به گزارش خبرنگار ما، اين پرونده سال ۸۴ به جريان افتاد. زن جواني به پليس تهران خبر داد كه از سوي سهپسر مورد آزار قرار گرفته است. او توضيح داد: اطراف فلكه صادقيه سوار يك پيكان مسافربري سفيدرنگ شدم. به جز راننده، دو مسافر ديگر هم سوار ماشين بودند. وقتي راننده مسافتي را طي كرد، به طرف محل خلوتي پيچيد. دو همدست راننده به من تعرض كردند و اموالم را سرقت و بعد مرا رها كردند.
چند ماه بعد از حادثه، چند شكايت مشابه به پليس گزارش شد. مشخصاتي كه شاكيان از متهمان به پليس داده بودند، نشان داد همگي از سوي باند سهنفره مورد آزار قرار گرفتهاند تا اينكه مأموران پليس هنگام گشتزني در خيابانهاي جنوب شهر به خودروي پيكان سفيدرنگي مظنون شدند كه زني داخل ماشين با سرنشينان داخل آن درگير بود. راننده و سرنشين ماشين بازداشت شدند و شاكي هم به پليس گفت: اين دو نفر مرا ربوده و قصد داشتند به من تعرض كنند كه مقابل خواستهشان مقاومت كردم. با آنها در حال درگيري بودم كه گشت پليس رسيد و نجات پيدا كردم. وقتي دو متهم مورد بازجويي قرار گرفتند، حرفهاي شاكي را تأييد كردند اما گفتند اولين باري بود كه دست به اين كار ميزدند. مأموران پليس سپس به بررسي شكايتهاي مشابه پرداختند و شاكيان را به اداره پليس دعوت كردند. شاكيان كه پنج نفر بودند، بعد از ديدن صدرا و شاهرخ، آنها را شناسايي كردند و گفتند اين دو نفر همدست ديگري هم داشتند. آنها كه راهي جز اقرار نداشتند، اتهام خودشان را قبول كردند و گفتند گاهي دو نفري و گاهي همراه همدستمان كه حسين نام دارد، سوار ماشين ميشديم و بيرون ميرفتيم. در شمال شهر زنان را سوار و اطراف اتوبان كرج به آنها تعرض ميكرديم.
مأموران پليس همزمان با تحقيقات بيشتر تلاش كردند سومين متهم را بازداشت كنند، اما از آنجا كه او متواري شده بود، تحقيقات درباره صدرا و شاهرخ انجام شد تا اينكه حسين هم بازداشت شد.
در بين شاكيان پرونده، دو نفر بعد از مواجهه با حسين گفتند كه او هم به آنها تعرض كرده است اما متهم ادعاي آنها را انكار كرد. پرونده سرانجام براي رسيدگي به شعبه۷۹ دادگاه كيفري استان تهران فرستاده شد. هيئت قضات بعد از بررسي اوراق پرونده متهمان را در تجاوز به عنف مجرم تشخيص ندادند، اما به اتهام آدمربايي و سرقت، به ۲۵سال حبس محكوم كردند. سپس پرونده به ديوان عالي كشور فرستاده شد و رأي دادگاه هم تأييد شد اما وقتي رئيس وقت قوه قضائيه پرونده را بررسي كرد، حكم را نقض كرد و اتهام متهمان را مفسدفي الارض تشخيص داد و پرونده را براي رسيدگي به دادگاه انقلاب ارجاع داد. قاضي رسيدگيكننده به پرونده بعد از بررسي، اعلام كرد كه رسيدگي به پرونده در صلاحيت دادگاههاي كيفري است و اتهام افساد فيالارض متوجه متهمان پرونده نيست. بنابراين پرونده به شعبه ۷۹دادگاه كيفري استان تهران فرستاده شد و هيئت جديد رسيدگيكننده اعلام كردند رسيدگي به پرونده در صلاحيت دادگاه انقلاب است. با توجه به اختلاف پيش آمده، ديوان عالي كشور رسيدگي به پرونده را در صلاحيت دادگاههاي كيفري تشخيص داد و جلسه رسيدگي در شعبه ۷۹ برگزار شد. پس از رسميت يافتن جلسه، شاكيان در جايگاه حاضر شدند و شكايتهاي خودشان را مطرح كردند.
سپس متهمان از اتهام خودشان دفاع كردند. صدرا گفت: من چند بار اتفاقي سوار ماشين شاهرخ شدم. او مسافركش بود و بعد با هم دوست شديم. يك روز پيشنهاد داد دختري را كه با او دوست بود، سوار ماشين و در شهر گردش كنيم. من قبول كردم. آن روز من پشت فرمان نشستم و شاهرخ و دختر جوان در صندلي عقب سوار شدند. شاهرخ به دختر جوان تعرض كرد. بعد هم به سراغ دختر ديگري رفتيم و هر دو به او تعرض كرديم. شاهرخ حرفهاي صدرا را تأييد كرد اما در جلسه بعدي دادگاه حرفهاي قبلياش را انكار كرد. حسين هم در جلسات دادگاه همه اتهامهاي خودش را انكار كرد.
هيئت قضات سرانجام متهم رديف اول و دوم را در تجاوز، آدمربايي و سرقت و ضرب و جرح مجرم شناختند و هركدام را به يكبار اعدام به جرم تجاوز، ۱۵ سال حبس به جرم آدمربايي، ۱۰سال حبس به جرم سرقت و ۷۴ ضربه شلاق و پرداخت ديه به زناني كه مجروح شدهبودند، محكوم كردند. اين پرونده با اعتراض متهمان به شعبه ۲۷ ديوانعالي كشور فرستاده شد و رأي مورد تأييد قرار گرفت. پرونده در مورد متهم رديف سوم همچنان مفتوح است.