طوفان محصول
2009 آلمان و ساخته فیلمسازی به نام هانس کریستین اشمیت است. این فیلم روز جمعه 20
دی ماه 1392 از شبکه پنج سیما پخش شد. داستان فیلم از این قرار است که ژنرال دوریچ
صرب به جرم جنایت جنگی در بوسنی در دادگاه لاهه در حال محاکمه است. تنها شاهد دادگاه
یک جوان بوسنیایی مسلمان است که دادگاه شهادت او را نمی پذیرد، اما شاهد اصلی زن
جوانی است که با ورودش به فیلم، راز جنایتی هولناک افشا میشود، راز جنایت ارودگاه
ویلینا ... ! فیلم طوفان ریشه در واقعیتی
تلخ دارد که در این یادداشت به آن میپردازیم ...
سکانس نخست : داستان فیلم
فیلم با این صحنه آغاز میشود؛ سال 2005 یکی از فرمانده هان سابق ارتش ملی صرب های بوسنی به نام گوران دوریچ در حال سپری کردن تعطیلات در یک جزیره نامعلوم دستگیر میشود. سه سال بعد، معاون دادستان دادگاه جنایت جنگی لاهه به نام هانا مینارد مسئول رسیدگی به پرونده او میشود. بر اساس مدارک موجود در پرونده دوریچ متهم است در سال 1922 در شهر کاسما در بوسنی مرتکب جنایت جنگی شده است. هدف دادستان اثبات اتهام صدور دستور تبعید اجباری مردم مسلمان روستای کاسما، توسط ژنرال دوریچ است. اتهامی که در صورت اثبات می تواند 10 سال حبس به همراه داشته باشد.
تنها شاهد خانم دادستان یک جوان مسلمان است ولی زمانیکه او در دادگاه حاضر میشود، وکیل مدافع کارکشته دوریچ، اعتبار شاهد کلیدی را زیر سوال میبرد. این شاهد آلن حیدرویچ است که مدعی شده در سال 1922 از درون خانه اش انتقال زنان روستای کاسما، توسط نیروهای دوریچ را دیده است. ولی وکیل مدافع دوریج با حضور در صحنه جرم نشان میدهد که حیدرویچ امکان مشاهده چنین صحنه ای را نداشته و دادگاه نیز شهادت وی را رد میکند. در همین اثناء حیدرویچ که تنها شاهد ماجرا به نظر میرسد به دلیل مشکوکی در هتل محل اقامت در لاهه هلند فوت میکند و ژنرال دوریچ در آستانه رفع اتهام و آزادی قرار میگیرد.
خانم دادستان برای یافتن سرنخی جدید به بوسنی میرود و در مراسم تدفین حیدرویچ با خواهر او میرا آشنا می شود. میرا بعد از جنگ به برلین رفته و با مردی آلمانی به نام اسمیت ازدواج کرده است و ظاهراً زندگی آرامی در کنار همسر و پسرش دارد و علاقه ای نیز برای اقامت در بوسنی نشان نمی دهد. او قصد دارد بعد از مراسم تدفین تنها برادرش به سرعت به آلمان بازگردد؛ ولی دیدار او با هانا (خانم دادستان) و اثرات مرگ برادرش موجب میشود او نگاهی جدید به زندگی پیدا کند.
بعد از بازگشت میرا به آلمان و با وجود مخالفت شوهرش و همچنین تهدید برخی صرب های افراطی، او تصمیم میگیرد با کمک به هانا پرده از جنایت روستای کاسما بردارد. خانم دادستان بعد از صحبت با میرا متوجه میشود که حیدرویچ در صحنه جنایت حضور نداشته و از آنچه در دادگاه گفته است اظهارات خواهر او بوده است.
میرا در شهادت های اولیه پرده از جنایتی هولناک بر میدارد که جنایت کاسما تنها بخش ناچیزی از آن بوده است. به گفته میرا؛ « روز حادثه یک گروه از چتینک ها (صرب های افراطی) به فرماندهی ژنرال دوریچ وارد روستای کاسما شدند، آنها تمامی زنان و دختران جوان روستا را سوار اتوبوس کردند و سپس آنها را به اردوگاهی به نام ویلینا منتقل کردند. ویلینا هتلی بزرگ است که به یک اردوگاه شیک تبدیل شده است و زنان و دختران اسیر شده در اتاق های این هتل زندانی میشوند. اردوگاهی که هدف از ایجاد آن یک فاحشه خانه و محل تفریح برای سربازان چتنیک است. میرا میگوید زنان و دختران زندانی که بیمار میشدند یا از خود مقاومت نشان میدادند در زیر زمین هتل تیرباران شدند و بسیاری هم در اثر فشار روحی و جسمی جان سپرده اند. »
خانم دادستان با
رضایت از چنین دستاوردی به همراه میرا عازم دادگاه لاهه میشود ولی با کمال تعجب
با مخالفت روئسای دادگاه برای طرح این شهادت مواجه میشود. در اینجا او متوجه
مسائل پشت پرده و رفتار سیاسی دادگاه میشود. او نهایت توان خود را برای اثبات
جنایت در هتل ویلینا بکار میگیرد، ولی نهایتاً اظهارات میرا در مورد اردوگاه ویلینا
مورد پذیرش دادگاه قرار نمیگیرد و دوریچ تنها به اتهام تبعید اجباری شهروندان
روستای کاسما به سه سال زندان محکوم میشود.
سکانس دوم: نقاط عطف فیلم
فیلم طوفان بیش از آنکه به دنبال بیان جنایت رخ داده در بوسنی باشد بیشتر به دنبال بیان اراده اروپا و خصوصاً آلمان برای احقاق حقوق بوسنیایی ها است. برای همین صحنه های فیلم بیش از آنکه از داخل بوسنی باشد در آلمان و هلند فیلم برداری شده است.
فیلم به دنبال نمایش یک حس انسان دوستانه و عاطفی در میان اروپایی ها است(منظور اروپای غربی) ؛ یعنی اینکه مخاطب احساس کند عده ای در اروپا علیرغم همه کارشکنی ها به دنبال حق مسلمانان قربانی شده در بوسنی هستند. از این رو دادستان فیلم طوفان، در راه تحقیقاتش درباره جنایتکار جنگی داستان بسیار تنهاست و همه سعی دارند او را از راهی که آمده منصرف کنند ولی او با تمام توان به کار خود ادامه میدهد. ما ابتدا با یک دادستان زن روبهرو هستیم. برخورد اولیه او تنها ناشی از حس وظیفهشناسیاش است، یعنی او این کار را انجام میدهد چون یک دادستان است و موقعیت اداریاش به عنوان دادستان ایجاب میکند این کار را به انجام برساند. اما در ادامه پس از اینکه مرد مسلمان بوسنیایی به دلیل فشارهای دادگاه جان میسپارد، دادستان زن درگیر مسائل عاطفی می شود و منش و روش او برای پیگیری پرونده، رنگ و بوی دیگری می گیرد.
استفاده از یک زن به عنوان دادستان در این پرونده نیز بی دلیل نبوده و اهمیت ویژه ای دارد؛ زیرا او بیشتر میتواند با خواهر مردی مسلمان (میرا) هم ذات پنداری کند و واسطه مناسبی برای انتقال این احساسات به مخاطب باشد. با این نگاه، خانم هانا در مسیر کشف و اثبات حقیقت به همان اندازه آسیبپذیر است که میرا (زن مسلمان) در جنگ این آسیبها را تحمل کرده است.
اما در مجموع، فیلم
موفق میشود روایتی مناسب با کارکردهای دراماتیک و قابل قبول از تاثیرات عمیق یک رویداد
واقعی و تاریخی به تماشاگر ارائه کند؛ رویدادی که اکنون و پس از سالها، ابعاد مهلک
و مخربش بسیار بزرگتر و غولآساتر از قبل مینماید.
سکانس آخر : واقعیت و حقیقت ماجرا
ویلینا ولاس نام هتلی است که در طول جنگ بوسنی یکی از بازداشتگاه های اصلی برای نگهداری زنان جوان بوسنیایی بوده و در طول جنگ زنان مسلمان در این هتل مورد ضرب و شتم، شکنجه و آزار جنسی قرار داشتند. هتلی که امروز در چهار کیلومتری شمال شرق ویشه گراد در نهاد صربسکای جمهوری بوسنی و هرزگوین قرار دارد و پس از پایان جنگ دوباره به عنوان یک مرکز توریستی مورد استفاده توریست ها قرار دارد.
اردوگاه ویلینا توسط گروهی از صرب های افراطی موسوم به سپاه اوزیتسه در پایان ماه آوریل سال 1992 تاسیس شد و نقش مهمی در پاکسازی قومی منطقه از جمعیت مسلمان بوسنیایی داشت. این هتل به عنوان اردوگاه اصلی برای نگهداری زنان و دختران اسیر بوسنیایی، از جمله دخترانی که بسیاری از آنهاآنهاآآ هنوز 14 ساله نشده بودند ایجاد شده بود.
بر اساس گزارش کمیسیون رسمی بررسی جنایات جنگی سازمان ملل، تخمین زده میشود که در طول جنگ همواره بیش از دویست زن و دختر بوسنیایی در این هتل زندانی بودند و پیوسته مورد شکنجه و آزار جنسی قرار داشتند؛ زنانی که فقط از میان دختران جوان و زیبا انتخاب میشدند و زنان مسن تر هرگز به این اردوگاه منتقل نشده اند. برخی گفتهاند چتنیک ها دستور داشتند زنان و دختران زیبای بوسنیایی را در هرکجای بوسنی که دستگیر میکنند به این هتل اعزام کنند.
اکثر زنانی که در این اردوگاه زندانی بودند بعد از مدتی کشته شدند، بسیاری نیز زیر شکنجه ها جان دادند و تعداد انگشت شماری نیز که شانس فرار یافتند یا برای همیشه از بوسنی گریختند، یا دیوانه شدند و یا خود کشی کردند. گفته میشود اجساد قربانیان این جنایت هولناک در مکان های نامعلومی دفن شده و هنوز نیز کشف نشده است.
ریاست این اردوگاه مرگ را ژنرال میلان لوکیچ بر عهده داشت. او در سال 1697 در شهر فوچای بوسنی متولد شد، در خلال جنگ بوسنی او فرمانده گروهی از چتنیک ها موسوم به عقاب سفید بود. بعد از پایان جنگ و افشای جنایات گسترده در منطقه ویشه گراد، دادگاه جنایات جنگی یوگسلاوی سابق برای او در سال 1998 دستور دستگیری صادر کرد. او سال ها متواری بود تا آنکه در 8 آگوست 2005 در آرژانتین توسط پلیس بین الملل شناسایی و دستگیر شد. او در دادگاه لاهه محاکمه و در تاریخ 4 دسامبر 2012 به جرم قتل در منطقه ویشه گراد به حبس ابد محکوم شد.
اما زنان داغدار بوسنیایی به این رای اعتراض کردند؛ زیرا لوکیچ از اتهام تجاوز به زنان اردوگاه ویلینا تبرئه شد. خانم حسچیچ رئیس انجمن زنان قربانی جنگ در بوسنی، رای دادگاه علیه لوکیچ را مورد انتقاد قرار داد و گفت: « دادگاه در حالی او را تبرئه کرد که زنان بازمانده از اردوگاه ویلینا هنوز زنده اند و شهادت می دهند که مورد آزار جنسی قرار گرفتهاند. لوکیچ تنها به جرم جنایت جنگی و قتل در ویشه گراد در لاهه زندانی شده و جنایت بزرگتر او در ایجاد و رهبری اردوگاه ویلینا توسط دادگاه مورد پذیرش قرار نگرفته است.»
دادگاه بینالمللی جنایات جنگی یوگسلاوی سابق (ICTY)، از ارکان فرعی شورای امنیت است که برای تعقیب و مجازات عاملان جنایات جنگی در جریان جنگهای دهه 1990 بالکان ایجاد شد. این دادگاه تاکنون بالغ بر ۱۶۰ نفر از صربستان، کرواسی، بوسنی و هرزگوین، مقدونیه و کوزوو را تحت پیگرد قرار داده است.
بالاترین حکم صادر شده در این دادگاه حبس ابد بوده که آن نیز برای تعداد محدودی از مجرمین صادر شده است. تعدادی از متهمین جنگ بوسنی هرگز دستگیر نشدند، تعدادی از چنگ قانون گریختند؛ برخی تبرئه شدند و عده ای نیز بعد از تحمل چند سال زندان، به زندگی عادی خود بازگشتند و باید گفت دادگاه با ترحمی مثال زدنی به جنایات جنگی در یوگسلاوی سابق رسیدگی کرد.
با گذشت نزدیک به 20 سال از عمر این دادگاه و بعد از مرگ میلوشویچ و دستگیری کاراجیج و ملادیچ (رهبران اصلی صرب ها در جنگ بوسنی)؛ شورای امنیت سال گذشته اعلام کرد که دادگاه جنایات جنگی یوگسلاوی سابق به پایان وظایف خود رسیده و در ۳۱ دسامبر ۲۰۱۴ پرونده این دادگاه بسته خواهد شد.
اگرچه دادگاه
جنایت جنگی یوگسلاوی سابق، در پایان سال 2014 برای همیشه پرونده های خود را خواهد
بست ولی این به معنی پایان پیگرد چنین جرم و جنایت گسترده ای نخواهد بود. با گذشت قریب
به 20 سال از جنگ بوسنی؛ هنوز هزاران قربانی خشونت، بخصوص زنان آسیب دیده از جنگ های
منطقه بالکان هنوز چشم به راه عدالت هستند. به واقع اگر چه دادگاه جنایات جنگی
یوگسلاوی سابق کارهای زیادی انجام داده، اما کار آن هنوز به اتمام نرسیده و عدالت
واقعی اجرا نشده است.
وحید پرست تاش؛ دانشجوی دکتری روابط بین الملل