگرش اين است كه چالشهاي دروني موجب سوءاستفاده و سوار شدن دشمن بر مشكلات ميشود و بايد همه توان و تدبير خود را براي التيام زخمهاي موجود به كار گيريم. اما سؤال اين است كه اين زخم چيست و چطور درمان ميشود؟ آيا يك زخم مشخص داريم يا آميختهاي از زخمهاست؟ آيا دشمني كه بر زخم مينشيند، خود در توليد اين زخم نقش دارد؟
سخن مقام معظم رهبري به صورت طبيعي ناظر بر مشكلات اشتغال و معيشت است اما ميتوان موارد ديگري را نيز برشمرد كه دشمن به مثابه زخم يا بستر نفوذ و ورود به آنها وارد ميشود؟بررسيها نشان ميدهد كه چهار عرصه مهم به مثابه زخم ما در مقابل دشمن قرار دارد و متناسب با شرايط از آن بهره برده است.
1- زخم چالش كارآمدي: نبود اشتغال يا درآمد پايين بخشي از شاغلين يكي از زخمهاي جدي است. اين زخم كه در حوزه جوانان بيشتر متمركز است فقط جنبه درآمدي ندارد كه ابعاد شخصيتي همچون تحقير، بيهويتي، خودكمپنداري، نااميدي به آينده و عصبانيت و نهايتاً تنفر را به همراه دارد. در كنار اين مهم دچار مسئله فرهنگي «اظهار نداري» نيز هستيم. از جمعيت چند ده ميليوني مستعد يا مشغول كار، هيچ كس را نميتوان پيدا كرد كه ناله نكند. اظهار نداري براي همه به فرهنگ تبديل شده است حال آنكه مسئولان وزارت رفاه و كميته امداد امام خميني بيبضاعتان و كمبضاعتان را حداكثر 20 ميليون نفر اعلام ميكنند اما هيچ كس را نديدهايم كه بگويد «الحمدلله من وضعم خوب است. » اين پديده فرهنگي عجيبي است كه در ايران امروز همه 80 ميليون نفر را گرسنه تصوير ميكنند.
2- زخم شكاف نخبگاني در درون حاكميت: مواجهه دوگانه با پديدهها در درون نظام و مواضع بسيار متفاوت نسبت به منافع ملي و چيستي آن، دشمنپنداري ديگري در درون حاكميت و هويتي شدن تفاوتها به جاي سليقهاي بودن آن، گرايش غرب به بخشي از نخبگان درون حاكميت، رفتار روشنفكرانه در درون قدرت و ناهمگون نگريستن به پديدههايي مانند اغتشاشات، تلگرام، برجام، انتخابات، اپوزيسيونبازي پساقدرت و حتي سياسي كردن بلاياي طبيعي و از همه مهمتر تفاوت ماهوي در فهم چيستي نظام جمهوري اسلامي باعث شده است دشمن مانند مگس بر اين زخم و شكاف بنشيند و در اختلافات بدمد و دوگانهها را تعميق نمايد.
3- زخم مسابقه فسادانگاري در حاكميت: چند برابر نشان دادن فسادهاي احتمالي و موجود با هدف زمينگير يا خارج كردن رقيب از ميدان و سياسي كردن هر مسئله اقتصادي و حقوقي باعث شده است دشمن «نمود» آن را چند برابر «بود» كند و در آن بدمد. تبديل شدن «اتهام فساد به رقيب» به عنوان گفتمان اصلي انتخابات و توليد مفاهيمي مانند «حقوق نجومي» و «املاك نجومي» باعث ميشود توده مردم كه بين جريانهاي سياسي، دولت و حاكميت فرقي قائل نيستند از درون اين منازعه براي خود حجتهايي را بيابند و دشمن كه منتظر بازتاب آن است آن را چندبرابر كند و مجدداً به خورد ملت بدهد. شخصاً از معاون و رئيس دستگاه قضا شنيدم كه حقوقهاي موسوم به نجومي دستپخت مديران دريافتكننده نبود كه ماحصل ابلاغ دولت بود، اما به جاي كشاندن رئيسجمهور يا رئيس سازمان مديريت به مجلس، چندصد مدير به عنوان «دزد» در ذهن مردم نشست و در مقابل املاك نجومي به عنوان تلافي آن، طراحي و ماحصل آن