سكينه عربلو
هميشه حرف از اين ميزنيم كه اصالت و فرهنگ ما خيلي مهم است. بيشتر ما اعتقاد داريم كه آدم بيريشه مانند يك بوته بينام و نشان در بيابان است، يا اينكه آدم بياصل و نسب قابل اعتماد نيست و.... ولي بهتر است اين اصل و نسب و ريشه را كمي دقيقتر در نظر بگيريم. مگر نه اينكه بخشي از اين اصل و نصب، فرهنگ و زباني است كه از پيشينيان به ما رسيده است؟ پس ما هم اين فرهنگ و زبان را در برابر يك عدسي قرار ميدهيم تا به وسيله آن بتوانيم جزئياتي كه آن را تشكيل ميدهد، ببينيم. در برابر ريزبيني كه من فرهنگ را از پس آن مينگرم، زبان مادري را يكي از بزرگترين اجزا ميبينم. زبان مادري قادر است فرهنگ را به ما منتقل كرده و اصل و نسب واقعي ما را به خودمان و همينطور به همه معرفي كند. پس اين زبان مادري، بخشي از ماست. بخشي از وجود و موجوديت ماست ولي برخورد ما با اين قسمت از موجوديت و درواقع هويتمان چگونه است؟ آيا واقعاً براي پيشرفت آن در جهان امروز، تلاشي ميكنيم؟ اگر براي ارتقا يا پيشرفت آن تلاشي نميكنيم، آيا واقعاً در نگهداري و حفظ آن تلاشي داريم؟ همه زبانها در دنيا در معرض تغيير هستند، شايد ميزاني از اين موضوع براي هر زبان زندهاي در دنيا بد هم نباشد، چون با توجه به شرايط و پيشرفتهاي نوين، خواه ناخواه واژگاني تازه و نو در هر زباني ساخته ميشود ولي گاهي اين تغييرات از تغيير ساده فراتر رفته و به دگرگوني ميانجامد. اينجاست كه بايد بپرسيم آيا اين دگرگوني خوب است؟ و از آن مهمتر كه براي تمام عموم مردم هم وظيفه محسوب ميشود اين است كه ما چقدر به اين دگرگوني كمك ميكنيم يا جلوي رخ دادنش را ميگيريم يا دگرگوني را براي غنابخشي به زبان مادري به كار ميگيريم؟
جلوگيري از مرگ زبان مادريمان
زبانهايي كه در دنيا كمتر مورد استفاده قرار ميگيرند، مانند زبان پارسي، با اين مشكل روبهرو هستند. اين زبان در گذشته دچار تغييرات و در واقع دگرگونيهايي شده است. برخورد ما با اين ماجرا چيست؟ ممكن است در همين لحظه كه اين نوشته را ميخوانيد فكر كنيد با يك نوشته تخصصي درباره زبان و ادبيات پارسي روبهرو هستيد ولي اين نوشته قصد ندارد به اين مقوله بپردازد. اين نوشته قصد دارد وظايف ما را در برابر زبان مادريمان به يادمان بياورد، خواه، كمسواد باشيم و خواه پرسواد. خواه شغل مهمي داشته باشيم و خواه شغلي بسيار ساده و محدود. براي همين اين پرسش به وجود ميآيد: «زبان كه بخشي از وجودمان است چگونگي و تغييراتش چقدر براي ما مهم است؟» همه بارها شنيدهايم كه ميگويند: «زبانهاي زنده دنيا» و به راستي هم زبان زنده است و بايد با آن مثل يك موجود زنده برخورد كرد؟ لفظ زنده بيشتر به اين منظور به كار ميرود كه بيان كند، زباني كه در جهان مطرح است و مورد استفاده قرار ميگيرد، درواقع وجود دارد و مورد استفاده قرار ميگيرد ولي من تعبير ديگري هم براي آن درنظر ميگيرم و آن اينكه: «زبان زنده است و نياز به نگهداري و پرورش دارد.» زبان مادري همچون درختي تنومند است كه نشاندهنده پيشينه واقعي ماست، پس نياز به آبياري دارد. اين موجود زنده بدون آب و اكسيژن نميتواند به زندگياش ادامه بدهد. اگر در گذشته درخت زبان پارسي دچار ناملايمات و نامهربانيهايي شده و آسيبهايي به بدنه و شاخ و برگ تنومند آن وارد شده است، امروز نياز به پرستاري بيشتر و درواقع ويژهاي دارد. امروز كه همه جا حرف از اين است كه فرهنگ ايرانزمين غني بوده و بايد آن را به مردم دنيا نشان بدهيم، چه راهي بهتر از اينكه از زبان مادري خود شروع كنيم؟ آن را مرمت كنيم و چهره واقعياش را به دنيا نشان بدهيم؟ درست است كه ما نميتوانيم به طور كامل اين زبان را مورد استفاده قرار بدهيم و با همان اصالتي كه دارد به كار بگيريم - چون حتي در اين نوشته كه درباره نگهداري از همين زبان است هم بسياري از واژگان غيرپارسي است- ولي ميتوانيم تا جايي كه امكان دارد آن را درست نشان بدهيم. اين درست نشان دادن خيلي مهم است.
