جوان آنلاین: دختر جوانی که خواستگار میانسال پولدارش را برای سرقت اموالش با طراحی نقشهای تا یک قدمی مرگ کشانده بود پس از دستگیری ادعا کرد مرد سرمایهدار قصد سوءاستفاده از او را داشته است.
اواخر زمستان سال گذشته به مأموران پلیس تهران خبر رسید رهگذرانی در یکی از خیابانهای شمالی شهر پیکر نیمهجان و بیهوش مرد میانسالی را برای درمان به بیمارستان منتقل کردهاند.
با اعلام این خبر، تیمی از مأموران راهی بیمارستان و در قسمت مراقبتهای ویژه با پیکر مرد ۶۰ سالهای به نام کیوان روبهرو شدند که به گفته پزشکان بر اثر مسمومیت دارویی به کما رفته بود.
۲ روز بعد
بررسیها نشان داد ساعتی قبل رهگذرانی کنار یک خیابان متوجه مردی میشوند که روی زمین افتاده و از دهانش کف بیرون زده است. رهگذران که احتمال میدهند مرد میانسال جانش را از دست داده به سرعت با اورژانس تماس میگیرند و پس از حضور عوامل اورژانس مشخص میشود وی زنده است، اما به دلایلی به کما رفته و او را برای درمان به بیمارستان منتقل میکنند.
در حالی که مرد ۶۰ ساله روی تخت بیمارستان با مرگ دست و پنجه نرم میکرد، مأموران پلیس خانواده او را شناسایی کردند و دریافتند کیوان مرد سرمایهداری است که تنها زندگی میکرده و روز حادثه هم با خودروی مدل بالای خارجیاش از دفتر محل کارش بیرون آمده تا اینکه چند ساعت بعد پیکرنیمه جانش در خیابان کشف میشود.
تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت و دو روز بعد مأموران پلیس باخبر شدند کیوان از یک قدمی مرگ به زندگی برگشته و بههوش آمده است.
معرفی برای ازدواج
بدین ترتیب مأموران دوباره به بیمارستان رفتند و از وی درباره ماجرایی که برای او رخ داده بود، تحقیق کردند. کیوان در ادعایی گفت: «من سرمایهدار هستم و دفتر کارم در یکی از خیابانهای شمالی شهر است و تعدادی هم کارمند دارم. از آنجایی که تنها زندگی میکنم، تصمیم داشتم ازدواج کنم و همدمی داشته باشم. مدتی قبل یکی از بستگان نزدیکم دختر جوانی به نام سونیا را برای ازدواج به من معرفی کرد. سونیا یک سال قبل با پسر جوانی ازدواج کرده بود، اما بهخاطر اختلافی که با هم داشتند قبل از مراسم عروسی از هم جدا شدند. وقتی او را برای ازدواج به من معرفی کردند قبول کردم، چون فکر میکردم وضع مالیام خوب است و میتوانم دختر جوان را خوشبخت کنم.»
خواستگاری مسموم
وی ادامه داد: «یکی، دو بار من و سونیا یکدیگر را دیدیم و حتی من او را شام به رستوان دعوت کردم و با هم درباره زندگی و آیندهمان صحبت کردیم. از او خوشم آمد و سونیا هم مدعی بود دوست دارد با من ازدواج کند. خوشحال بودم که پس از سالها همدمی پیدا کردهام و از تنهایی رهایی مییابم. حتی درباره سفرهای خارجی و ماه عسل هم ما با هم صحبت کردیم و تمامی قرار و مدارها را هم گذاشتیم. سونیا با خانوادهاش صحبت کرده بود و آنها هم موافقت کرده بودند و از اینکه دخترشان شوهر پولداری پیدا کرده بود، خوشحال بودند. روز حادثه برای آخرین بار با هم قرار گذاشتیم تا حرفهای آخر را با هم بزنیم و درباره میهمانها هم تصمیم بگیریم. قرارمان در یک رستوران بود. ما با هم شام خوردیم و صحبت کردیم. پس از خوردن شام او یک بطری دوغ هم برداشت و دو نفری از رستوران خارج شدیم و با خودروی من به راه افتادیم. در میانه راه او سر بطری دوغ را باز کرد و یک لیوان دوغ به من داد و بقیهاش را هم قرار بود خودش بخورد. لیوان دوغ را نوشیدم، اما دقایقی بعد دیگر چیزی نفهمیدم تا اینکه در بیمارستان بههوش آمدم. تازه الان متوجه شدم سونیا مرا مسموم کرده و خودروی گرانقیمتم، دو دستگاه تلفن همراهم، پولهای توجیبی و کارت عابربانکم را که مقدار زیادی پول در حسابم بود، سرقت کرده است.»