باخت – باخت براي نظام شد و دشمن توانست نظام را از سر تا پا فاسد معرفي كند. همه ما هم ضد فساد شدهايم و راه خلاصي خود را همراهي با گفتمان موجود ميدانيم. البته اين بدان معنا نيست كه واقعاً فساد نيست، اما حد آن اينگونه نيست كه به باور مردم تزريق شده و يكپارچه اظهار كنند كه «بخور، بخور» است و ما هم كه گرسنهايم. آنچه باعث شده درمان اين زخم يا بيرون كردن مگس به سختي انجام شود، «ذهن بيمار» و رازآلودپنداري بسياري از پديدههاست. فضاي مجازي نيز نه تنها شفافيت و آگاهيبخشي را رشد نداده كه آشفتگي ذهني و سردرگمي را دوچندان كرده است و دروغ به صورت سيستماتيك توزيع ميشود. رازآلود ديدن مسائل، جزئي از شخصيت و فرهنگمان شده است. توليد مسئله از هيچ و حفظ آن در حافظه مشغله روزانه بسياري از مردم شده است. مثالهاي زير نمونههايي است كه موضوع را گويا ميكند: فوت سيداحمد خميني را به هاشمي نسبت دادند، فوت هاشمي را غيرطبيعي و رازآلود كردند، روحاني را جاسوس كردند، شهداي كوي دانشگاه هنوز گمنام ماندهاند! وقتي فساد را ميبينيم همه ميگوييم بايد چند نفر را دار بزنند تا بقيه حساب دستشان بيايد و اعتماد مردم هم جلب شود.
وقتي حكم اعدام صادر ميشود ميگوييم سر بهنيستش كردند تا بقيه و سرنخها را لو ندهد (مهآفريد خسروي)، وقتي دستگير ميشود ميگويند ميخواهند دولت ما را خراب كنند، (زنجاني) وقتي حكم اعدام برايش صادر ميشود، ميگويند ميخواهند «اصليها» لو نروند، اگر تخفيف مجازات به او تعلق گيرد خواهيم گفت نفوذ داشت و همه را خريده است. آرزويمان برخورد با دانه درشتهاست. وقتي برخورد ميشود آن را سياسي ميپنداريم و آشفتهبازاري ميسازيم كه برونرفتي براي آن وجود ندارد. اصلاحطلبان با مسائل سياسي – اجتماعي نظام را سياه كردهاند و اصولگرايان با اقتصاد و رفاه، اما ماحصل اين براي مردمي كه بين هيچ جريان و دولتي فرق نميگذارند، چيست؟ دولت ما مدعي اتاق شيشهاي است اما منوط به اين است كه صدا و سيما مشكلات را پوشش ندهد و مردم ماهواره را ترجيح دهند. اغتشاشات اخير بايد درس عبرتي باشد براي همه. كنار مردم بودن و دغدغه عدالتخواهي نبايد به گونهاي باشد كه هم مردم و هم دشمن از حاكميت يك «كل سياه» دريافت كنند و دشمن با پخت و پز آن «ادراك» از يك نظام فاسد را سامان دهد. اغتشاشات اخير و نقش دشمن در آن از يك سو و زمينههاي مستعد داخلي كه دشمن توانسته است بر آن سوار شود از سوي ديگر بايد توسط نخبگان حكومت مورد بررسي قرار گيرد و آنجا كه تجديدنظر يا تجديد نگاه نياز دارند جسورانه به آن بپردازند. نگاه به صندوق رأي آينده از عوامل اصلي فسادنمايي كل حاكميت است، اما اكنون مشخص شد از نگاه مردمي كه دچار مشكل هستند «با هم ميخورند» باور مهمتري است تا اينكه اين خوب است و آن بد است.
4- زخم تك محصولي بودن درآمد كشور: تك محصولي بودن درآمد كشور يعني آسيبپذيري در مقابل دشمنان و پاشنه آشيل كشور براي اعمال اراده حداكثري خود در مقابل دشمنان. كاهش وابستگي به نفت به عنوان يك سياست، هيچ موقع در دولتها جدي گرفته نشد و همچنان مهمترين درآمد و مهمترين تهديد كشور نفت است. فائق آمدن بر اين چهار زخم ميتواند دشمنان را ناكام و دوستان را اميدوار كند.