از سال 1383 در روستاي حسينآباد از توابع چهاردانگه حومه تهران ساكن شدهام؛ روستايي قديمي و كوچك با مردماني مؤمن، خونگرم و مهربان كه آبا و اجدادي در همينجا زندگي ميكردند و بومي اينجا به حساب ميآيند.
به همين خاطر در تمامي گرفتاريهاي روزمره زندگي پاي كار هستند و به داد هم ميرسند و با مشكلات سياسي و اقتصادي مملكت نيز غريبه نيستند. هر جا نيازي ببينند با جان و مال خود به استقبال آن ميروند.
اينطور كه من از همسايگان و قديميهاي محل شنيدهام مردم اين منطقه كوچك همواره سهم بسزايي در پيروزي انقلاب اسلامي و هشت سال جنگ تحميلي داشتهاند به طوري كه با اهداي دهها شهيد والامقام (مانند شهيدان كارگريان، شهيدان هندوانچي و...) ارادت خود را به نظام مقدس جمهوري اسلامي ثابت كردهاند.
و اين ثبات قدم همچنان ادامه دارد. چون براي دفاع از مقدسات اسلام و آرمانهاي امام راحل جوانانشان را به جبهههاي حق عليه كفر و تكفيريهاي از خدا بيخبر اعزام ميكنند.
نمونه بارز اين رود خروشان مقاومت كه با اهداي خون خود درخت اسلام ناب محمدي (ص) و اهلبيتنبوت (ع) را آبياري كرد سرباز اسلام «شهيد حميدرضا زماني» است؛ شهيدي از بسيجيان دلاور حوزه مقاومت 283 ميثم تمار، رزمنده مظلوم جبهه اسلام ناب محمدي كه در راه دفاع از حريم آلالله در برابر ايادي اسلام امريكايي و مزدوران سعودي بال در بال ملائك گشود.
او پس از 45 روز حضور در صفوف مدافعان حريم آلالله در حالي بر سفره سالار شهيدان مهمان شد كه از پيكر پاكش در اين دنيا، تنها سر خونين و دست قطع شدهاش باقي ماند.
از شهيد حميدرضا زماني يك دختر پنج ساله به نام هليا و فرزندي كه بامداد روز جمعه، 24 بهمن 1393، حدود 110 روز پس از شهادت پدرش، ديده به جهان گشود، به يادگار مانده تا همچنان راه آن شهيد را ادامه دهند و به جهانيان ثابت كنند كه ما در راه آرمانهايمان ثابت قدم هستيم و اين سيل هميشه خروشان هيچ زماني فروكش نخواهد كرد.
حميدرضا زماني متولد سال 1366 شمسي بود و در شب اول محرمالحرام (دي ماه 1393) در نزديكي كربلا جاودانه شد و پيكر پاكش در گلزار شهداي بهشت زهرا(س) قطعه 22 در كنار ديگر شهيدان نظام مقدس جمهوري اسلامي به خاك سپرده شد.
او باعث سربلندي بيش از پيش مردم شهيد پرور روستاي حسينآباد نزد خداوند متعال شد. راهش براي هميشه پر رهرو باد و اين تنها معرفي مردي از مردان بزرگ اين روستاي كوچك است و من خدا را سپاس ميگويم كه در اين جمع باصفا و صميمي و خداجوي زندگي ميكنم...
راوي: دوست شهيد