29 دي سال 1392، آتش همهجا را فراگرفته، اينجا خيابان جمهوري است. مسئولان به جد شرايط را دنبال ميكنند، انگار ديگر اين اتفاق نخواهد افتاد و درس عبرتي شده براي همه.
30 دي سال 1395، آتش همهجا را فراگرفته، اينجا خيابان جمهوري است، مسئولان به جد شرايط را دنبال ميكنند، انگار ديگر اين اتفاق نخواهد افتاد و درس عبرتي شده براي همه.
امروز چندم دي و چندمين سال است كه باز آتش همه جا را فرا گرفته و مسئولان به جد شرايط را دنبال ميكنند و انگار ديگر اين اتفاق نخواهد افتاد و درس عبرتي شده براي همه؟
و تمام اينستاگرام و تلگرام و تمام شبكههاي مجازي پر شده از همين تلنگرها و مردمي كه براي گذاشتن پست تسليت نيازمند عكس هستند و مجالي براي ورود نيروهاي كمكي نيست، خودشان پستهاي تأسف و كمبود فرهنگ براي اين اشخاص ميگذارند و عكسهاي همان اشخاص را پست ميكنند... پلاسكو، يار گرمابه و گلستان تهران، جلوي چشمان پايتخت فروريخت، پلاسكو فرو ريخت و بدهيها و ورشكستيها فرود آمد، پلاسكو فرو ريخت و جدال بين دولتمردان و شهردار و شوراي شهر بالا گرفت؛ پلاسكو فروريخت و برخي مديران بر سر پلاسكو فرود آمدند. پنجشنبه البته پلاسكوهاي زيادي فرو ريخت؛ دولتمردان اما بودند تا از صحنه بازديد كنند و عكسهاي انتخاباتي بگيرند و شهرونداني كه براي چالش مانكن خشكشان زده بود به اين اميد كه هليكوپتر بيايد و فيلم بگيرد. راستي از ايرباس و بوئينگ چه خبر؟ وقتي خانههاي شهر ايمن نيست، از ايرباس فرانسوي و فرش قرمز آن چه خبر؟
در اين فاجعه به راستي چه كسي مقصر است؟ احتمالاً اينجا هيچكس مقصر نيست جز آتشنشاني كه زماني كه همه ميگريزند، او ميشتابد. حالا هر چقدر دلتان ميخواهد برويد و عكسهاي سلفي بگيريد و فلان عضو شورا را مسخره كنيد و يادتان برود براي ساختمان آلومينيومي چهها كه پشت اين آتشنشانهاي بيگناه گفتيد. راستي يادتان نرود كه اگر گوشي شما هوشمند است، كاملاً توانايي تبديل شدن به يك انسان بيمسئوليت را داريد.
هنوز همه ما دعاي توسل ميخوانيم و ميخواهيم باز هم آتش بر ابراهيم گلستان شود؛ چه دي ماه غمانگيزي...