اين درخت زخمي شده و آسيبهاي جدي خورده است، ما با تلاشمان ميتوانيم از آسيبهاي ديگري كه اين درخت را تهديد ميكند، جلوگيري كنيم. ديگر چه بخواهيم و چه نخواهيم اگر برخي از واژگان غيرپارسي را به كار نگيريم، نميتوانيم مضمون واقعي كلام خود را به شنونده القا كنيم. شايد بتوان در طول دهههاي متمادي تلاش، تا اندازهاي اين مشكل پيش آمده را بهبود بخشيد ولي اين تنها چيزي نيست كه اين درخت زنده و تنومند نياز دارد.
مسئوليتمان را جدي بگيريم
امروزه بيشتر افراد، در شبكههاي مجازي فعاليت دارند. برخي روزانه بارها در اينترنت ميچرخند و مطلب ميخوانند يا مطلبي را به اين فضا اضافه ميكنند. يعني بسياري از افراد روزانه در اين فضا يا نگاهشان به واژگاني ميافتد كه ديگران آن را كنار هم چيدهاند يا آن را به نوعي از طريق فيلم و... دريافت ميكنند، يا اينكه خود آنها را توليد كرده و در معرض گوش و چشم ديگران قرار ميدهند. بنابراين ما روزانه با اين درخت در تعامل هستيم. يا ميوهاي از آن ميخوريم يا آبي به پايش ميريزيم، در حالي كه اين تعامل برايمان به عادت تبديل شده است و شايد آگاهانه نباشد. ممكن است خودمان هم از روي اين عادت ندانيم كه در يك تعامل هميشگي هستيم. زبان مادري براي ما ابزاري براي برقراري ارتباط است و بيشتر ما تنها به همين بعد قضيه توجه ميكنيم. براي همين ممكن است واژههاي نادرست زيادي را به كار بگيريم يا بسياري از آنها را اشتباه بنويسيم، يا اشتباه بخوانيم يا اشتباه ببينيم و اشتباه ياد بگيريم.
اگر شما هم پيامكهايي را كه از دوستان خود دريافت كردهايد يا براي ديگران فرستادهايد را ببينيد، بسياري از اين واژههاي نادرست را پيدا ميكنيد. برخي از ما ممكن است آنقدر به درخت زبان مادري خود بيتوجه شده باشيم كه حتي نتوانيم تشخيص بدهيم كه كدام شكل واژه درست است و كدام شكل، نادرست. اين پيامكها و نوشتههايي كه با تمام كوتاهي خود، تأثير زيادي بر درخت زبان دارد، مورد توجه ما هستند؟ اين مشكل وقتي بيشتر خودش را نشان ميدهد كه كلمهها را از شكل كامل خود تغيير ميدهيم و به صورت محاوره مينويسيم، يعني كاري كه بيشتر ما روزانه بارها و بارها انجامش ميدهيم. نه اينكه اين نوع نوشتن كار اشتباهي باشد ولي وقتي به اشتباه تبديل ميشود كه املاي درست آن را تغيير بدهيم. بارها در پيامك و نوشتههايي كه به گوشي تلفن همراهم وارد شده است يا حتي زيرنويس فيلمها و سريالهاي مختلف، اين كلمات نادرست را ديدهام. به طور مثال براي نوشتن كلمه بگذار از بذار استفاده ميشود، در حالي كه حروف آن را نادرست نوشته، و حرف ذ را به شكل ز نوشتهاند و نوشته شده است: بزار. كلماتي نظير اين را روزانه بارها ميبينم و ميخوانم و هر بار افسوس ميخورم كه چرا اينقدر به زبان و درست نويسي خود بيتوجه هستيم تا جايي كه خودمان با دست خودمان در حال توليد كلماتي با املاي نادرست هستيم. امروز شاهد به سخره گرفتن خط و زبان فارسي در شبكههاي اجتماعي هستيم به گونهاي كه نه تنها كلمات را قلب و سخيف ميكنند بلكه كمكم استفاده از شكلكها دارد جاي حرف زدن را ميگيرد، درست مثل زماني كه بشر حرف زدن بلد نبود و خط را اختراع نكرده بود و با شكل و نمادها و دود هوا كردن و... مقصود خود را بيان ميكرد.
بيشك هر كس كه حرف از پيشينه و فرهنگ پرمايه و غني ايرانزمين ميزند و در حق درخت زبان پارسي، كوتاهي و بيمهري ميكند، حرف و كردارش يكي نيست. اين شخص هيچ تلاشي براي نگهداري و بقاي درخت نميكند و فقط از اينكه درخت زبان پارسي بايد وجود داشته باشد، دم ميزند. اين افراد زبان را يك موجود زنده نميبينند، بيشتر به نظر ميرسد كه آن را ابزاري ميبينند كه ميتواند آنها را به اهدافشان برساند.
دوست فردوسي باشيم
درخت زبان پارسي بسيار تنومند است و ريشههاي بسيار بلندي دارد. اين ريشهها آنقدر به عمق زمين نفوذ كرده كه حتي اگر اين درخت را از بدنه هم قطع كنند، باز هم نميخشكد و در جايي ديگر از اين زمين، جوانه ميزند و بارور ميشود. دوستان و نگهبانان بسيار مهرباني كه در تاريخ ايرانزمين نامشان پاينده است، به بقاي او كمك بزرگي كردهاند. من و شما هم ممكن است نتوانيم مانند فردوسي شاهنامه پرباري خلق كنيم كه بتواند يك زبان تنومند را زنده نگه دارد ولي ميتوانيم با انجام كارهاي كوچك در اين باره دستكم به سراغ اينترنت يا كتاب فرهنگ لغتي رفته و از درستي چيزي كه مينويسيم يا ميگوييم مطمئن شويم. با اين كار از اشتباهنويسي دست ميكشيم و درست مينويسيم. با اين كار واژهها را درست مينويسيم و به ديگران به درستي نشان ميدهيم و درنتيجه آسيبي به اصالت و پيشينه خود نميزنيم و روح فردوسي را عذاب نميدهيم.
همه ما در اين باره مسئوليت داريم. هر كسي هم سهم خودش را دارد. اگر در اين ميان شخصي همچون فردوسي برميخيزد و سهم بيشتري را انجام ميدهد، معناش اين نيست كه ديگران بايد دست روي دست بگذارند و از زحمات ديگران بهره ببرند. هر كسي بايد در نگهداري از اين درخت، تلاشي بكند. اين درخت زبان پارسي، براي همه ايرانيان و پارسيزبانان دنياست، پس همه هم بايد با هم، از آن نگهداري كنند. ما با اين رفتارها نشان ميدهيم كه افراد حاضرخوري نيستيم، بلكه از دوستان فردوسي و مردان بزرگي كه زبان پارسي را ياري كردهاند، هستيم.