کد خبر: 837175
تاریخ انتشار: ۱۸ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۹:۵۵
آخرين نسخه ويرايش شده پايان‌نامه را ايميل مي‌كنم براي استاد و در دلم اميدوارم كه...
مريم كمالي‌نژاد
آخرين نسخه ويرايش شده پايان‌نامه را ايميل مي‌كنم براي استاد و در دلم اميدوارم كه ايراد و اشكال تازه‌اي بهش نگيرد و زودتر بتوانم جلسه دفاع را برگزار كنم. اين جلسه براي من فقط يك دفاع خشك و خالي و تمام شدن يك مقطع تحصيلي نيست. تمام شدنش براي من يعني برگشتن به زندگي، به خانواده، به شهرم، به همسرم كه دو سال است منتظر تمام شدن درس من است و من هر بار زير بار نرفته‌ام و با وعده «بذار درسم تموم بشه، عروسي مي‌گيريم» اميدوارش كرده‌ام. خودم هم ديگر خسته شده‌ام. از رفت و آمد و از به سختي جور كردن شهريه، از غرق شدن در دنياي پژوهش و كتاب و پايان‌نامه و نبود هيچ دل‌خوشي‌اي و تفريحي. در اين شهري كه همه‌چيزش برايم غريبه است جز اين چهارديواري خوابگاه و ديوارهاي كتابخانه و كلاس و بعد گرفتن پروژه‌هاي كاري موقت ولي طولاني و خسته‌كننده براي جور كردن شهريه دانشگاه.
هزينه اين ترم آخر كه نه كلاسي و نه رفت و آمدي به دانشگاه داشتم و فقط و فقط به خاطر پايان‌نامه بايد چندين ميليون بپردازم، لجم را درمي‌آورد. مقداري را از پس‌اندازم پرداخته‌ام و چندميليوني هنوز مانده است. اميدوارم بتوانم وام دانشجويي بگيرم.
پايان‌نامه را ايميل مي‌كنم و اميدوار منتظر اعلام تاريخ دفاع نشسته‌ام و درباره‌اش رؤياپردازي مي‌كنم.
يك هفته‌اي مي‌گذرد، بالاخره ايميل استاد مي‌رسد كه: «كار خوبي از آب درآمده، خسته نباشيد، براي تاريخ دفاع با آموزش هماهنگ كنيد.» بال درآورده‌ام، تا دفتر آموزش پرواز مي‌كنم.
آموزش حاضر نمي‌شود تاريخ دفاع را روشن كند، همه‌چيز را به پرداخت شهريه باقي‌مانده موكول مي‌كند. از بحث كردن و دليل آوردن خسته شده‌ام، از اصراري كه به التماس شبيه شده است، حالم به هم مي‌خورد. به همه سپرده‌ام كه اگر كاري سراغ دارند به من بگويند از تايپ كردن تا پژوهش و...
خسته شده و تحليل رفته‌ام...
توي خيابان‌هاي غريبه شهر راه مي‌روم و فكر مي‌كنم. نمي‌دانم چطور مي‌شود كه سر از پايانه درمي‌آورم. به باجه فروش بليت مي‌رسم. پشت دريچه كوچك مي‌ايستم و يك صندلي از اولين اتوبوس به مقصد شهرم را رزرو مي‌كنم. بايد بروم. بايد دور شوم. بايد بروم كنار كساني كه مي‌دانم منتظرند تا مرا حمايت عاطفي كنند. آنها حتي اگر نتوانند هزينه شهريه مرا بپردازند كه نمي‌توانند، بلدند چطور انرژي و انگيزه‌اي به من تزريق كنند كه فرونريزم، احساس تنهايي نكنم، قدرت بگيرم و همه‌چيز را دوباره مديريت كنم...

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار