عليرضا محمدي
بعد از اتمام جنگ تحميلي تا مدتها تصور ميشد بهار شهادت به پايان رسيده و بايد فرهنگ متصادر از جبههها (ايثار، جهاد، مقاومت، حقطلبي، شهادتطلبي و...) را در كتابها جستوجو كرد. همان ايام اتمام جنگ، انتشار وصيتنامه يكي از رزمندگان كه بعد از قطعنامه به شهادت رسيد خيلي سر و صدا كرد: «هماكنون كه اين قلم سياه را به دست گرفته و بر روي برگه سفيد و بيآب و رنگ مينويسم شب چهارشنبه 27/4/67 ميباشد. عددهاي نگاشته شده در تاريخ گوياي شرايط سخت اين برهه براي هر خواننده اين نوشتار ميباشد. غم و اندوه هجر ياران، مظلوميت حزبالله و امام، سقوط افكار چندين و چند ساله بچه بسيجيهاي نشسته بر بال ملائك، آن عارفان الهي و سالكان طريقت و عشق همه و همه دردهاي بيدرمان ساعتها و لحظههاي روزهاي تلخ ترك جبهه است كه در واقع بايد گفت روزهاي سخت بدرود گفتن ارزشهاي نهفته در جبهه و جنگ...»
در واقع درد دلهاي شهيد مرتضي خانجاني فرمانده گردان كميل بغض فروخورده بسياري از همرزمانش بود. همانها كه همنشيني چندين و چند سالهشان با خاكهاي جبهه، روح ملكوتيشان را تا عرش اعلا بالا برده بود و حالا نميخواستند ابرهاي ترديد و دنياطلبي، بين آنها و خورشيد حقيقتطلبي فاصله بيندازد. بعدها تجربه نشان داد قضاوت شرايط پيش آمده چندان هم دور از واقعيت نبوده است. بلافاصله بعد از اتمام دفاع مقدس، جامعهاي كه از سختيهاي جنگي هشت ساله رهايي يافته بود، نشانههاي تغييرات عمده را در خود بروز داد. حاكميت دوران سازندگي و سپس اصلاحات، واكنشي خاص به چنين تغييرطلبي بود. دولتهايي كه يكي پس از ديگري سر كار آمدند و دوران استيلايشان 16 سال تمام به طول انجاميد. در واقع به ازاي هر يك سال از جنگ، جامعه ايران دو سال از دوران دفاع مقدس و شايد آرمانهاي آن فاصله گرفت.
در چنين حال و هوايي حتي خوشبينترين يادگاران جنگ نيز تصور بازگشت به دوران باشكوه دفاع مقدس را دور از ذهن ميدانستند. البته منظور از بازگشت، جنگطلبي نيست، بازگشت به احوالاتي كه معني «كل يوم عاشورا» را متبادر ميكرد. اگر يادمان باشد در دهه 70 حاج صادق آهنگران سرودي را سرداد كه تا مدتها ورد زبان بسياري از دوستداران فرهنگ ايثار و شهادت بود: «در باغ شهادت را نبنديد به ما بيچارگان زآن سو نخنديد»؛ سرودي كه بوي «بازماندگي» و از آن مهمتر «واماندگي» ميداد.
به هرحال چنين وضعيتي حداقل تا 25 سال بعد از اتمام جنگ حاكم بود و چشم مادينگر ما با كورسوي اميدي در آسمان شهادت سوسو ميزد كه دستها از آن كوتاه و خرما بر نخيل بود. براي درك عوالم آن روزها تنها بايد به قبل از دهه 90 يعني به پنج سال پيش برگرديم.
اما در همين زمان، اتفاقاتي فراتر از مرزها رخ داد كه مردان عمل بهتر از هر كس ديگر معني آن را درك كردند. باز موسم شهادتطلبي و اين بار تحت عنوان «دفاع از حرم» و حضور در «جبهه مقاومت اسلامي» شنيده ميشد. جبههاي با صدها شهيد و جانباز باز شده بود كه همه معادلات را برهم زد. جبههاي ملموس كه نه تنها شهادت را نزديك كرد، بلكه به خوبي نشان داد كه اگر بحث ايستادگي بر سر عهد و پيمان و آرمانهاي اسلام ناب محمدي در ميان باشد، ميدان رزم و شهادتطلبي هرگز پاياني نخواهد داشت. در واقع جبهه دفاع از حريم اهل بيت، مقدمهاي بر مسيري است كه جز اتصال به قيام منجي، فرجام ديگري در پيش ندارد. اكنون به خوبي نمايان شده است كه شهادت را نه تنها در كتابها كه بايد در ميدان عمل جست. معلوم شده كه بهار شهادت هرگز به خزان بدل نگشته بود كه حالا دوباره بهارش از راه رسيده باشد. اين در تصور من و تو بود كه فكر ميكرديم فصل شهادت با خاتمه جنگ تحميلي بسته شده است.
اما در آستانه بهار طبيعت و در حالي كه شهداي مدافع حرم با نثار جانشان به خوبي سرود ماندگاري بهار شهادت را سردادند چه خوب است يادي كنيم از خانوادههايي كه اكنون جاي حضور فيزيكي عزيزشان به تصوير و يادي از آنها در كنار سفره هفتسين بسنده ميكنند. همانند مهندس شهيد علي يزداني كه سوم فروردين 1394 به شهادت رسيد و چند روز ديگر دومين سالگرد شهادت او برگزار ميشود. علي با شهادتش عيدي ماندگاري نه تنها به خانوادهاش كه به همه ما داد. حركت او و ساير شهداي جبهه مقاومت اسلامي ثابت كرد كه بهار شهادت هرگز خزاني نخواهد داشت.