کد خبر: 875972
تاریخ انتشار: ۱۹ مهر ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰
متهم با پرداخت ديه از مجازات مرگ فاصله گرفت
مرد محكوم به قصاص كه به خاطر بي‌اعتنايي‌هاي همسرش پس از آشنايي با زني در خيابان او را به قتل رسانده بود، با پرداخت ديه از مرگ نجات يافت.
به گزارش خبرنگار ما، بيست و چهارم بهمن‌ماه سال 90، مأموران پليس تهران جسد زن جواني را پس از گذشت چند روز از فوتش در خانه‌اش كشف كردند. بررسي‌هاي اوليه حكايت از اين داشت كه زن 35‌ساله كه مهوش نام داشت با فشار بر عناصر حياتي گردن به كام مرگ رفته است. بعد از انتقال جسد به پزشكي قانوني تحقيقات در اين زمينه آغاز شده بود كه خانواده‌اي پليس را از غيبت دخترشان باخبر كردند. مادر وي گفت: مدت‌ها قبل دخترم از شوهرش طلاق گرفته بود و تنها زندگي مي‌كرد. از آنجائيكه توان راه‌ رفتن ندارم هميشه او به ديدنم مي‌آمد، اما چند روزي است از او خبر ندارم و تلفن همراهش نيز خاموش است. 

در تحقيقات بعدي پليس معلوم شد جسد كشف شده متعلق به دختر همين زن است. به اين ترتيب پرونده با موضوع قتل عمد تشكيل شد. در حاليكه تحقيقات براي يافتن عامل يا عاملان قتل ادامه داشت با بررسي فهرست مكالمات زن جوان، مأموران به مرد غريبه‌اي به نام شهروز مظنون شده و او را تحت تعقيب قرار دادند، اما ردي از او به دست نيامد. 

يك‌سال از ماجرا گذشته بود تا اينكه كارآگاهان متهم 38 ساله را بيست و نهم بهمن‌ماه سال 91 حوالي خيابان وليعصر شناسايي و بازداشت كردند. مرد جوان ابتدا جرمش را انكار كرد، اما در چندين مرحله بازجويي بالاخره لب به اعتراف گشود و به قتل زن جوان اقرار كرد. وي در بازجويي‌ها گفت براي گمراه كردن پليس به خانه مقتول دستبرد زده است. او توضيح داد: « هفت‌سال پيش با دختر جواني آشنا شدم و برخلاف نظر خانواده‌ام با او ازدواج كردم. دو سال اول زندگي همه چيز خوب بود؛ چراكه بنا به ميل همسرم همه خانواده‌ام را ترك كرده بودم و در خانه پدر همسرم زندگي مي‌كردم تا اينكه بعد از دو سال صاحب فرزند پسر شدم. شغلم پرده‌فروشي در خيابان وليعصر بود و از صبح تا شب مشغول كار بودم و با مشتري سر و كله مي‌زدم به همين خاطر وقتي به خانه برمي‌گشتم دوست داشتم چراغ و اجاق خانه خودم روشن باشد، اما اين طور نبود. وقتي وارد خانه مي‌شدم هنوز لباس راحت تن نكرده، مي‌رفتم منزل مادر همسرم شام مي‌خوردم و براي استراحت به طبقه بالا كه ساكن بوديم مي‌رفتم، اما خواهر همسرم آنجا بود. خلاصه آسايش نداشتم. چندين بار از همسرم خواستم تا خانه مستقلي اجاره كنيم اما او قبول نكرد.‌» متهم ادامه داد: «از استقلال، شام و ناهار بگذريم من از همسرم هيچ محبت نمي‌ديدم و واقعاً كلافه شده بودم. او تمكين نمي‌كرد و با خانواده‌ام هم ارتباط خوبي نداشت و به همه آنها بدبين بود. اين بي‌تفاوتي‌ها ادامه داشت تا اينكه دو سال آخر اگرچه در يك خانه بوديم، اما طلاق عاطفي گرفته بوديم.

در آن دو سال با زني در كرج صيغه بودم، اما بعد يك‌سال از او جدا شدم.‌» متهم در خصوص آشنايي با مقتول گفت: «روزي حوالي محل كارم خانمي را ديدم كه از ظاهرش معلوم بود اهل حرف و قدم زدن است. محل ندادم و رد شدم تا اينكه او را سوار ماشين كردم. سر صحبت باز شد و مهوش گفت براي رابطه پول مي‌گيرد. قبول كردم و چند بار به ديدنش رفتم تا اينكه بار آخر به خانه‌اش حوالي هفت تير رفتم.‌» متهم در خصوص قتل گفت: «شب حادثه وقتي وارد خانه مقتول شدم او با ظاهري زيبا از من استقبال كرد. يك ليوان نوشيدني خورديم و با هم بوديم تا اينكه ساعتي بعد شروع به بهانه‌جويي كرد و بحثمان شد. حرف‌هايش رنگ و بوي حرف‌هاي همسرم را داشت و ياد غرزدن و گله‌هاي او افتادم. آن لحظه بود كه انگار دچار جنون شدم و او را ناخواسته خفه كردم.‌» متهم در آخر گفت: «وقتي فهميدم مقتول نفس نمي‌كشد براي گمراه كردن پليس همان پولي كه به او داده بودم را همراه لپ تاپ مقتول برداشتم و فرار كردم.»

با اقرارهاي متهم و صدور كيفرخواست پرونده تكميل و به شعبه چهارم دادگاه كيفري يك استان تهران فرستاده شد. در اولين جلسه رسيدگي به پرونده اولياي‌دم درخواست قصاص كردند و متهم بار ديگر ماجرا را شرح داد. در آن جلسه هيئت قضايي متهم را به قصاص محكوم کرد و اين رأي در ديوان تأييد شد. به اين ترتيب متهم در آستانه مرگ قرار داشت، اما با پرداخت ديه توانست از چوبه دار فاصله بگيرد. 

با گذشت پنج‌سال از ماجرا متهم روز گذشته از جنبه عمومي جرم در همان شعبه به رياست قاضي واعظي محاكمه شد. او در آخرين دفاعش گفت: «يك‌سال بعد از دستگيري، همسرم طلاق گرفت و از آن سال فرزندم را نديده‌ام و نمي‌دانم كجا و چطور بزرگ شده است. در مدتي كه زندان بودم وقت ملاقات وقتي هم‌بندي‌هايم دست بچه‌هايشان را مي‌گرفتند، دلم مي‌تركيد و آرزوي مرگ مي‌كردم. در اين سال‌ها چند بار در بيمارستان بستري شدم و خودزني كردم، اما نجات پيدا كردم. در همه اين اتفاقات همسرم را مقصر مي‌دانم؛ چراكه او منبع محبت بود و اگر خانه را پر از محبت كرده بود گمراه نمي‌شدم و امروز اينجا نبودم.» 
متهم در ادامه در حاليكه به شدت اشك مي‌ريخت، گفت: «بعد از حكم قصاص پدرم مجبور شد براي پرداخت ديه يك واحد مسكوني‌اش را بفروشد و در سن 80 سالگي مستأجر شود. شرمنده‌ام كه از راه قانوني مشكل زندگي‌ام را حل نكردم و مسير زندگي‌ام به قتل رسيد.‌» در پايان هيئت قضايي وارد شور شد. 
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار