کد خبر: 890899
تاریخ انتشار: ۲۴ دی ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰
گفت‌وگوي «جوان» با همسر شهيد مدافع حرم لشكر فاطميون سيد سردار حسيني
سيدميثم (سردار)حسيني وقتي به شهادت رسيد، فرزندش سيدابوالفضل يك روز بعد به دنيا آمد. فرزندي كه به حتم نبودن‌هاي پدر براي او و خانواده‌اش سخت و تلخ خواهد بود، اما ...
 فاطمه بيضائي
سيدميثم (سردار)حسيني وقتي به شهادت رسيد، فرزندش سيدابوالفضل يك روز بعد به دنيا آمد. فرزندي كه به حتم نبودن‌هاي پدر براي او و خانواده‌اش سخت و تلخ خواهد بود، اما همه اين سختي‌ها و دلتنگي‌ها فداي صراطي خواهد شد كه مدافعان حرم با بصيرت انتخاب كرده‌اند. زهرا جعفري، همسر شهيد اين روزها همه اميدش به مدد شهداست تا بتواند فرزندش را آنطور كه پدرش مي‌خواست تربيت كند. گفت‌وگوي ما با اين همسر شهيد را پيش‌رو داريد.

شهيد حسيني فرزندي در راه داشت كه شهيد شد. به نظر شما چرا بايد يكسري از افراد نسبت ناروايي به شهداي مدافع حرم بزنند؟
به نظر من واقعاً چنين حرف‌هايي بي‌انصافي است. ما زندگي خوبي داشتيم. درآمد و همه آنچه مي‌خواستيم فراهم بود. همديگر را هم خيلي دوست داشتيم. من متولد ايران هستم. سال 1388 با معرفي يك دوست قديمي با ميثم آشنا شدم و بعد از مشورت و صحبت‌هاي ابتدايي زندگي مشتركمان را آغاز كرديم. ميثم صافكار بود. شش سال در كنار هم زندگي كرديم و ماحصل اين زندگي مشتركمان، دو فرزند شد. يك دختر هفت ساله به نام سيده سحر حسيني كه متولد 1389 است و سيد ابوالفضل حسيني متولد 1394 كه در حقيقت يك روز بعد از شهادت پدر به دنيا آمد. خدا سيدابوالفضل را جايگزين پدرش كرد. حتي وقتي ميثم در باره رفتن و دفاع از حرم گفت من و خانواده‌اش ابتدا مخالفت كرديم.
چرا مخالف بوديد؟
 من اصلاً اطلاعاتي از جنگ نداشتم. نمي‌دانستم در سوريه و عراق اوضاع چگونه است؟ جبهه مقاومت اسلامي را هم نمي‌شناختم. به ميثم گفتم چرا سوريه؟ چرا افغانستان؟گفت من نگران حرم عمه سادات هستم. دفاع از حريم عمه جان برما واجب است. بايد بروم. با همه نگراني‌ها و دلهره‌هايم اذن رفتن دادم. به من قول داد به خط مقدم نبرد نرود.
چند مرتبه اعزام شد؟
اولين اعزامش مرداد ماه سال 1393 بود. هنوز دوره سه ماهه‌‌اش تكميل نشده بود كه مجروح شد و براي درمان بازگشت. شش ماه طول درمان داشت اما اعلام كردند بهبود پيدا كرده و مجدد مي‌خواهد اعزام شود. براي بار دوم اعزام شد، اما چون اوضاع جسمي‌اش مناسب نبود به ايران بازگشت و پرواز ممنوع شد.
چطور توانست دوباره راهي شود؟
ابتدا به من قول داد تا به دنيا نيامدن سيدابوالفضل در كنارم بماند اما آرام و قرار نداشت و شهادت دوستانش بي‌قرارش مي‌كرد. سه شب پشت سر هم خواب ديد برادرش كه تازه به رحمت خدا رفته است در خواب به ايشان مي‌گفت من در اين بيابان منتظر شما هستم تا بياييد و با هم به زيارت خانم زينب (س) برويم. من هم گفتم استخاره مي‌گيرم ببينم چه مي‌شود. استخاره گرفتم خوب آمد. نوشته بود تعجيل كنيد. من هم رضايت دادم و براي بار سوم راهي شد. ديدن خواب برادرش سه شب متوالي باعث شد تا همسرم با نام سيدميثم حسيني ثبت نام كند و اعزام شود. دو اعزام قبل با نام سيدسردار حسيني يعني اسم اصلي خودش اعزام شده بود. مسئول اعزام به ايشان گفته بود چهره‌ات خيلي آشناست. اسمت سيدسردار نيست؟همسرم گفته بود ايشان برادر دوقلوي من است. من اسمم سيدميثم است. برادرم سيدسردار به افغانستان رفته است.
در آخرين تماس‌هايتان چه صحبتي در باره فرزندش كرد كه هيچ وقت نتوانست او را ببيند؟
دقيقاً شب شهادتش تماس گرفت و سفارش‌هاي لازم را كرد. گفت حس و حال خاصي دارم. گويي سبك شد‌ه‌ام و آماده‌ پروازم. گفتم اين پرواز كردن كار دستت ندهد. گفت شما منظور من را متوجه نمي‌شوي. درباره تولد فرزندمان كه صحبت شد به من گفت اسم پسرم را حتماً سيدابوالفضل بگذار. مي‌خواهم مانند صاحب اسمش با غيرت تربيت شود و پرورش يابد. فرداي آن روز سيدميثم حسيني بعد از انجام عمليات و در مسير بازگشت به مقر به كمين تكفيري‌ها خورد و در 19 شهريور ماه 1394 درتدمر سوريه به فيض شهادت نائل آمد. پسرم سيدابوالفضل فرداي روز شهادت پدرش در روز 20شهريور ماه 1394 به دنيا آمد تا جاي خالي پدر را در خانه‌ام پر كند. به خاطر شرايط جسمي‌ام، 10 روز بعد از شهادتش خبر را به من دادند. پيكر همسرم 18 روز بعد تشييع و در امامزاده جعفر(ع) پيشوا به خاك سپرده شد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار