صغري خيلفرهنگ
اين روزها كه پيكر شهيد علي صالحي به تازگي به آغوش خانواده بازگشته است و هنوز والدين شهيد در افغانستان به سر ميبرند، به سراغ عينالله صالحي عموي شهيد رفتيم تا از زندگي اين شهيد مدافع حرم فاطمي بيشتر بدانيم. عينالله كه خود رزمنده مقابله با گروهك تروريستي طالبان است، از زندگي برادرزادهاي ميگويد كه به خاطر حضورش در افغانستان تنها چهار سال از آشناييشان ميگذشت.
كارگري ساده برادرم در افغانستان از راه بنايي و كار در ساختمان امرار معاش ميكرد. خداوند پنج دختر و دو پسر به ايشان عطا كرده بود. يكي از پسرها به نام علي شهيد مدافع حرم شد. علي مجرد بود. در افغانستان درس ميخواند و در كنار پدر كارگري ميكرد. اما با شنيدن حمله تروريستهاي داعشي به خاك سوريه و عراق همه چيز را رها كرد و بعد از جلب رضايت پدر و مادرش به ايران آمد. علي ديگر تاب ماندن و تعلل نداشت. درس و كار و زندگي و همه تعلقات دنيايي را به يكباره از خودش دوركرد.
اولين ديدارمن و خانوادهام در ايران زندگي ميكرديم. سال 1392 بود كه علي برادرزادهام براي پيوستن به لشكر فاطميون به ايران مهاجرت كرد. خيلي زود هم خودش را به جمع مدافعان حرم افغانستاني رساند. من از شاخصههاي اخلاقي علي چيز زيادي نميدانم، من تا آن زمان علي را نديده بودم و آن روز كه براي مدافع حرم شدن به ايران آمد اولين ديدار من و ايشان بود. آن روزها 20سال داشت. فقط آنقدر ميدانم كه ايشان عاشق اهل بيت(ع) بود. علي مدت چهار سال همراه و همگام با لشكر فاطميون بود.
صراط منيردر چهار سالي كه علي در سوريه بود، هر وقت به مرخصي ميآمد، به منزل من يا برادرم سر ميزد. آخرين بار هم كه رفت و خبر شهادتش را برايمان آوردند از منزل ما به جبهه رفت. من مخالفتي با رفت و آمدهايش نداشتم. فقط همان سال اول خيلي به علي اصرار كردم كه نرود. اما خود شهيد گفت: عمو من اين راه را انتخاب كردم و ميخواهم در اين صراط منير گام بردارم كه اگر در اين راه كشته شوم، قطعاً افتخار بزرگي است كه نصيب هر كسي نميشود.
مزد مجاهدت علي همواره آمادگي شهادت داشت. ميدانست راهي كه در آن قدم برداشته است اسارت، جانبازي و شهادت هم دارد. اما به راهش ايمان داشت. چهار سال در اين مسير زحمت كشيد و مرارتهاي زيادي را تحمل كرد تا اينكه خدا مزد مجاهدتهايش را با شهادت داد و عاشقانه خريدارش شد. علي به همسرم وصيت كرده بود وقتي من شهيد شدم و جنازهام به دستتان رسيد آن را به افغانستان بفرستيد تا همگان بدانند ما براي اسلام جانمان را ميدهيم. هر بار هم كه ميآمد همهاش از اين حرفها ميزد. علي عاشق اهل بيت(ع) و بيبي زينب(س) بود. بسيار ولايتمدار بود و اينطور شد كه با شهادتش به نداي رهبري لبيك گفت.
مسافر كربلاشهيد وقتهايي كه به مرخصي ميآمد از وحشيگري داعش و النصره برايمان ميگفت. از قساوت قلبشان صحبت ميكرد. ما هم وقتي اينها را ميشنيديم بيشتر نگرانش ميشديم و اصرار ميكرديم كه ديگر نرود. اما علي معتقد بود كه بايد در برابر داعشيها ايستادگي كرد. به عقيده ما رزمندههاي فاطميون در كنار ديگر مجاهدان جبهه مقاومت همچون واكسني بودند كه سرطان داعش را در سوريه خنثي كردند. اخبار اخير و پيروزي جبهه مقاومت اسلامي گواه اين موضوع است. سال گذشته حوالي ايام اربعين وقتي علي به مرخصي آمد، فهميد ما قصد داريم به كربلا برويم. همه كارهايش را سريع رفع و رجوع كرد و با ما به كربلا آمد.
شهادت در تدمرعلي اول تيرماه 1396 در تدمر سوريه به شهادت رسيد و دو هفته بعد يعني 16 تيرماه با من تماس گرفتند و خبر شهادت برادرزادهام را دادند. آن زمان علي 24 سال داشت. من هم با خانوادهاش در افغانستان تماس گرفتم و موضوع شهادت فرزندشان را به آنها اطلاع دادم. درباره چگونگي شهادتش هم به من گفتند كه علي و همرزمش پشت مسلسل خودرو آماده رزم بودند كه خمپارهاي كنارشان اصابت ميكند و هر دو به شهادت ميرسند.