کد خبر: 831007
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۱۴ دی ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۵
«گفتني‌ها و خاطره‌هايي از كردار رهبر گروه فرقان» در گفت‌و‌شنود با ماشاءالله رحيمي
36 سال پيش، اكبر گودرزي پايه‌گذار گروه فرقان، دستگير و روانه زندان شد....
محمدرضا کائینی

 36 سال پيش در چنين روزهايي، اكبر گودرزي پايهگذار گروه فرقان، در پي يك رشته از عمليات امنيتي دستگير و روانه زندان شد. شناخت بستر فكري و روحيات نامبرده، از رهيافتهاي مهم در شناخت كاركرد و كارنامه فرقانيان به شمار ميرود. در گفتوشنود پيش روي جناب ماشاءالله رحيمي از متوليان و مديران مسجد قباي تهران، به بيان پارهاي از مشاهدات خود در اينباره پرداخته است.

   

شما به عنوان يكي از فعالان و مديران مسجد قبا، شاهد رفتوآمد اعضاي گروههاي گوناگون در قبل و بعد از انقلاب به آن مسجد بوديد و قطعاً يادتان هست كه پاي اكبر گودرزي چگونه به اين مسجد باز شد. مبدأ حضور او در مسجد قبا به چه دورهاي بازميگردد؟

بسم الله الرحمن الرحيم. تا جايي كه به خاطر دارم، كساني كه به اسم «مجاهد خلق» به مسجد آمد و رفت داشتند، به شهيد مفتح گفتند كه يك روحاني مبارز را ميشناسيم كه بسيار براي تدريس در كلاسهاي شما مناسب است!... ما در مسجد قبا كلاسهاي عقيدتي، احكام، تفسير قرآن و حتي كلاسهاي تقويتي و يك كتابخانه فعال داشتيم كه باعث جذب جوانان شده بود...

پس از آن گودرزي را ديديد؟

بله، آن شيخ را آوردند و به ما معرفي كردند.


چگونه تدريس ميكرد؟

يادم هست كه در همان جلسه اول ميگفت: « فقط كساني سر كلاس بمانند كه ميخواهند مرتب بيايند! كساني كه قصد دارند يك جلسه بيايند و يك جلسه نيايند، از همين حالا تكليفشان را روشن كنند.» راستش را بخواهيد با شنيدن اين حرف، كمي مشكوك شدم و تصميم گرفتم از آن به بعد پشت در كلاس بايستم و ببينم چه حرفي براي گفتن دارد؟ و رفته رفته متوجه انحرافات زيادي در حرفهايش شدم.


چه انحرافاتي؟

مثلاً ميگفت:«خيلي به روحانيون اعتماد نكنيد، حتي اگر خود را مبارز معرفي كنند». دائماً به جوانان توصيه ميكرد كه افكار روشنفكرانه داشته باشند و فاصله خود را با مرجعيت زياد كنند!


شهيد مفتح از اين موضوع خبر داشتند؟

خير، به همين دليل جلسه دوم كلاس او كه تمام شد، تصميم گرفتم بروم و حرفهاي او را به ايشان منتقل كنم و خدمتشان عرض كردم: به نظر من صلاح نيست كه او در اين مسجد حضور داشته باشد. شهيد مفتح كسي را مأمور كردند كه تمام حرفهاي او را ضبط يا يادداشت كند و دقيقاً به ايشان گزارش بدهد. گزارش آن فرد باعث شد شهيد مفتح حرفهايم را تأييد كنند و عذر گودرزي را بخواهند!


گودرزي كلاً چند جلسه در مسجد قبا تدريس كرد و چقدر توانست مريد پيدا كند؟

تا جايي كه يادم هست 30، 40 نفري در كلاس او شركت ميكردند و نتوانست مريد زيادي پيدا كند، اما همين شهرت كه در مسجد قبا تدريس ميكرد، باعث شد كه در منطقه براي خودش اسم و رسمي پيدا كند و به مسجد اعظم قلهك برود و در آنجا براي خود پايگاهي درست كند. متأسفانه حتي عدهاي از بچههاي مذهبي و علاقهمند هم - كه قبلاً در عصرهاي جمعه به كلاس تفسير قرآن مسجد ميآمدند- جذب كلاس او شدند و بهتدريج متوجه شديم كه آنها كمتر به مسجد ميآيند، اما ابتدا نميدانستيم كجا ميروند؟ و بعدها بود كه فهميديم جذب گودرزي شده‌‌اند. بعد هم كه به مسجد خمسه و مسجد جوستانِ آقاي موسويخوئينيها رفت. البته خود آقاي خوئينيها در مسجد جوستان كلاس تفسير داشت و بزرگاني چون شهيدآيتالله مطهري به اين تفسيرها انتقاد جدي داشتند. به نظر بنده مجاهدين خلق كه خيلي واضح و آشكار در برابر نظام ايستادند، منافق نبودند، بلكه محارب بودند. منافق امثال اينها هستند كه 30 سال چهره خود را پشت نظام پنهان كردند! گودرزي هم از همين موضوع استفاده و آشكارا اعلام ميكرد كه با آقاي خوئينيها مراوده دارد! و در مسجد قبا هم تدريس و به اين ترتيب به جوانان القا كرده بود كه آدم مبارزي است و كمكم براي خودش پايگاهي درست كرد! اغلب جواناني هم كه در اطراف او جمع شده بودند، بچههاي مسجد متقين در نزديكي منزل شهيد مفتح بود. آنها اثر القائات گودرزي كمكم به اين نتيجه رسيدند كه بايد مسئولان نظام ـ و عمدتاً روحانيون ـ را از سر راه برداشت. حرفي كه هميشه تكرار ميكرد اين بود كه اگر اين آخوندها واقعاً طرفدار محرومين و پابرهنهها هستند، پس چرا خودشان در شمال شهر زندگي ميكنند و سوار ماشينهاي آنچناني ميشوند؟ بيشتر هم منظورش شهيد مطهري بود. تحت تأثير همين القائات بود كه بعضي از جوانان به ما ميگفتند: آقاي مطهري ليبرال است! كاملاً معلوم بود اين حرفها را گودرزي به آنها القا كرده است، چون اغلب اين بچهها در همان منطقه و در خانههايي شبيه به خانه آقاي مطهري زندگي ميكردند.


خود فرقانيها هم فقط تظاهر به «نداشتن» ميكردند، وگرنه بعد از محاكمه و اعدامشان معلوم شد كه دارايي زيادي دارند. اينطور نيست؟

همينطور است. اين ادا و اصولها را سازمان مجاهدين باب كرد و فرقانيها و بقيه گروهها، از آنها تقليد كردند. در مجالس اوليه بعد از انقلاب هم، بعضيها با همين ادا و اطوارِ طرفداري از پابرهنهها، توانستند رأي مردم را جذب كنند و هنوز هم اعوان و انصارشان هستند كه ظاهراً سرمايهداري و ثروتمند بودن را محكوم ميكنند، اما براي غارت بيتالمال در اول صف هستند! بعد از انقلاب، اغلب اموال مصادره شده را همين حضرات تصرف كردند!


آيا طرفداران گودرزي هم همراه او از مسجد قبا رفتند؟

خير، آنها ماندند و همچنان از شهيد حاج طرخاني كمك مالي ميگرفتند! مثلاً مسئول كتابخانه مسجد قبا - كه در دوران دولت موقت استاندار برازجان بود- از مريدان گودرزي بود و كارهاي كتاب «توحيد» آشوري را در كتابخانه مسجد انجام داد و بخش اعظم بودجه چاپ آن را هم، از شهيد حاج طرخاني گرفت. بنابراين گودرزي رفت، ولي مريدانش را گذاشت تا از حاج طرخاني پول بگيرند! بعد از انقلاب هم آنها باز به سراغ حاج طرخاني رفتند كه پول بگيرند كه ايشان گفته بودند: «حالا كه انقلاب پيروز شده است، پول براي چه ميخواهيد؟» و گودرزي جواب داده بود: «هنوز انقلاب به مرحله نهايي و قطعي نرسيده است!» حاج طرخاني هم از دادن پول امتناع كرده بود و به همين دليل ايشان را به شهادت رساندند كه اين امر، ناجوانمردي آنها را نشان ميداد.


