کد خبر: 844599
تاریخ انتشار: ۱۶ فروردين ۱۳۹۶ - ۲۱:۳۲
گفت‌وگوي «جوان» با دختر شهيد حاج اصغر فلاح‌پيشه از شهداي مدافع حرم
حاج اصغر فلاح پيشه از بچه‌هاي جبهه و جنگ بود. يكي از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس كه سال‌ها پيش در اوج جواني به جبهه‌هاي دفاع مقدس رفت و...
  فريده موسوي
حاج اصغر فلاح پيشه از بچه‌هاي جبهه و جنگ بود. يكي از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس كه سال‌ها پيش در اوج جواني به جبهه‌هاي دفاع مقدس رفت و حتي يكي از برادرهايش به نام امير فلاح پيشه نيز در اين مسير به شهادت رسيد. بنابراين در ذهن بسياري از مردم، حاجي سهم خودش را براي انقلاب و كشور ادا كرده بود و لزومي نداشت در ميانسالي باز رخت رزم بپوشد و در ميداني ديگر حضور يابد. اما از نظر اصغرآقا انجام تكليف و غيرت ديني تمام شدني نبود. او نمي‌توانست خطر تعدي تروريست‌ها به حريم اسلام و اهل بيت را ببيند و بي‌تفاوت باشد. پس باز رخت رزم پوشيد و اين بار به جبهه‌اي رفت كه بازگشتي در آن نبود. حاجي 22 بهمن ماه 94 به شهادت رسيد و گفته مي‌شود تروريست‌ها سرش را از تنش جدا كردند. گفت‌وگوي ما با مرضيه فلاح پيشه دختر و علي رحماني برادر همسر شهيد را پيش رو داريد.
دختر شهيد
به نظر مي‌رسد به شهيدي چون فلاح‌پيشه آنطور كه شايسته ايشان است پرداخته نشده است اگر مي‌شود كمي اين شهيد را به خوانندگانمان معرفي كنيد.
پدرم متولد سال 48 بود. اصالتاً كرجي بود اما از مدت‌ها پيش در تهران زندگي مي‌كرد. پدر در دفاع مقدس سابقه چند ماه جبهه داشت. حتي خودش هم جانباز 25 درصد بود. ولي با اين وجود باز هم راهي جبهه مقاومت اسلامي شد و به شهادت رسيد.
تعريف شما از پدري كه حالا صفت شهيد دارد، چيست؟
حاج اصغر به طور كل آدم پركاري بود. هم درس مي‌خواند و هم كار مي‌كرد. پدرم بعد از جنگ ادامه تحصيل داد و سال 80 ديپلم گرفت و بعد در دانشگاه به تحصيل پرداخت و فوق ديپلم گرفت. وقتي هم كه از سپاه بازنشسته شد، به شغل آزاد روي آورد و روز و شب كار مي‌كرد. خيلي آدم پر جنب و جوشي بود. شغل آزادش هم اين بود كه مسافر به كربلا و اماكن زيارتي مي‌برد. زماني هم كه كار نبود مي‌گفت به سرم زده تاكسي بگيرم و كار كنم. ما هم مي‌گفتيم چرا اينقدر كار مي‌كني بس است اما او مي‌گفت كار كه عار نيست و آدم تا زنده است بايد تلاش كند. در خانواده، ما دو خواهر و يك برادر هستيم. كارهاي پدرم به جهت تلاش كردن بود و اينكه دوست نداشت بيكار بماند وگرنه او دلبسته دنيا نبود و همين كه همه زندگي‌اش را رها كرد و به سوريه رفت، نشان مي‌دهد كه تعلق خاطري به اين دنيا نداشت.
گويا نحوه شهادت حاج اصغر بسيار دلخراش بوده است؟
پدرم 45 روز در سوريه بود. آنها چند نفر بودند كه توسط تكفيري‌ها اسير مي‌شوند. تروريست‌ها عكس پدر را روي اينترنت گذاشته و بعد سر بريده‌اش را در فضاي مجازي به نمايش مي‌گذارند. اگر به سايت‌ها مراجعه كنيد تصاوير ايشان را مي‌بينيد. البته ما هم فقط يك تصوير از ايشان ديده‌ايم و چون حاجي مفقود شده بود هيچ كس نمي‌تواند به‌طور قطع و يقين بگويد كه سرنوشت ايشان چيست. هرچند مسئولان به ما گفتند شهادت ايشان محرز شده است.
ارتباط شهيد با خانواده‌اش چطور بود؟
پدرم خيلي خانواده دوست بود. هميشه هركاري مي‌خواست انجام دهد با ما مشورت مي‌كرد. مي‌گفت من براي خوشبختي شما هركاري مي‌كنم. حاجي اعتقاد داشت آدم بايد صاحب فكر و انديشه باشد. ايشان هر چه مي‌گفت خودش عامل بود و بعد ما را سفارش به انجام مي‌كرد. اگر دوست داشت نمازخوان شويم، خودش اهل نماز و روزه و حتي نماز شب بود. يك خصوصيت خوبش انس با قرآن بود. هر روز براي پدر و مادرش قرآن مي‌خواند. تمام عمر خدمت آنها را كرد و تا لحظه مرگ كنارشان بود. پدرم وصيتنامه‌اي نداشت، اما خيلي به ما تأكيد مي‌كرد كه حتماً درسمان را ادامه دهيم، ايمان قوي داشته باشيم و استوار بمانيم.
علي رحماني
 برادر همسر شهيد
سال 68 كه ايشان با ما فاميل شد، من سن زيادي نداشتم، اما از وقتي حاج اصغر را شناختم، با يك مرد خوب و دوست داشتني آشنا شدم كه حرف و عملش يكي بود. من هميشه ارادت خاصي به ايشان داشتم. حالا كه به شهادت رسيده است، خوب مي‌دانم امثال او انسان‌هاي بزرگي بودند كه از زندگي، زن و فرزندانشان دل كندند و به جبهه رفتند تا ما در امنيت باشيم. حاج آقا الگوي زندگي من است. مردي كه هرگز ايثار و فداكاري‌اش از يادها نمي‌رود.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار