آموزههاي بسياري براي درگير شدن افراد جامعه با هم وجود دارد. اما تجربه نشان ميدهد كه افراد آگاه جامعه به دليل داشتن مهارتهاي زندگي، كمتر درگير نزاع ميشوند. برخي از نزاعها با قتل يكي از طرفين، معلوليت يا جرح به سرانجام ميرسد. نظر به اهميت موضوع درباره چرايي اين آسيب گفتوگوي ما با محمدحسين شاملو، بازپرس سابق ويژه و وكيل دادگستري در پيميآيد.
براي ورود به بحث نزاع، ابتدا درباره نقش خانواده در تربيت فرزندان و زمينههايي كه ممكن است به پرخاشگري فرد در كانون خانواده منجر شود، توضيح دهيد.
نهادينه شدن فرهنگ گفتوگو به جاي نزاع در مرحله اول به خانوادهها برميگردد. فرزندان، اين فرهنگ را از خانواده فرا ميگيرند و از آنجا در مدرسه و سپس جامعه آن را بروز ميدهند. اگر والدين و اعضاي خانواده خواستههاي خود را با توسل به زور بيان كنند و به آن برسند، فرزندان هم به زبان پرخاشگري عادت و با همين زبان با ديگران صحبت ميكنند و به خواستههايشان دست مييابند. اما اگر اعضاي خانواده با زبان منطق با هم در ارتباط باشند و از خواستههاي يكديگر استقبال كنند، فرزندانشان هم ياد ميگيرند كه بايد در جامعه با افراد با زبان منطق ارتباط برقرار كنند. نكته دوم اين است كه ممكن است پدر و مادري فرزندانشان را در مواجهه با تعارضات بيروني به جاي گذشت به نزاع تشويق كنند مثلاً به فرزندشان ياد ميدهند «اگر كسي تو را زد تو هم او را بزن.» اما برعكس اين موضوع هم وجود دارد خانوادههايي هستند كه به خاطر واقف بودن به عواقب بد پرخاشگري، به فرزندانشان گوشزد ميكنند، با كسي درگير نشوند يا اگر كسي خواست با آنها درگير شود به او توجه نكنند و به راه خودشان ادامه بدهند.
در برخي مواقع هم ديده ميشود فرزندان در خانوادهاي با فرهنگ و آرام رشد كردهاند اما وقتي وارد جامعه ميشوند رفتار اطرافيان يا افرادي كه ساعتهاي طولاني با آنها در ارتباطند رفتاري غيرطبيعي و غيرمعقول است و سعي ميكنند از او به هر طريقي در موضوعات مختلفي سوءاستفاده كنند اما اين فرد در اينجا برعكس فرهنگي كه با آن رشد كرده يك عكسالعملي شايد تند در مقابل رفتار يا زبان اطرافيانش از خود نشان ميدهد كه از نظر روانشناسان و جرمشناسان رفتاري معقول و طبيعي است به طوريكه با اين رفتار از بروز يك سري ناهنجاريها و حتي جرم پيشگيري ميكند. اما اگر اين موضوع در نزاع هم مصداق پيدا كند كه چند نفر بر سر يك نفر بريزند و به او زور بگويند، آن فرد بايد از خود دفاع كند و اين دفاع به عنوان دفاع مشروع و امري موجه و تكليفي است كه قابل سرزنش نيست.
نهادينه شدن فرهنگ در عمل چگونه منجر به پيشگيري از بروز جرم ميشود؟
پروندههاي بسياري وجود دارد كه دو يا چند نفر به دليل پرخاشگري با يكديگر درگير و با يك بگومگوي ساده مرتكب قتل شدهاند. خانواده اين افراد وقتي با اين مصيبت مواجه ميشوند تازه به اين فكر ميافتند كه اي كاش به پسرمان ياد ميداديم با مردم درگير نشود كه پشيماني ديگر سودي ندارد. پس نهادينه كردن اين فرهنگ موضوع مهمي است كه در پيشگيري از بروز اين آسيب تأثيرگذار است.
با توجه به تجربهاي كه در روند رسيدگي به پروندههاي نزاع داريد، چه قشري از جامعه بيشتر مرتكب اين جرم ميشوند؟
معمولاً سن پرخاشگري در دوران نوجواني است اما ميتواند ادامه هم داشته باشد. به طور معمول اوج اين ناهنجاري تا سن 35 سالگي است كه بعد از آن به اصطلاح انسان به سن فرهيختگي ميرسد و از آن به بعد مشكلات زندگي و كار و مشغلههاي فراواني كه پيش رويش قرار ميگيرد، باعث ميشود كه بيشتر به فكر حل اين معضلات باشد. اما عدهاي هم هستند كه به علت بيكاري يا بيبند و باري و لاقيد بودن دست به اين كارها ميزنند و شايد هم بدون دليل درگير شوند و چند نفر ديگر را هم وارد نزاع كنند مانند برخي از مجرمان سابقهداري كه با بالارفتن سنشان هم دست از اين كار بر نميدارند و همه عمرشان را يا در زندان به سر ميبرند يا در معلوليت ناشي از نزاعهايي كه در آن شركت كردهاند.
عوامل محيطي هم نقشي در بروز اين آسيب دارند؟
بله، چون با گرم شدن هوا معمولاً خروجي افراد هم از خانههايشان بيشتر ميشود اما در هواي سرد اين رفت و آمدها به طور طبيعي كمتر ميشود. پس در فصل گرم سال، يك تراكم جمعيت ايجاد و امكانات براي پاسخگويي به نيازها هم كمتر از حد معمول ميشود. در نتيجه آستانه تحمل افراد هم پايين ميآيد و اگر در اين ميان گذشت هم كم باشد خود به خود حوادثي به وجود ميآيد كه اگر با اغماض حل نشود به نزاع و درگيري يا حتي قتل منتهي ميشود. از طرفي به خاطر وجود مشكلات متعددي كه مردم در زندگي با آن مواجه هستند مانند بيكاري، بيپولي، نداشتن تفريحات سالم، استرس رسيدن به مكان يا جاي خاص و برخي بيماريهاي عصبي يا اعتياد، آستانه تحمل هم كمتر ميشود و در هواي گرم تحريك ميشوند و ضعف بدني اين افراد در مقابل فشار محيطي و استرسهاي پيرامونش تحمل وضع را غيرقابل ممكن ميكند و در نتيجه باعث بروز درگيري ميشود.
چرا افراد مسن يا با تجربه كمتر وارد نزاع ميشوند؟
معمولاً افراد مسن و با تجربه كمتر خود را درگير نزاع و دعوا ميكنند كه از دو حالت خارج نيست يا قبلاً نزاعهايي را ديدهاند كه چه پيامدهايي را به دنبال داشته يا اينكه خودشان درگير اين آسيب شده بودند به همين دليل سرنوشتي را كه به آن دچار ميشوند، ميدانند و سعي ميكنند از اين موضوع دوري كنند يا اينكه آنقدر مشكلات اقتصادي و زندگي به آنها غلبه كرده كه فرصت اين كارها را ندارند. شايد فرد يك شخصيت فرهنگي يا داراي شغل و مسئوليتي در جامعه است كه شركت كردن در اين ناهنجاريها به ضررش تمام و باعث ميشود موقعيت شغلي يا اجتماعي و به اصطلاح شخصيتياش به خطر بيفتد و آن را از دست بدهد. پس نميتوان گفت بين طبقه تحصيلكرده يا سالمند درگيري و جرح اتفاق نميافتد اما كمتر شاهد اينگونه موارد هستيم.
فارغ از آنچه به آن اشاره كرديد به دليل فراواني شكلگيري اين پروندهها به نظر ميرسد برخورد قانوني با موضوع، بازدارندگي لازم براي پرهيز از درگير شدن افراد با هم را نداشته است.
بله، اين موضوع برميگردد به ضعف دستگاههايي كه پاسخگوي امنيت مردم هستند. در واقع چون حل برخي از اين مشكلات را احتمالاً همين مراجع پيشبيني شده نميتوانند حل كنند، به خاطر همين افراد سعي ميكنند خودشان مشكل را حل كنند اما به جاي برطرف كردن آن، به اين درگيريها دامن ميزنند.
رعايت قوانين در بروز يا عدم بروز اين ناهنجاري چقدر تأثيرگذار است؟
من معتقدم تمام اين ناهنجاريها و بروز درگيريها كه منجر به نزاع ميشود به دليل عدم پايبندي افراد به قوانين است. به عنوان مثال نزاعهايي كه بر سر مسائل ترافيكي و رانندگي رخ ميدهد همين است. اگر دستگاههاي اجرايي خودشان قوانين را رعايت نكنند مسلماً مردم هم به آن پايبند نخواهند بود. بر سر همين درگيريها و جاي پارك، كار به چاقو كشي ميكشد و قتل هم اتفاق ميافتد. از ديد جرمشناسي سيستمها و مهندسي شهري هم يكي ديگر از عواملي است كه در پايين آمدن آستانه تحمل افراد تأثير ميگذارد، حالا اگر فردي هم كه نميتواند بر اعصاب خود مسلط باشد با اين مشكلات روبهرو بشود، ناخودآگاه از خود عكسالعمل نشان ميدهد و اين درگيريها رخ ميدهد.
آيا بروز اين آسيب را ميتوان نشانهاي از يك جامعه پرخاشگر تلقي كرد؟
به نظر من جامعه ما، جامعه پرخاشگري نيست و انسانهاي مهربان و بزرگي در آن زندگي ميكنند. جامعهاي پرخاشگر است كه در آن فراواني پرخاشگري بالا باشد. با اينكه پروندههاي فراواني با اين موضوع را بررسي كردهام، معتقدم اگر هر فردي هر روز حداقل دو، سه مورد دعوا و نزاع ببيند، آن وقت ميتوان گفت جامعه پرخاشگري داريم. البته شايد از نظر فرهنگي و بافت محيطها و مناطق با هم متفاوت باشند و به طور نسبي در يك منطقه اين وضعيت مشاهده شود و قتل و نزاع در برخي محلهها هم بيشتر باشد. من جامعه را جامعه پرخاشگري نميبينم.
قانونگذار چه مجازاتي را براي مرتكبين به جرم در نظر گرفته است؟
طبق ماده 615 قانون مجازات اسلامي در صورتي كه نزاع منتهي به قتل شود به حبس از يك تا سه سال، اگر نزاع منجر به نقص عضو شود، به حبس از شش ماه تا سه سال و در صورتي كه نزاع منتهي به ضرب و جرح شود، از سه ماه تا يك سال حبس را به دنبال دارد. اين درحالي است كه مجازاتهاي فوق مانع اجراي مقررات قصاص يا ديه نخواهند شد.
قابل ذكر است كه اگر متهم صدمهاي به طرف زده كه منجر به نقص عضو نشده اما از چاقو استفاده كرده باشد ولو اينكه خراشي وارد شده باشد، يك سال حبس در انتظار ضارب است.