اشاره كرديد كه بسياري به خاطر القائات امثال گودرزي، شهيد مطهري را غيرانقلابي و ليبرال ميناميدند. اين تبليغات چقدر روي وجهه ايشان تأثير گذاشته بود؟

خيلي زياد! دو، سه نمونه را عرض ميكنم تا عمق و گستردگي تأثير اين القائات، بهتر توصيف شوند. هيئتي از مبارزان تهران بودند كه اكثر سخنرانان خود را از بين افراد مبارز انتخاب ميكردند. يك روز تاسوعا و عاشورا، اين هيئت به منزلي در نزديكي مسجد هدايت درّوس آمده بود. مرحوم آقاي مروي در آن مجلس سخنراني ميكردند. ظهر كه شد، از ايشان خواستند پيشنماز شوند كه قبول نكردند و گفتند: من به بزرگواري كه منزلشان در اين نزديكي است، تلفن ميزنم و ميگويم تشريف بياورند... و به منزل شهيد مطهري زنگ زدند. ايشان گفته بودند كه آقاي آسيد حسن طاهري خرمآبادي مهمان من هستند و معذورم! آقاي مروي ميگويند: ايشان رفيق من است و من با ايشان صحبت ميكنم و مسئله حل ميشود. خلاصه شهيدآيتالله مطهري و آيتالله طاهري به مسجد آمدند و نماز اقامه شد. بعداً يكي از آقايان - كه آن روزها جزو مبارزان محسوب ميشد- به مرحوم آقاي مروي گفته بود كه امروز نماز مردم باطل شد و گناهش هم به گردن شماست!... اين وضعيت شهيد بزرگوار مطهري در هيئتي بود كه اغلب افراد آن از مبارزان تشكيل ميشد، اما تحت تأثير تبليغات سوء، چنين برداشتي داشتند. شهيد مطهري انصافاً بسيار مظلوم واقع شدند.

نمونه ديگر اين بود كه هر وقت پيشنهاد ميداديم شهيد مطهري بيايند و سخنراني كنند، بسياري از دوستان ميگفتند: آمدن ايشان، چهره مبارزاتي مسجد را مخدوش ميكند! جالب اينجاست كه يك بار هم كه ما ليست سخنرانان را به ساواك داديم تا تأييد كنند و مشكلي پيش نيايد، همه را قبول كردند، الا شهيد مطهري! يعني ايشان، هم از سوي رژيم تحت فشار بود و هم از طرف مذهبيهايي كه اهل مبارزه بودند! ساواك به خاطر اينكه شريف امامي اعلام كرده بود كه قلم و زبان آزاد است، نميتوانست علناً بگويد كه مانع از سخنراني شهيد مطهري شده است، ولي من پافشاري كردم و بالاخره ناچار شدند روي سربرگ ساواك اعلام، امضا و مهر كنند كه آقاي مطهري در مسجد قبا ممنوعالمنبر است! آن شب وقتي شهيد مفتح براي نماز به مسجد آمدند، من خدمتشان رفتم و نامه ساواك را نشان دادم و گفتم: «بعضي از دوستان با ساواك همنوا هستند!» ايشان نامه ساواك را خواندند و با حيرت گفتند: «عجب! ساواك و سيا فهميدند آقاي مطهري كيست و ما نفهميديم!»


به شهيد حاج طرخاني اشارهاي داشتيد. از آنجا كه درباره اين شهيد كمتر سخن گفته ميشود، بد نيست در اين فرصت از خدمات ايشان به انقلاب و نيز آشنايي ايشان با گودرزي و گروه فرقان نكاتي را نقل كنيد.

مرحوم حاج طرخاني، انصافاً خيلي به انقلاب خدمت كرد. ايشان هم از لحاظ مالي و هم از نظر قدرت مديريت و هماهنگي، انسان خارقالعادهاي بود و بهقدري هوشمندانه رفتار ميكرد كه حتي زن و فرزند نزديكترين كسانش هم نميدانستند كه در كرج و شهرهاي شمال و جاهاي ديگر، خانههايي دارد كه مبارزانِ همه گروهها، به آنها پناه ميبرند. بزرگاني چون مرحوم آقاي طالقاني، آقاي منتظري و آقاي هاشميرفسنجاني، بارها از اين پناهگاهها استفاده كرده بودند. ايشان در تهران و شهرهاي ديگر، خانههايي را قولنامه ميكرد و تا وقتي كه خانه لو نميرفت، بر اساس همان قولنامهها - كه به نام بنده بودند- به مبارزان يا زخميها و مجروحان پناه ميداد. گاهي هم در آن خانهها اعلاميه چاپ ميشد. وقتي خانه لو ميرفت، قولنامه را فسخ ميكرديم و به جاي ديگري ميرفتيم. اين كار به سرمايه زيادي نياز داشت كه حاج طرخاني تأمين ميكرد. غير از تهيه خانه و پناهگاه، خانوادههاي افراد مبارز، زنداني و تبعيدي هم توسط حاج طرخاني اداره ميشدند و البته كسي متوجه نميشد كه كمكها از سوي ايشان است. حاج طرخاني در سراسر ايران دوستاني داشت كه با دل و جان برايش كار ميكردند و كمك به تبعيديها و زندانيها، توسط آنان انجام ميشد. هميشه وقتي كسي دستگير، زنداني يا تبعيد ميشد، ايشان از ما ميخواست محل دقيق او را پيدا كنيم و به خانوادههايشان اطلاع بدهيم.


نمونهاي هم يادتان هست؟

بله، كلانتري قلهك، شهيد حاج آقا مهدي شاهآبادي را به سفر تبعيد كرد و ما به حاج طرخاني اطلاع داديم. بعد كه تبعيد تمام شد و ما به ديدن آقاي شاهآبادي رفتيم، از سختيهاي تبعيد، مخصوصاً در منطقه سنينشين از ايشان پرسيديم. ايشان گفت: «تبعيد خيلي راحتتر از تهران بود! از اينجا كه مرا به سقز تبعيد كردند، در پنج كيلومتري شهر، جمعيت زيادي به استقبال ما آمد. شهرباني كه ديد آن همه به استقبال ما آمدهاند، ما را به روستايي تبعيد كرد كه ماشينرو نبود و بسيار جاي راحت و با صفايي بود. در آنجا هميشه در يكي از خانهها سخنراني ميكردم و مردم با پاي پياده خود را به آنجا ميرساندند. من هيچوقت نه در تهران و نه در هيچ جاي ديگري مجالسي با اين همه شكوه و صفا نداشتهام. دوران بسيار خوشي بود!». نه ايشان، نه هيچكس ديگري، خبر نداشت كه همه اينها، كار حاج طرخاني است.


طبيعتاً گودرزي و فرقانيها هم از اين امكانات استفاده ميكردند و بعد آنطور حقناشناسي كردند. اينطور نيست؟

بله، آنها هم مثل همه افراد و گروههاي مبارز، توسط شهيد طرخاني در آن خانهها پناه داده و تغذيه مالي ميشدند. علتي كه باعث شهادت ايشان بود، اتاقي بود كه در منزلش داشت و هميشه عدهاي از مبارزان در آنجا بودند. ايشان بهقدري مراعات ميكرد كه حتي وقتي امثال بنده هم ميرفتيم كه گزارش بدهيم، در درگاه خانه ميايستاديم و ما را به داخل تعارف نميكرد كه نكند چشممان به آن افراد بخورد! گودرزي خبيث هم از همين عادت حاج طرخاني استفاده و ايشان را در همان درگاه ترور كرد! او دو نفر را سر كوچه به عنوان مراقب گذاشته و يك نفر را با خود جلوي در خانه حاج طرخاني برده بود.


دليل حساسيت فرقانيها به شهيد مفتح و ترور ايشان چه بود؟

گودرزي و مجاهدين خلق در مسجد قبا، يك برنامه عصرانه براي دكتر پيمان درست و اينجا را پاتوق خود كردند. شهيد مفتح يكي دو جلسهاي در اين جلسات شركت و بعد اعلام كردند كه بايد اين بساط جمع شود  و همه آنها را از مسجد بيرون كرديم. در سال 1357، مخصوصاً شبهاي رمضان، حتي كوچههاي اطراف هم از جمعيت پر ميشد. اينها آمدند و به شهيد مفتح گفتند: ميخواهيم در انتظامات كمك كنيم، ولي رحيمي نميگذارد. شهيد مفتح گفتند: از اينها استفاده كن! به زحمت قبول كردم، ولي همان شب اول مجاهدين و در رأس آنها فردي به نام مفيدي، روي پشتبامهاي خانه مردم رفتند! من اعتراض كردم كه اين كار خلاف شرع است و مردم ميخواهند در خانههايشان استراحت كنند. گفتند: براي بررسي منطقه روي پشتبام رفتهايم. بعداً فهميديم قصد داشتند بين جمعيت بمب بگذارند و گردن ساواك بيندازند! نوعاً اهل اينجور كارها بودند. شهيد مفتح هم آنها را بيرون انداخت و آنها هم كينه ايشان را به دل گرفتند. مورد ديگري هم كه بر اثر آن اينها كينه بيشتري پيدا كردند روزي بود كه راهپيمايي از قيطريه شروع شد و اينها در خيابان طالقاني، آرم و پلاكارد خود را بالا آوردند و شهيد مفتح بهشدت مخالفت كرد و گفت: اين تظاهرات متعلق به مردم عادي است و ربطي به گروهها ندارد. كينه شهيد مطهري را هم از زماني كه اينها در زندان شاه بودند و شهيد مطهري گفتند كه افكار اينها انحرافي است، به دل گرفتند.


