کد خبر: 886594
تاریخ انتشار: ۲۸ آذر ۱۳۹۶ - ۱۴:۵۳
گفت و گوي "جوان" با سميه يل هيكل آبادي همسر شهيد وحيد فرهنگي والا در استانه اربعين شهادتش
به بهانه برگزاري مراسم اربعين شهيد مدافع حرم وحيد فرهنگي والا كه فردا 29 آذر ماه سال 1396 درمسجد دانشگاه تبريز برگزار مي شود به سراغ سميه يل هيكل ابادي،همسر شهيد رفته ايم كه همسرانه هايش داستان وهب نصراني و هانيه را در ذهن خواننده تداعي مي كند.
به بهانه برگزاري مراسم اربعين شهيد مدافع حرم وحيد فرهنگي والا كه فردا 29 آذر ماه سال 1396 درمسجد دانشگاه تبريز برگزار مي شود به سراغ سميه يل هيكل ابادي،همسر شهيد رفته ايم كه همسرانه هايش  داستان وهب نصراني و هانيه را در ذهن خواننده تداعي مي كند. حكايت اين نوشتار داستان گذاشتن ها و گذشتن ها است،از تعلقاتي كه با همه رنگ و لعابش ما را به خود مشغول مي دارد ،اما در اين ميان هستند كساني كه با بصيرت و ايماني راسخ "قالوا بلي" گويان راهي ميدان مي شوند و خود را به قافله حسينيان مي رسانند .
 
 آشنايي شما و شهيد وحيد فرهنگي والا  چطور رقم خورد؟
من و خواهر وحيد هم دانشگاهي هستيم و  آشنايي  در دانشگاه  به ازدواج  من و وحيد منجر شد ما 11 دي ماه سال 1395 عقد كرديم وحدود سه ماهي بود كه زندگي مشترك مان را آغاز كرده بوديم .
 
زندگي و همراهي با يك فرد جهادي را چطور ديديد؟
وقتي كه براي خواستگاري آمدند و قرار شد با وحيد صحبت كنم،در مورد سختي هاي زندگي با يك فرد نظامي هم صحبت کرديم او از نبودن هاي گاه و بيگاه وماموريت هايي كه برايش پيش خواهد امد گفت ومن همه اين ها را پذيرفتم .من آمادگي چنين شرايطي را داشتم .اين مسئله بين من و وحيد حل شده بود.وحيد در مسيري قدم نهاده بود كه براي رضاي خدا و اسلام خودش را فدا مي كرد .قرار بود ياور امام حسين ع باشدومن افتخار اين همراهي را از ان خود كردم .پيش از اين در مورد زندگي شهدا مطالعه داشتم . سفارش شهيد صدر زاده را خوب در ذهن داشتم كه به همسرشان گفته بودند من به دنبال همسنگر هستم،مي خواهم همسرم همسنگر من باشدو همراهي ام كند .
 
تصور مي كرديد، روزي همسر شهيد شويد ؟
آرزوي رسيدن به اين سعادت راداشتم اما اصلا فكر نمي كردم كه همسر شهيد شوم.هميشه مي گفتم اگر قرار بر جدايي بين من و وحيد باشد بهتر است اين اتفاق با شهادت باشد، چون در غير اين صورت من تاب اين جدايي را نخواهم داشت.در حال حاضر تنها تسكين دهنده من در اين شرايط اين است كه جدايي وحيد از من با شهادتش رقم بخورد كه مي دانم طبق وعده و قولي كه به من دادهميشه در كنار من خواهد بود .
 
 برايتان سخت نبود که در اغاز زندگي مشترک همسرتان براي جهاد برود؟
بله سه ماهي مي شدكه زندگي مشترك مان را آغاز كرده بوديم .از همان ابتدا اين ذهنيت  را داشتم كه من و وحيد روزي از هم جدا خواهيم شد. در اوج در كنار هم بودن و شادي هاي مان به يك باره اين فكر و نبودنش به ذهنم مي امد و من را به هم مي ريخت ومن گريه مي كردم.اما وحيد سعي مي كرد من را با صحبت ها و حرف هايش آرام كند .اما اين گريه ها براي اين نبود كه بخواهم جلوي تصميم واراده اش را براي خدمت به اسلام بگيرم بلكه براي دلبستگي و دلتنگي هاي خودم بود .آخرين بارخودم راهيش كردم .بي تاب بودم اما سعي مي كردم به روي خودم نياورم تا راحت تر بتواند دل بكند و برود .مي خواستم با خيال راحت برود و نگران من وتنهايي هايم نشود.بغض هايم را فرو بردم كه خداي ناكرده دست و دلش نلرزد.
 
