کد خبر: 872360
تاریخ انتشار: ۲۶ شهريور ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰
گفت‌وگوي «جوان» با خواهر شهيد رضا يوصلياني
گفت‌وگوي‌مان با خواهر شهيد رضا يوصلياني خاطرات شهيدي را زنده كرده كه اخلاق حسنه‌اش باعث جذب يك پزشك بنگلادشي شده بود.
 فريده موسوي
گفت‌وگوي‌مان با خواهر شهيد رضا يوصلياني خاطرات شهيدي را زنده كرده كه اخلاق حسنه‌اش باعث جذب يك پزشك بنگلادشي شده بود. چنانچه اين پزشك خارجي با شنيدن خبر شهادت رضا، طبق رسوم خودشان براي او عزاداري كرده بود. شهيد يوصلياني متولد سال 42 بود كه شب 21 رمضان سال 1365 در منطقه پنجوين كردستان عراق به شهادت رسيد. متن زير روايت‌هاي توران يوصلياني خواهر شهيد است كه پيش رو داريد.
 بچه درسخوان
رضا دو سال از من كوچك‌تر بود. فرزند چهارم خانواده كه بعد از سه دختر به دنيا آمده بودند و به همين خاطر پدر و مادرمان خيلي دوستش داشتند. يادم است بعدها مادرم مي‌گفت براي دنيا آمدن اولين پسر خانواده‌اش كلي نذر و نياز كرده و عاقبت پسرش را از آقا امام رضا(ع) گرفته است. به همين خاطر نام برادرم را رضا گذاشته بود. برادرم از همان كودكي بچه درسخواني بود و يادم نمي‌آيد هيچ وقت نمره‌اي كمتر از 18 گرفته باشد. فقط 20 مي‌گرفت و همين درسخواني‌اش باعث شده بود همگي به او افتخار كنيم.
 معلم روستاهاي دورافتاده
بعد از اينكه رضا ديپلمش را گرفت، رفت و در روستاهاي دورافتاده فريدون‌شهر معلم شد. چون زبان انگليسي‌اش خوب بود، معلم زبان شد و همزمان سعي مي‌كرد درسش را هم ادامه دهد. وقتي خبر رسيد برادرم در دانشسراي نظامي قبول شده، خود رضا در يك روستاي دورافتاده حضور داشت. بنده خدا مادرم به يكي از آشناها 5هزار تومان داد تا برود و برادرم را در سرماي زمستان در روستايي كه درس مي‌داد پيدا كند و خبر قبولي‌اش در دانشسرا را به او اطلاع دهد. آشناي‌مان هم در دل برف و بوران او را پيدا كرده و با خودش آورده بود.
 رزمنده داوطلب
رضا در دانشسرا مشغول تحصيل شد و خيال مادرمان از بابت او راحت بود اما كمي بعد فهميديم وقتي در دانشسرا اعلام مي‌كنند داوطلب مي‌خواهيم براي اعزام به جبهه، آقارضا جلوتر از همه داوطلب مي‌شود و راهي مناطق عملياتي مي‌شود. رضا به مأموريتي 40 روزه رفته بود و ما بي‌خبر بوديم كه او كجاست و چه مي‌كند. بعدها كه برگشت خودش تعريف مي‌كرد كه دوستانم به من مي‌خنديدند و مي‌گفتند تو كه معلمي و فقط درس داده‌اي چطور مي‌خواهي اسلحه به دست بگيري و بجنگي؟ رضا هم در جواب‌شان گفته بود هر كاري كه از دستم بربيايد انجام مي‌دهم؛ چه جنگيدن باشد يا خدمت كردن به رزمنده‌ها و كارهاي ديگر...
 دوست بنگلادشي
در محل خدمت برادرم يك دندانپزشك بنگلادشي بود كه فارسي بلد نبود و رضا به زبان انگليسي با او صحبت مي‌كرد. خصوصيات اخلاقي برادرم باعث جذب اين پزشك خارجي شده بود، طوري كه به دفاع مقدس و رزمنده‌ها ابراز علاقه مي‌كرد. آنها خيلي با هم اخت شده و رفاقت صيميمانه‌اي برقرار كرده بودند. حتي برادرم او را به خانه‌مان دعوت مي‌كرد و با هم رفت و آمد داشتند. يادم است وقتي خبر شهادت برادرم را به اين پزشك بنگلادشي رساندند، خيلي متأسف شده بود و طبق رسوم خودشان براي شهيد سوگواري كرده بود.
 آخرين رمضان
ماه رمضان سال 65 كه از راه رسيد، برادرم براي آخرين بار به مرخصي آمد. حال و هوايش عوض شده بود. خبر نداشتيم كه در ماه ميهماني خدا، رضا يوصلياني فقط چند روزي ميهمان ماست و به ديدار معبودش مي‌رود. رضا چند روزي در خانه ماند و دوباره به منطقه برگشت. او رفت تا درست شب 21 ماه رمضان در منطقه پنجوين عراق به شهادت برسد. از چند و چون شهادتش خبر ندارم، همين قدر شنيديم كه منافقين او را به شهادت رسانده بودند. پيكر برادرم چند وقت بعد به فريدون‌شهر منتقل شد و او را در گلزار شهداي اين شهر دفن كرديم. دوست داشت به اسلام خدمت كند و عاقبت شهادتش نيز در مسير انقلاب اسلامي بود.
 خاطرات كودكي
بعد از شهادت رضا مرتب ياد خاطرات دوران كودكي‌مان مي‌افتادم. همان زماني كه با هم برف‌بازي مي‌كرديم و او هميشه برنده بود. قرار بود رضا بعد از اتمام مأموريتش در جبهه، ازدواج كند. حتي آينه شمعدان برايش گرفته بوديم و طبقه بالاي خانه ما را مهيا كرده بوديم تا دست همسر آينده‌اش را بگيرد و آنجا زندگي مشترك‌شان را شروع كنند، اما او شهادت را انتخاب كرد و قدم به حجله سرخ شهادت گذاشت.  آنچه از رضا به عنوان وصيت براي‌‌مان به يادگار مانده، تأكيد بر نماز است. اصرار داشت درس‌مان را بخوانيم و افراد موفقي براي كشورمان باشيم. حالا كه سال‌ها از شهادتش مي‌گذرد، دلخوش به خاطراتي از او هستيم و از شما هم براي انعكاس زندگي شهداي گمنامي چون رضا يوصلياني تشكر مي‌كنيم.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار