رضا خدري*
من از دوران طفوليت با خرمشهر مأنوس شدم. بوي نم و رطوبت، هواي گرم و شرجي، ساحل زيباي كارون، خيابان ساحلي كوت شيخ، ناوچههاي نيروي دريايي، لنجها و اسكلههاي بندر، صداي دلنواز كشتيهاي باري كه در ساحل بندر در كنار اسكلهها پهلو ميگرفتند؛ صداي بلند ناخداها و دستورات پياپي كه به جاشوها و ملوانان ميدادند، ميدان راه آهن، حركت دستهجمعي مردم با كيفها، ساكها و كيسههاي در دست كه ديرشان شده بود و دوان دوان به سمت واگنهاي قطار ميدويدند. . . من با خرمشهر مأنوسم، قلبم برايش ميتپد، خرمشهر قلب ايران است.
نام خرمشهر به خاطر مبارزات و مقاومتش در برابر تجاوز عراقيها و جانفشاني مردمانش كه با چنگ و دندان خرمشهر را در سوم خرداد 1361 از اسارت آزاد ساختند بر برگهاي زرين تاريخ ميدرخشد. اما متأسفانه پس از 29 سال كه از پايان جنگ ميگذرد خرمشهر عزيزمان هنوز پيكرش زخمي و مجروح است، مردم شريف و ايثارگر اين شهر هنوز آب آشاميدني سالم ندارند، عدهاي از مردم در خرابهها زندگي ميكنند و در زجر و مشقت هستند.
خرمشهر از معدود شهرهايي است كه نامش به تقويم رسمي كشور راه يافته. روزهاي سقوط و فتح خرمشهر به يكي از مهمترين نقاط عطف تاريخ اين مملكت بدل شدهاند كه مقاومت جانانه و پيروزمندانه مردم در مقابل تهاجم خارجي را به ياد ميآورند.
فاصله بسيار اندك خرمشهر تا مرز عراق موجب شد تا اين شهر و مردمش به راحتي در تيررس دشمن قرار گيرند و بيشترين صدمات را از اين حملات تحمل كنند. اين شهر پيش از اشغال، بندري پررونق و آباد و شهري شاد و خرم به حساب ميآمد. اما حالا تفاوت چنداني با روزهايي كه در اشغال بعثيها بود، ندارد. در و ديوارهاي سوراخ سوراخ و ساختمانهاي همچنان مخروبه اما نه متروكه، سيماي جنگزده شهر را به تمامي حفظ كردهاند. در كمال تعجب، در اكثريت قريب به اتفاق همين بناها مردم سكونت دارند. البته مسجد جامع، بازسازي شده و تنها بخشي از ديوار قديمي آن به يادگار مانده است.
ساختمان مشهور «شش طبقه»اش كه زماني برو بيايي داشت، حالا حال و روز عجيب و غريبي دارد. كارون پرشورش هنوز نه تنها بايد لاشه قايقها و لنجهاي كوچك و بزرگ را در خود تحمل كند كه زبالهها و فاضلاب شهري هم امانش را بريدهاند. واقعاً خرمشهر بايد 29 سال پس از پايان جنگ، مشكل فاضلاب و آب شرب داشته باشد؟
خرمشهر نه از «سازندگي» و «اصلاحات» خيري ديد و نه از «مهرورزي» طرفي بست، همان ماند كه بود. آنها كه در بازسازي كشورهاي ديگر اعم از «دوست و همسايه» و «دوست و برادر» اين همه شوق نشان ميدهند، چرا و با چه توجيهي چشم روي خرمشهر و مشكلات بيشمارش ميبندند؟ واقعاً كدام وجدان بيدار و منصف، ميپذيرد كه ايران در بازسازي «عراق» مشاركت كند ولي حال و روز خرمشهرش اينگونه باشد؟
واقعاً حق مردم خرمشهر پس از تحمل آن همه دشواري و آوارگي، اين است؟ حق مردم خرمشهر به كنار، حق در و ديوار خرمشهر هم اين نيست. شايد خرمشهر بيش از «ستاد دائمي بزرگداشت آزادسازي خرمشهر» به «ستاد دائمي بازسازي خرمشهر» نياز داشته باشد. ديدار از خرمشهر جداً كار دشواري است، حتي اگر خرمشهري نباشيد. اما اين را بدانيد كه خرمشهر هنوز كه هنوز است زيباترين و سرخترين غروب دنيا را دارد.
*خبرنگار و عكاس هشت سال جنگ تحميلي