زينب عامري
یک از شبکههای تلویزیونی امریکا طي گزارشي به تحليل سياستهاي داخلي و خارجي ايران پرداخته و آن را نوعي «سياستهاي فرسايشي و اغتشاشطلبانه» معرفي كرد كه فرقي بين عراق، سوريه و لبنان قائل نيست و يك هدف را دنبال ميكند. اين شبكه اينطور القا میکرد كه ديپلماسي جمهوري اسلامي نفسهاي خاورميانه را گرفته است و تنها راه نجات، حذف اين سياستها از منطقه و حركت به سمت خاورميانه جديد است. در اين يادداشت در پي بررسي اين سؤال مهم هستيم كه آيا سياستهاي ايران چه در حوزه امور داخلي يا بينالملل سياستهايي فرسايشي و فرمايشي و آشوبطلبانه بوده است يا تثبيتطلبانه؟!
1 - نشست آستانه و خروجيهاي آن به خوبي از نقش سازنده ايران در برقراري ثبات در اين كشور و متعاقباً در منطقه خبر ميدهد. اين نشست در حالي برگزار شد كه اولاً ديگر سخن از بركناري اسد نبود و دوم آنكه بوهايي مبني بر احتمال پايان پذيرفتن جنگ در سوريه به مشام ميرسيد. بشار اسد طي نامهاي به مقام معظم رهبري مهمترين عامل برقراري ثبات در سوريه و پيروزي قريبالوقوع ارتش اين كشور بر تروريستها را حاصل حمايتهاي جمهوري اسلامي دانست. در حالي كه محمولههاي كشف و ضبط شده از تروريستها در خلال جنگ به خوبي پرده از حمايت و همكاري برخي كشورهاي اروپايي، عربي و امريكايي با تروريستها برداشت.
2 - نقش جمهوري اسلامي در لبنان نيز يك نقش «تثبيتي» بود نه تخريبي. با اوجگيري ناآراميهاي داخلي در لبنان مداخلات امريكا و فرانسه نيز سير صعودي پيدا كرد و باعث چنددستگي سياسي در داخل لبنان شد اما حمايتهاي سياسي و مديريت بحران ايران در لبنان در بين سالهاي ۵۶ تا ۵۸ باعث شد لبنان بتواند بر اوضاع متشنج و تهديدات داخلي و خارجي خود غلبه كند و به يك ثبات نسبي برسد.
حزبالله لبنان با كمك ايران موفق شد نيروهاي فالانژ تحت حمايت اسرائيل را وادار به خروج از جنوب كشور خود كرده و تهديد رژيمصهيونيستي را دفع و در گام بعد در جنگ ۳۳ روزه از تماميت فكري خود دفاع كند. مضاف بر اين نقش ايران در توافق دوحه و كمك به خروج از آشوب و بحران و رسيدن به يك آرامش سياسي نسبي در لبنان، مسئلهاي بود كه تمام اعضاي نشست از جمله طرفهاي غربي به آن اعتراف كردند.
3 - عراق نيز پازل سومي است كه تلاش ميشود عليه جمهوري اسلامي از آن سوءاستفاده شود. در حالي كه عراق پس از لشكركشيهاي امريكا بود كه آماج بينظمي و بيثباتي در داخل قرار گرفت و قوميتگرايي و طايفهگرايي چون يك دمل تاريخي دوباره از اين خاك سر برآورد. پس عامل آشوب سياسي داخلي عراق همان كشوري بود كه از سرمايهگذاران فكري و سياسي پشت پرده و گردانندگان اصلي این شبکه است. جمهوري اسلامي با ارتباط خوبي كه با جريانهاي خواهان نوري مالكي، شيعيان، كردها و سنيهاي معتدل برقرار كرد توانست اين حلقه از هم پاره شده را دوباره به هم متصل و به عراق در مسير برگزاري انتخابات، مديريت مسائل و حركت به سمت ثبات سياسي كمك شايان توجهي كند. ايران مهمترين عامل در ادامه پيدا نكردن افسارگسيختگي و شلختگي سياسي و چند شعبه شدن داخلي خاك عراق بود. اينكه جمهوري اسلامي منافع خاص خود را در عراق يا هر جاي ديگر دنبال كند، يك مسئله كاملاً طبيعي و عقلاني است و هيچ كشوري را نميتوان يافت كه به دنبال منافع، امنيت و اهداف ديپلماتيك خود نباشد.
اوضاع داخلي ايران در مورد مسائل فتنه و چگونگي برخورد نظام با فتنهگران از ديگر مسائلي است كه اين شبكه در گزارش خود بدان پرداخته و آن را سند قدرتطلبي ديكتاتور مآبانه حتي در خاك كشور ايران عنوان ميكند در حالي كه جمهوري اسلامي يكي از قانونمدارترين كشورها در حوزه مديريت مسائل سياسي داخلي خود بوده است و براي جرياني كه عليه نظام جنگ و آشوب خياباني به راه انداختند، دادگاه قانوني تشكيل داده و براي مخالفان خود حق دفاع مشروع در نظر گرفته است. براي سران فكري اين آشوب و فتنه با هدف حفظ بقا و امنيت آنها به جاي مجازات و اعدام راهحل حصر را در پيش گرفته است. اين حد از درايت سياسي و نرمش در كداميك از اعتراضات خياباني مشابه در آلمان، امريكا، فرانسه، كنگو و ... اتفاق افتاده است؟
حقايق فوق دو پيام مهم را درباره سياستهاي جمهوري اسلامي هويدا ميسازد:
1 - تلاش براي ايجاد ثبات سياسي در منطقه
2 - كمك به استقلال كشورها در مديريت مسائل داخلي و درونمنطقهاي.
اما سؤالي كه در پايان از منتقدان داخلي و خارجي سياستهاي نظام- چه غرب يا شيفتگان آن- وجود دارد اين است كه چرا جهان اسلام در ناامني و جنگ و بيثباتي به سر ميبرد و در مقابل ممالك غربي به ظاهر از امنيت و ثبات نسبي برخوردارند؟! چرا هر جا نه يك مرز اسلامي كه جمعيتي مسلمان وجود دارد، آبستن خشونت و عدمامنيت و ظلم و آوارگي است؟! در حالي كه وقتي به تاريخ آغاز جنگهاي بزرگ در جهان مينگريم هميشه پاي آغازين آن يكي از دول غربي است؟ ريشه اين بيثباتيهايي كه غرب ادعا ميكند آرامش و خواب را از چشم جهان گرفته است، نه اسلام، تفكر اسلامي و ممالك اسلامي - مانند ايران - كه «جريان ليبراليزه غرب» است كه جنگ و خشونت و لاجرم آوارگي و بيثباتي را بر جريانهايي كه در مسير منافع نظام سلطه نيستند، تحميل و تزريق ميكند. پس مشكل اين گونه جريانات فكري در داخل يا خارج از مرزها سياستهاي جمهوري اسلامي ايران نيست بلكه استقلال، قدرت، بقا و موجوديت انساني مسلمانان و تفكر اسلامي است كه هر روز بر گستره آن در جهان افزوده ميشود و پايههاي استكبار را متزلزل ساخته است. بلاشك تز جمهوري اسلامي مبني بر حق آزادي و امنيت و زندگي براي مسلمانان به مثابه ساير انسانها و استقلال كشورهاي اسلامي برخلاف مسير هژمونيخواه و ليبرال غرب است چراكه اين برابريخواهي در مقابل ديپلماسي برتريخواه غرب قرار دارد كه نمونه آن به وضوح در فلسطين، سوريه، عراق، يمن، ميانمار و ديگر كشورهاي جهان ديده ميشود.
سياستهاي جمهوري اسلامي به گواه تاريخ همواره در مسير ايجاد «ثبات و نظم» چه در سطح منطقه و جهان و تحقق كرامت و حقوق انساني براي همگان است. ايران اسلامي نه تنها آغازگر هيچ جنگ و تنشي در منطقه نبوده است بلكه هميشه مهمترين گزينه همين ملل غربي براي مديريت مسائل منطقه بوده است. اين دست ادعاها تنها با هدف اعمال فشار بر ايران براي تغيير مواضع و واژگونه نشان دادن اهداف انقلاب اسلامي ايران در سطح جهان تعريف ميشود و گزافه بيپايهای بيش نيست.