احمد محمدتبريزي
بعضي لحظات در دفاع مقدس حال و هواي خاصي به جبههها ميبخشيد. فرارسيدن مناسبتهاي ملي و مذهبي، با خود رنگ و بوي ديگري ميآورد و فضا را دلپذيرتر از هميشه ميكرد. آمدن بهار و برگزاري مراسم نوروز يكي از همين مناسبتهاي خاصي بود كه در دوران دفاع مقدس تازگي و سرزندگي را براي رزمندگان به ارمغان ميآورد. پيوند حالت معنوي نيروها با سرزندگي و شادابي بهار و نوروز يكي از لحظات ماندگار را در مناطق عملياتي رقم ميزد و تجربهاي ناب را پديد ميآورد.
به گزارش «جوان» جبههها اجتماع كوچكي بودند كه زندگي يكسره در آن جريان داشت. رزمندگان با رفتن به جبهه، ارتباطشان را با دنياي بيرون قطع نميكردند و كنار هم جامعهاي كوچك دوستداشتني ميساختند. اين اجتماع كوچك با امكانات كم، پر از صفا، مهرباني و از خودگذشتگي بود به گونهاي كه الگوي شهرهاي بزرگ از سبك و منش رزمندگان در جبههها گرفته ميشد و آنها تأثيرگذارترين افراد جامعه بودند. رزمندگان در ميان توپ و آتش و گلوله تلطيفكننده دنيايي خشن بودند و در دلِ خرابيها زيباترين تصاوير را ميساختند. سنگرتكاني يكي از مراسم جالب در جبهه پيش از آمدن نوروز بود. نيروها به مناسبت عوض شدن سال، سنگرها را آب و جارو ميكردند و گرد و غبار كهنگي را از ديوارهايش ميتكاندند. حميد داوودآبادي از رزمندگان دفاع مقدس خانهتكاني سنگر را اينگونه توصيف ميكند: «اگر جا داشت، كف سنگر را بيشتر گود ميكرديم؛ تا كمرمان از خميده رفتن، درد نگيرد. در ديواره سنگي هم جايي به عنوان طاقچه ميكنديم و مهرها و جانمازها و قرآنها را آن جا ميگذاشتيم. اين طوري ديگر مجبور نبوديم موقع خوابيدن، مثل ماهي كنسرو، به همديگر بچسبيم. پتوها را از كف نم گرفته سنگر بيرون ميبرديم و در رودخانه آن سوي تپه ميشستيم. آب گرم رودخانه، تنمان را هم صفا ميداد. از صبح تا غروب، كسي داخل سنگر نميشد؛ فقط يك نفر آن را جارو ميكرد و منتظر ميمانديم تا نم آن خشك شود.» تهيه شيريني، كمپوت و ميوه از شهر و آوردن آن به خط اول و خواندن شعر و شوخي كردن با يكديگر در آخرين روزهاي سال به سنت ثابتي در ميان بچهها تبديل شده بود.
سفره هفتسين را هر چيزي كه با «سين» شروع ميشد، پر ميكرد. در جبهه از «سير» و «سركه» و «سمنو» خبري نبود، سكههاي رسيده از شهر در كنار «سيمچين»، «سيمخاردار» و «سرنيزه» قرار ميگرفت تا با تركيبشان سادهترين سفره هفتسين چيده شود. لحظه آغاز سال نو، نفراتي كه در خط بودند با شليك گلولهاي به سمت دشمن ابراز احساسات ميكردند. ناهار روز عيد هم بچهها با چلوكباب و نوشابه پذيرايي ميشدند. سكههايي كه به دست امام متبرك شده بود و معمولاً حاجيبخشي آنها را توزيع ميكرد هم جاي خود را داشت. خواندن نامههاي رسيده از پشت جبهه يا نوشتن نامه توسط رزمندگان براي هم سنت زيباي ديگري در جبهه هنگام تحويل سال بود. نامه بچههاي كوچك كه از كيلومترها آن طرفتر از جبهه، از شهرهاي مختلف آمده بود هيجان خاص خودش را داشت. كودكان و نوجوانان خوشسليقه، كارتهاي تبريك نقاشي شده، مقداري شكلات و آجيل، يك خودكار، يك دفترچه سفيد و نامهاي را در پاكت گذاشته و فرستاده بودند. يكي از آن نامههاي خاطرهانگيز مربوط به يك دختر نوجوان مسيحي بود كه به مناسبت عيد نوروز كارت پستالي ميفرستاد كه حضرت مسيح را بر صليب نشان ميداد و در پشت آن، نامهاي به اين مضمون نوشته بود: «من به عنوان يك هموطن مسيحي، فرارسيدن سال نو را به تمام شما رزمندگان كه در جبههها از ميهن ما دفاع ميكنيد، تبريك عرض ميكنم».
عيدي دادنها هم شيوه منحصر به فردي داشت. برخي عبارت «كتب عليكم القتال» را در پاكتي مينوشتند و به همرزماني كه آرزوي شهادت در سر داشتند، تقديم ميكردند تا آنها بهترين و متفاوتترين عيديشان را بگيرند. ديد و بازديد از گردانهاي همجوار و رفتن سراغ فرماندهان و روبوسي با آنها هم از جمله سنتهاي حسنهاي بود كه در روزهاي سال نو به ندرت ترك ميشد. بچههايي بودند كه چهار، پنج سال سابقه حضور در منطقه داشتند و همين امر ايجاب ميكرد كه مثل خانه خود، نسبت به آغاز بهار و جشن نوروز بيتوجه نباشند. بعد از تحويل سال بچههاي ديگر به منظور ديد و بازديد عيد به سنگر همديگر ميرفتند و حتي عيدي هم ميدادند؛ عيديها معمولاً اسكناس 100 ريالي بود كه بعضاً روي آن جملاتي هم نوشته شده بود.