خرید طلا با کارت سرقتی
با شکایت مرد پولدار، پرونده به دستور قاضی کوشکی، بازپرس شعبه هشتم دادسرای ویژه سرقت برای بررسی و شناسایی سارق در اختیار تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت.
مأموران پلیس در بررسیهای فنی فهمیدند سونیا پس از حادثه محل زندگیاش را تغییر داده و به مکان نامعلومی گریخته است. همچنین مشخص شد دختر جوان روز بعد از حادثه با کارت بانکی شاکی به چند مغازه طلافروشی رفته و در چند نوبت مقدار زیادی طلا خریده و دو گوشی همرا مرد پولدار را هم فروخته است. مأموران در گام بعدی سونیا را تحت تعقیب و شماره پلاک خودروی شاکی را نیز در اختیار تمامی گشتهای پلیس قرار دادند.
انتقام گرفتم
تحقیقات برای دستگیری متهم ادامه داشت تا اینکه چند روز قبل پس از گذشت چند ماه از حادثه، مأموران به خودروی مدل بالایی که زنی جوان راننده آن بود، مشکوک شدند. وقتی مأموران از مرکز استعلام گرفتند، متوجه شدند خودرو سرقتی است و چند ماه قبل صاحب آن از زن جوانی به اتهام سرقت خودرویش شکایت کرده است. بدین ترتیب مأموران خودرو را متوقف و راننده آن را بازداشت کردند که مشخص شد زن جوان، سونیا متهم فراری است که چند ماهی است تحت تعقیب پلیس قرار دارد.
وی پس از انتقال به اداره پلیس به جرم خود اقرار کرد و در ادعایی گفت: «چند سال قبل با پسر جوانی آشنا شدم و ازدواج کردم، اما ازدواج ناموفقی داشتم و پس از مدتی هم جدا شدم. من تنها زندگی میکردم تا اینکه یکی از دوستانم مرد پولداری به نام کیوان را برای ازدواج به من معرفی کرد. وقتی با او آشنا شدم، قبول کردم، چون وضع مالی خوبی داشت و فکر میکردم مرا خوشبخت میکند، اما مدتی بعد متوجه شدم او قصد ازدواج ندارد و میخواهد از من سوءاستفاده کند. وقتی به نیت شوم او پی بردم، خیلی عصبانی شدم و تصمیم گرفتم از کیوان انتقام بگیرم. به همین دلیل روز حادثه با او قرار گذاشتم تا با هم صحبت کنیم. من نقشه را از قبل طراحی کرده بودم و برای اجرای آن چند قرص بیهوشی هم خریده بودم. پس از اینکه با هم شام خوردیم به صورت پنهانی چند عدد قرص را داخل بطری دوغ حل و داخل خیابان به او تعارف کردم. کیوان دوغ مسموم را خورد و بیهوش شد، بهطوریکه حالش پشت فرمان بههم خورد و خودرویش به تیر برقی برخورد کرد. آن لحظه به سرعت او را به صندلی کناری کشاندم و خودم پشت فرمان نشستم و شروع به رانندگی کردم و بعد از طی مسافتی، او را از داخل خودرو به پایین انداختم و اموالش را سرقت کردم. سپس برای اینکه گرفتار پلیس نشوم محل زندگیام را تغییر دادم.»
متهم پس از اعتراف به دستور بازپرس پرونده برای تحقیقات بیشتر در اختیار مأموران پلیس قرار گرفت.