از آثار تبليغات فرقانيها و مجاهدين عليه شهيد مفتح برايمان بگوييد.

در تأثير مخرب اين تبليغات، همين بس كه ايشان با اينكه يكي از مهمترين مبارزان در تهران بود، براي مجلس خبرگان قانون اساسي رأي نياورد! اينها بهقدري در كارشان پيگير بودند كه در سال 1358 و 1359، در مسجد قبا عليه شهيد بهشتي شبنامه چاپ و توزيع ميكردند. اينها ميخواستند مسجد قبا را كه پايگاه مهم مبارزه بود و موقعيت ممتازي داشت، قبضه كنند. فرقانيها و مجاهدين خيلي روي اين مسجد حساب كرده بودند و وقتي شهيد مفتح اخراجشان كرد، كينه ايشان را به دل گرفتند. البته اين فشارها فقط مربوط به قبل از انقلاب نبود و بعد از انقلاب فشارهايي كه به ما ميآمد، 100 درجه قويتر و بدتر از ساواك بود.


شما قاتلان شهيد مفتح را ميشناختيد؟

بله، متأسفانه اغلبشان محلي بودند. متأسفانه گودرزي توانست به اعتبار مسجد قبا، براي خودش پايگاه درست و بچههاي محل را جمع كند. اينها حاج طرخاني را به دليل اينكه ثروتمند بود و روحانيت را تغذيه ميكرد و منبع مالي انقلاب بود، ترور كردند. درباره آقاي مهديان ميگفتند: آنقدر پول دارد كه روزنامه كيهان را خريده است! شهيد مطهري را به دليل اينكه نظريهپرداز نظام بودند، ترور كردند. آقاي مفتح را به دليل اينكه افكار شهيد مطهري را قبول داشتند و اجرا ميكردند و شهيد عراقي را به خاطر مديريت و شجاعتش در مبارزه و انقلاب، ترور كردند. در اوايلي كه ترورها شروع شدند، كسي باور نميكرد كه كار فرقانيها باشد و اغلب تصور ميكردند كار باقيماندههاي ساواك است! در تشييع جنازه شهيد عراقي از من پرسيدند: به نظر شما اين ترورها كار كيست؟ و همانجا گفتم: كار فرقان است! من خط اين خبيثها را ميشناختم و همانجا هم اعلام كردم. به نظر من ساواك بعد از اعدام نصيري و سران ساواك از هم پاشيد و ديگر انسجام سابق را نداشت. فرقانيها با آشنايي كه با بچهمحلها داشتند، توانستند راحت وارد دانشگاه شوند و آقاي مفتح را ترور كنند. محافظان شهيد مفتح، ضاربين را قبلاً در محل ديده بودند و آنها را ميشناختند و حتي تصورش را هم نميكردند كه آنها دست به چنين جنايتي بزنند! يكي از ضاربين توانسته بود خود را تا يك متري شهيد مفتح برساند و كسي به او شك نكند! استخوانهاي جمجمه شهيد مفتح متلاشي شده و كاملاً معلوم بود تيراندازي از فاصله بسيار نزديك انجام شده است! معلوم بود محافظان كمترين شكي به ضاربين نبرده بودند.


شما بعد از اخراج گودرزي از مسجد قبا، باز هم او را ديديد؟

يكي دو بار بدون لباس روحانيت آمد. معلوم ميشد خودش، خودش را خلع لباس كرده بود! لابد آمده بود به بهانه نماز خواندن، موقعيت مسجد را بسنجد!

 

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۲
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۲۳:۰۷ - ۱۳۹۵/۱۰/۱۸
0
0
بسیار عالی
یا الله
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۰:۱۱ - ۱۳۹۷/۰۷/۲۷
0
0
خدا حافظ خدمتگزاران به دین باشد، مأجور باشید اقای رحیمی و ...
صلوات
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار