در بعد كلان و ساختار مشكل اقتصاد ايران فقدان ريسكپذيري در توليد است؛ چراكه تقاضا براي عرضه شدن انسانهايي كه صاحب ريسك هستند، وجود ندارد و اين البته در چارچوب نگاه اقتصادي كاملاً طبيعي است. چه استيو جابزهايي (به طور مثال عرض ميشود) وجود دارد، ولي تقاضا براي عرضه شدن آنها نيست و البته آنها چيز زيادي هم نميخواهند، تمام محدوديتها براي آنها ابزار خلق نوآوريهاي آنهاست. آنها فقط يك مجموعه ميخواهند كه حامي آنها از صفر تا 100 باشند.
جامعه ايران پتانسيل بسيار عالي براي ايجاد گروهي كه صاحب اين تقاضا شوند را دارد. تقاضا ايجاد شود عرضهكنندگاني خود را عرضه خواهند كرد و ايدههاي خود را خواهند گفت و كساني قبول خواهند شد كه ديوانه خلق چيزي متفاوت باشند يا به دنبال رفع مشكلات صنعت و كاهش هزينههاي صنعت از طريق خلق فرايندهاي جديد يا خودكفايي باشند. آنهايي كه عاشقانه به صنعت نگاه ميكنند و انجام كاري متفاوت در صنعت را رسالت خود ميدانند، كساني هستند كه از پتانسيلهاي ديگران نيز به خوبي ميتوانند استفاده كنند. بحث بر سر اين است كه نگاه اقتصادي ما را فلج كرده است، ملت ما را فلج كرده است، اقتصاد ما را فلج كرده و انسان را فلج كرده است. كساني مورد پذيرش قرار خواهند گرفت كه فراتر از رسيدن به پول، طرحهايي در ذهن خود ايجاد كردهاند. اينها مورد پذيرش قرار خواهند گرفت.
قطعاً چنين انسانهايي هستند و اين انسانها بنيانگذاران تشكلي كه كليد اشتغالزايي ، بهرهوري خلاقيت توليد و... است، هستند. اگر اين تقاضا شكل گيرد عرضهكنندگاني خود را معرفي خواهند كرد. حال متقاضيان اوليه برحسب آن هدفي كه دارند آن عرضهشونده يا عرضهشوندگاني كه ميدانند اين ماهيتساز است، اين تشكلساز است و اين نهادساز است را انتخاب خواهند كرد. اين يك بيان مسئله ساده يك طرح ساده ملي است كه استارت اوليه آن در هر جاي ايران ميتواند شكل بگيرد. سنگاندازي نكردن در كنار آن پتانسيلي كه از تقاضا براي عرضه شدن نيروي خلاق وجود دارد، انشاءالله كفايتكننده است.