از اخرين وداع تان برايمان بگوئيد.
15 مهر ماه بود .نيمه هاي شب ،وحيد را ديدم كه براي نماز شب بيدار شد. روضه گوش مي كرد و من هم بيدار شدم به كنارش رفتم و شروع كردم به گريه كردن .اين بارهر دويمان  به هم دلداري مي داديم .حرف دلتنگي بود و بي قراري .خدا خواست و وحيد من در 15آبان ماه سال 1396 به ارزويش رسيد .
 
بعداز اعزام با هم در تماس بوديد؟
بله تماس داشتيم .زماني هم كه از منطقه تماس مي گرفت تمام تلاش خودم رامي كردم كه جلوي دلتنگي هايم را بگيرم وبگويم كه حالم خوب است. از نگراني ها و بي تابي هايم نمي گفتم كه خدايي ناكرده فكرش مشغول من نشود و كم نياورد ،كه من شرمنده خانم زينب (س) شوم .با خودواقعه عاشورا را مرور كرده و گريه كنان به خود نهيب ميزدم كه خجالت بكش،به انچه در راه خدا داده اي اميد بازگشت نداشته باش.با تمام وجود زمزمه مي كردم« اللهم رضا برضائك» خدايا راضيم به رضاي تو.
 
از شهادتش چطور مطلع شديد؟
منزل پدر بودم كه پدراز بيرون با من تماس گرفت و گفت مهمان داريم و عده اي براي مصاحبه به منزل خواهند آمد . شك كردم تقريبا هر روز با وحيد در تماس بودم اما سه چهار روزي مي شد كه نتوانسته بودم با ايشان تماس بگيرم .خيلي نگران شدم . ناراحتي هايم را آشكار نمي كردم كه خانواده هايمان نگران نشوند.وقتي كه پدر بامن تماس گرفت گريه كردم و از ايشان پرسيدم از وحيد خبري شده است گفت نه  مصاحبه مربوط به من است. كمي گذشت ،كه تماس گرفتندو گفتند كه  قرار مصاحبه کنسل شده است .خبري از وحيد نشد ،اين بي خبري از هر خبري برايم دلنشين تر بود براي همين سجده شكر كردم . پدر و دوستانشان چند ساعتي پائين منتظر بودند اما كسي جرات اين را نداشت كه خبرشهادت را به من بدهد .كمي گذشت تا خبر شهادت وحيد را شنيدم .اما باز خدا را شكر كردم.
به خود مي گفتم وقتي وحيد مي آيد چه بپوشم كه ايشان هم دوست داشته باشد .اما وقتي خبر شهادتش آمد و قرار بود به استقبال پيكرش بروم با خود گفتم اين يك مرگ طبيعي و يك جدايي طبيعي نيست اين جدايي مايه سربلندي من وخانواده اش است براي همين افتخار بود كه رخت سياه به تن نكردم  و وقتي چشمم به پيكرش افتاد سجده شكر به جاي آوردم .
به جرات مي توان گفت كه آنچه باعث شد وحيد فرهنگي والا لباس رزم بپوشد ومدافع حرم شود همان غيرت ديني اش بود .
وقتي وحيد اخبار مربوط به سوريه و عراق و جنايت هاي گروهك هاي تروريستي را از تلويزيون مشاهده مي كرد بهم مي ريخت مي گفت چر انمي توانيم برويم واز حق مظلومان دفاع كنيم . چطور تحمل كنم كه به ناموس شيعه تعرض شود چطور تحمل كنم که عده اي تكفيري به ساحت ائمه جسارت كنند .انها مي خواهند اسلام را از ريشه نابود كنند من نمي توانم ارام بنشينم .
 
شنيدن حكايت زندگي شما وهمسرتان مارا به داستان وهب نصراني وهمسرش در واقعه عاشورا مي رساند.
بله –دقيقا وهب نصراني قولي به همسرشان هانيه دادند كه من هم منتظر همين قول از جانب وحيدم هستم .مي دانم راه سختي در پيش دارم همسر شهيد مدافع حرم بودن قطعا انتظاراتي را به همراه دارد و من تمام تلاشم اين است كه ادامه دهنده راه وحيد باشم . وحيد يك فعال فرهنگي و يك افسر جنگ نرم بود كه ارام و قرار نداشت.اميد وارم جوانان ما راه و مسير عملي شهدا را خوب بشناسند و انها هم در اين مسير گام برداشته وعاقبت بخير شوند .
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار