آقاي دكتر! محور بحث ما درباره فلسفه زندگي، سبك زندگي و ارتباط علم و فلسفه علم با سبك زندگي است. در اين چهار سرفصل چند سؤال از حضورتان دارم. اولين سؤال اين است كه بسياري علم و پيشرفتهاي علمي عموماً وارداتي را مقصر اصلي تغيير غلط سبك زندگي ميدانند. آيا اين نظر درست است؟ علم امروز مبتني بر يك فلسفه زيربنايي است. اين فلسفه زيربنايي كه همراه با علم است ميگويد علم در چه راهي به كار برود، چه چيزهايي براي عالم اهميت داشته باشد. از طرفي چون علم امروز تا حدودي مبتني است بر فراهم كردن ابزار زندگي راحتتر و وسايلي كه به بشر امكانات بيشتر بدهد، از اين جهت روي زندگي عالم هم اثر گذاشته و مسئله درآمد و شهرت برايش مهم شده است. در حالي كه علماي قبلي اينطور نبودند. يعني برايشان فهم طبيعت و جهان به عنوان دريچهاي براي فهم آثار خلقت خداوند مهم بود و تمام علوم اعم از علوم ديني، رياضي، طبيعي و پزشكي از اين جهت مهم بود كه بعدي از جهان را از طريق آن درك ميكردند. در دوران ما يعني در ۱۰۰ سال اخير هم براي عدهاي امثال انيشتين همين مطرح بوده كه بتوانند جهان را بفهمند. براي عدهاي هم علم از جنبه ساخت ابزار كاربردي براي بشر مهم است. برداشت دانشمنداني نظير نيوتن هم مطالعه آثار صنع الهي بود. گروه ديگري هم هستند كه از مطالعه علم دنبال فهم ذات طبيعتند و ارتباط آن با خدا و آفرينش را دنبال نميكنند. ولي به طور عمده امروزه علم دست قدرتمداران است و آنها علم را براي كسب ثروت و قدرت به كار ميگيرند. تعداد زيادي هم هستند كه به خاطر دستيابي به نتايج زودرس و كوتاهبرد و نتايج معمولي سراغ علم ميروند. حالا ثروت، قدرت يا امكانات بيشتر يا شهرت بيشتر، هر كدام از اين اهداف، روي سبك زندگي اثر ميگذارد. يعني كسي كه علم را به خاطر خود علم ميخواهد يك نوع زندگي و تصميمگيري دارد و يك نوع اقدام ميكند، آن كه علم را براي منافعش ميخواهد از طريق ديگري اقدام ميكند. اين است كه علم روي زندگي بشر تأثير گذاشته و اين به خاطر جهانبيني حاكم بر علم است كه مادهگرايانه و اين جهانينگر بوده است.
پس به نظر شما يكي از راههاي تغيير سبك زندگي تغيير جهانبيني است؟ جهانبيني نقش اساسي دارد. علم از نگاه دانشمنداني نظير ابنسينا، بيروني و خواجهنصير بسيار مقدس بوده است. از نظر نيوتن و كپلر و مكسول هم همينطور بوده است. ولي الان علمآموزي دو بعد دارد. بعضيها براي فهم خود طبيعت و تعدادي براي كسب قدرت و ثروت علم ميآموزند و اين روي زندگيها هم اثر گذاشته است.
فلسفه زندگي چيست؟ بستگي به اين دارد كه از ديد چه كسي به آن نگاه كنيم. از ديد يك فرد مذهبي، بشر براي اين خلق شده كه به خداوند نزديك شود و تا حد ممكن به صفات الهي تشبه پيدا كند. برخي راحت زندگي كردن و لذتجويي از آن را مدنظر دارند؛ بنابراين در فراهم كردن تجملات زندگي ميكوشند. هر نوع ماشين، تلفن يا وسيله جديدي كه به بازار ميآيد، براي خودشان فراهم ميكنند. فلسفه زندگي اين دسته و جهانبيني حاكم بر آن فقط چيزهاي اين جهاني و موقت را ميخواهد؛ چون عقبهاي براي زندگي نميبينند. يك وقت كسي عقبهاي براي زندگياش ميبيند، بنابراين ميخواهد هم در اين دنيا و هم در عقبي سعادتمند باشد. ولي كسي كه فقط به اين دنيا دلبسته مايل است هر چه ميتواند از مواهب زندگي در اين دنيا بهرهمند شود؛ يعني جهانبيني است كه ميگويد فلسفه زندگي افراد چيست.
چطور ميتوان اين دو را با هم تطبيق داد و تلفيقي ايجاد كرد تا تعادلي از آنها به دست بيايد؟
اين مسئله به چند مؤلفه وابسته است. اينكه افراد تحصيلكرده هستند يا نيستند، مذهبياند يا خير و در چه محيطي بزرگ شدهاند. ولي اگر قرار است انسانها از نو ساخته شوند و تعيين كنيم كه چطور بايد باشند، اول بايد بفهمند كه اصلاً جهان چيست؟ و خودشان در اين جهان چه كارهاند. به قول مولوي بفهمند از كجا آمدهاند، آمدنشان بهر چه بوده و به كجا ميروند. اينها مستلزم مطالعات ديني است و در اين راه علم اگر به طور مناسب آموخته شود، كمك ميكند. از ميان علوم نيز فلسفه براي شكل دادن به طرز فكر افراد مؤثر است.
چطور علم ميتواند سبك زندگي را به سمت الگوهاي بومي و ديني نزديك كند؟ راهش اين است كه جهانبيني حاكم بر علم، ديني باشد. اين مسئله تكليف دين، علم و زندگي عالم را روشن ميكند. يك وقت است دين را منحصر به فقه و اصول و عبادات ميبينيد. يعني دين را از فعاليت علمي جدا ميكنيد. من با اين ديد نگاه نميكنم. معتقدم كه دين تمام ابعاد زندگي را شامل ميشود؛ اعم از علم، علمجويي، احكام الهي و عبادات، منتها هر كدام به طريق خودش. شما هر كدام از عبادات نماز، روزه و حج را به طريق خاص بجا ميآوريد. جستوجوي علم و كسب آن هم بايد به طريق خاص باشد. اگر علوم انساني است از طريق خواندن و آموختن، اگر علوم تجربي است از مسير تجربه و نظريهپردازي. اگر زمينهاي كه براي علم به كار ميرود با زمينهاي كه براي دين به كار ميرود يكي باشد همه كارهايي كه در متن دين و علم ميشود يك پشتوانه خواهند داشت. ولي اگر براي كارهاي علمي يك جهانبيني و براي كارهاي ديني جهانبيني ديگري داشته باشيم، ممكن است اين دو با هم نخوانند. يعني ممكن است دين و دانش يك نفر در مورد يك موضوع خاص دو مسئله متفاوت را به او بياموزند. مثلاً در علمش ياد بگيرد كه جهان هدف ندارد، در حالي كه در دينش خوانده كه هيچ كاري در جهان عبث نيست؛ اين دو با هم منافات دارند. ولي اگر بر كل عقايد و ذهنيت شخص يك جهانبيني حاكم باشد، آنوقت هيچ اصطكاكي به وجود نخواهد آمد. به اين معنا كه كليترين احكامي كه از دين برميخيزند بر ذهن شخص حاكم باشند. اين شامل وجود خداوند، هدفداري عالم، حاكم بودن اخلاقيات و ارزشهاي اخلاقي و وجود عالم غيب ميشود. اگر اينها را قبول داشته باشد هم علم را ميتواند دنبال كند و هم كارهاي دينياش را بجا بياورد. علاوه بر اينكه بالا رفتن دانش وي به ارتقاي ديندارياش ميانجامد.
آقاي دكتر! فلسفه علم چگونه ميتواند در تغيير سبك زندگي و تغيير عادتهاي غلطي كه ما را به اينجا رساندهاند كمك كند؟ فلسفه علم ميتواند برداشتهاي غلطي كه از علم ميشود را تصحيح كند. علم علاوه بر خصوصيات خوبي كه دارد و اطلاعات جهان، چگونگي استفاده از امكانات موجود در آن و نيروهاي طبيعت را در اختيار قرار ميدهد، محدوديتهايي نيز دارد. اولاً علم نميتواند همه چيز را به ما بگويد. چون اطلاعاتي كه از جاهاي مختلف جهان ميرسد تدريجي و محدود است و ما همه چيز را نميدانيم. در حال حاضر فقط ۵ درصد از ماده عالم را ميشناسيم. اينكه محدوديتهاي علم، راه درك آن، خصوصياتش و انتظارات صحيح از آن را بشناسيم بسيار مهم است و به اصلاح طرز فكر افراد و دانشمندان كمك ميكند كه در نهايت طرز فكرشان روي سبك زندگي آنها اثر ميگذارد.
جنابعالي عضو شوراي عالي انقلاب فرهنگي هم هستيد. اين شورا در جهت تغيير سبك زندگي فعاليتهايي را آغاز كرده و كميسيوني در اين رابطه تشكيل داده است. برنامهها و طرحهايي هم مطرح شده است آيا خروجي شوراي عالي انقلاب فرهنگي بر پايههاي علم استوار است؟ اميدوارم موفق باشند؛ ولي فكر نميكنم روشي كه الان طي ميشود تأثير عميقي بگذارد. پرداختن به اين مسائل، ظرافت فرهنگي خاصي دارد كه در نظر گرفتن آن ميتواند تأثير عميق بگذارد. فهم عميق و درك درست از مسائل ميتواند روي زندگي افراد اثرگذار باشد؛ دست از كارهايي برميدارند؛ مخارجي را نميكنند؛ چيزهايي را طلب نميكنند، يا طالب چيزهاي ديگري ميشوند. اين بايد روي ذهنشان اثر بگذارد. ذهن و جهانبيني افراد اگر اصلاح شود سبك زندگيشان هم اصلاح ميشود.
آقاي دكتر! بعضيها نسل شما را در تغيير سبك زندگي به شيوه كنوني مؤثر ميدانند؛ نسلي كه تحصيلاتش را در خارج از كشور گذراند و چون آنجا تبديل شده بود به مهد علم، تأثير زيادي از فرهنگ و ادبيات و نوع زندگي غرب پذيرفتهاند. شما اين را قبول داريد؟
بله، قبول دارم. شرايط غرب آن موقع با الان فرق داشت. در آن زمان در غرب مكتب پوزيتيويسم، حسگرايي و تجربهگرايي حاكم بود و اين افراد اگر با آن تفكر بزرگ شدهاند، مقصر نيستند، البته من چون قبلاً فلسفه خوانده بودم از همان اول خطم را جدا كردم، يعني ميدانستم چه كار ميكنم و حتي زماني كه رفتم امريكا ميدانستم از زندگي چه ميخواهم، اما الان مكتب حاكم بر مجامع علمي غرب تغيير كرده و خيلي متفاوت و بازتر شده است. علتش هم اين است كه آنها دائماً خودشان را نقد ميكنند، بنابراين متوجه كمبودها و محدوديتهاي فكريشان شدهاند. در حالي كه در جامعه ما اينطور نيست و تضارب آرا در سطح دانشجويي، استادي و حوزوي بسيار ضعيف است و آنقدر كه بايد باشد، نيست.
آيا ارتباط حوزه و دانشگاه ميتواند اين اشكال را اصلاح كند؟ ارتباط يا وحدت حوزه و دانشگاه به سبك فعلي به نتيجه نميرسد. حوزويان بايد مقداري جاذبهشان را براي دانشگاهيان زياد كنند. خيلي وقتها متأسفانه آنها مدل برخوردشان اين بوده كه حرف آخر را ما ميزنيم. در حالي كه برخورد در حوزه علم، ظرافت ميطلبد و بايد مبتني بر بده بستان باشد تا اثرگذار شود. اساتيدي مثل مرحوم آيتالله مطهري يا علامه جعفري اينطور نبودند. وقتي با ايشان استدلال ميكرديم، اگر لازم بود نظرشان را هم تغيير ميدادند. مرحوم آيتالله مطهري از حوزه آمدند دانشكده الهيات و ترديدي نيست كه بسيار اثرگذار بودند.
اين تعداد انديشمند و دانشمندي كه در كشور ما وجود دارند، جرم مينيممي كه فرموديد تشكيل نميدهند؟ در حال حاضر دانشمندان و علماي خيلي خوبي در كشور داريم كه به نظر من انرژيشان در راه غلط صرف ميشود، در حالي كه بايد دنبال نوآوري و رفع نيازهاي كشور باشند اما بيشتر دنبال مقالهنويسياند. مقالهنويسي خوب است و نشان ميدهد فرد در حال فعاليت است، ولي اين فعاليتها خيلي كمتر از ظرفيتي است كه آقايان علما دارند. از طرفي عجله دوستان براي رسيدن به شهرت، مانع از اين شده كه كارهاي عميق و درازمدت بكنند. به اعتباري جرم مينيممي را داريم، ولي متأسفانه ظرفيت واقعي خود را به كار نميگيرد.
اين افراد در حال تربيت شاگرد هستند. شاگردان اينها هم اگر سطحي تربيت شوند، در ادامه اين روال غلط مؤثر است؟ بله، امروز نتايج اين روال غلط را كه متأسفانه ادامه هم دارد، ميبينيم. تغييرات بايد اساسي باشند و اين مستلزم برخورد عميقتر مراكز متصدي نظير وزارت علوم و شوراي عالي انقلاب فرهنگي است. برخورد فعلي عميق نيست.
خب شوراي عالي انقلاب فرهنگي از انديشمنداني مثل شما تشكيل شده؟
ظرفيت واقعي اين شورا هم به كار گرفته نميشود. ظرفيت واقعي اين شورا خيلي زياد است كه به هدر ميرود.
در چه حوزههايي بايد از آن استفاده شود؟ شوراي عالي انقلاب فرهنگي خود را وارد مسائلي ميكند كه به نظر بنده اولويت ندارند. در حالي كه بايد ببيند مشكلات اساسي محيط ما چيست؟ ولي هيچ وقت نيامده اين كار را بكند.
مثل؟ اينكه چرا تا اين اندازه به واردات وابستهايم و علممان آنقدر كه بايد براي رفع نيازهايمان مفيد واقع نميشود، يا اينكه چرا در حدي كه بايد نوآوري نداريم. چه جوري است كه دانشمند ما ميرود خارج، نوآوري دارد ولي اينجا كه هست فقط مشقنويس است و سرمشقنويسي در كار نيست.
پاسخ اينها در كشور پيدا نشده است؟ كسي دنبال پاسخشان نبوده، بايد دنبال پاسخ اينها باشند. ميگويد: آب كم جو، تشنگي آور به دست/ تا بجوشد آبت از بالا و پست. به نظر من سؤالاتي اساسيتر از آنچه شورا با آنها درگير است، وجود دارند و مشكلات موجود اساسيتر از آن است كه بشود در زمان كوتاهي راه حل براي آنها يافت.
در غرب هم مكتبي به نام LIFESTYLE يا سبك زندگي ايجاد شده كه براي آن برنامهريزي ميشود. به نظر شما برنامهريزان ما هم توجهشان الگو برداري از آن است؟ نه، اين درست نيست. سبك زندگي در غرب يك مكتب فلسفي مبتني بر جهانبيني حاكم در آنجاست. منتها دانشمند غربي يك حساب است، حكومتها حساب ديگرياند و حاكميت با حكومتهاست. خيلي وقتها فعاليتهاي دانشمندان تحت تأثير حكومتهاست. بنابراين ايدهآلهاي خودشان نيست. شايد ايدهآل يك دانشمند اين باشد كه كشفيات علمي بكند، ولي حكومتها ميخواهند اين كشفيات علمي را در راه تسخير فلان جا يا ساخت فلان وسيله به كار ببرند. در غرب هم اشكالات اساسي هست. مثلاً وقت دانشمندان صرف پرداختن مسائلي ميشود كه نه تنها اولويت ندارند، بلكه بعضي وقتها حتي مضر هم هستند. من اين شكايت را در غرب شنيدم. دانشمندان آنجا در تلاشند فلسفه علم را تغيير دهند براي اينكه نتيجه علم اينقدر مخرب نباشد. ساخت تجهيزات و فناوري مخرب و نابودكننده سوءاستفاده از علم است. منتها فرق آنجا با اينجا اين است كه آنجا عدهاي از افراد تراز اول دائماً تذكر ميدهند و اميد اينكه روزي تغيير كنند هست؛ منتها بايد سرشان به سنگي بخورد تا تغيير كنند.
پس سبك زندگي در كشور ما هم كه تأكيد داريم ايراني و اسلامي باشد بايد بر پايه يك مكتب فلسفي استوار شود؟ بله، علاوه بر اين بايد بر اساس يك جهانبيني اسلامي بنا شود. ولي در حال حاضر سبك زندگي ما بيشتر غربي است تا شرقي و از اسلام هم نشان كمي دارد.
مصاديقي ذكر كنيد كه سبك زندگي ما كجاها گرته برداري مستقيم از غرب است و در چه جاهايي جاي خالي آموزههاي اسلامي ديده ميشود؟ اين تجملات با اسلام همخواني ندارد. امروز بسيار تجملاتي هستيم. ميبينيد طرف يك ماشين يا موبايل دارد، اما به محض اينكه ميبيند يكي موبايل يا ماشين گرانتر دارد، به آن تمايل پيدا ميكند. اين روحيه درجه دارد و در سطوح مختلف اين تجملات هست. شما در زندگي انگليسي چنين تجملاتي را نميبينيد. همه آن بر مبناي زندگي صرفه جويانه است.
خب زندگي انگليسي به عنوان يكي از الگوهاي زندگي غربي در جوامع رو به توسعه مطرح است. غربيها بعضي از تجملاتي را كه ما داريم ندارند. رئيس مركز علم و الهيات بركلي با افتخار ميگفت، ۲۷ سال است اين ماشين را دارم. كسر شأنش هم نبود. در حالي كه با آن درآمدش ميتوانست صدها ماشين بهتر از آن را بخرد. ولي برايش مهم نبود. ماشين را به عنوان وسيلهاي ميداند كه برود و بيايد و خانوادهاش را ببرد. در حالي كه در زندگي ما داشتن اين وسايل به عنوان امتياز و وسيله فخرفروشي هستند. اين بريز و بپاشها در غرب نيست. تفريحاتي مثل سريالها كه سرگرم كنندههاي محيط ما هستند، اخلاق نميآورند و آموزش نميدهند و ما به اين دست سرگرميها بيشتر از آنها دچار هستيم. ولي نظمي كه آنجا هست در محيط ما نيست. بسياري از جلسات مهمي كه در كشور ما برگزار ميشوند را در نظر بگيريد. حداقل با نيم ساعت تأخير آغاز ميشوند. امكان ندارد در غرب چنين چيزي ببينيد. سر وقت جلسات شروع ميشوند. برنامهريزي آنجا اصلاً اينطور نيست كه سميناري را به فاصله يك ماه ترتيب دهند. يك تا دو سال برنامهريزي ميكنند بعد سميناري تشكيل ميدهند كه محصول تازهاي داشته باشد. براي كنگره امام علي(ع) از يكي از علماي پاكستاني كه مترجم نهج البلاغه است خواستيم راجع به امام علي(ع) يك مقاله بدهد. گفت حداقل شش ماه زمان لازم دارم تا يك مطلب تازه بنويسم. در حالي كه ما كنگرهاي را در عرض يك ماه برنامهريزي و برگزار ميكنيم. اين نه با نظمي كه اميرالمؤمنين (ع) ميفرمايد همخواني دارد و نه با نظمي كه در غرب حاكم است.
اين برداشت غلط از سبك زندگي غربي آيا سوغات افرادي است كه به غرب سفر كردهاند يا مهندسي شده به جامعه ما تحميل شده است؟ هم آنها آوردهاند و هم مهندسي شده وارد شده است. غربيها چيزهايي را از طريق كانالهاي مخابراتي شان به ما تحميل ميكنند كه خودشان قبول ندارند. آنها مدام غذاي آماده به محيط ما تزريق ميكنند. آدمهايشان را هم در محيط ما دارند. آدم هايشان را بزرگ ميكنند و مردم هم فكر ميكنند اينها هر كاري كنند درست است.
اين افراد در چه قشري هستند؟ در تمام اقشار.
چطور ما ميتوانيم هم مهندسي شده و همگزينشي از ميان عادات و آداب غرب پارامترهاي مثبتشان را برداريم؟ صدا و سيما بايد برنامهريزي كند و خيلي از انحرافات و ناهنجاريهاي جامعه را نشان دهد. مثلاً در مورد رعايت اصول و قواعد ترافيكي، مردم بايد رفتار غلط خود و اثرات و لطماتي كه به جامعه ميزنند را ببينند و بشناسند. كار تلويزيون اين است. اينكه امام (ره) ميفرمودند تلويزيون يك دانشگاه است نكته خيلي مهمي است. به ندرت ميبينيم تلويزيون در مقام اصلاح اين ناهنجاريها باشد. شما به كشورهاي همسايه سفر كنيد كه به مراتب از نظر علمي از ما عقبترند و ترافيكشان را با ترافيك ايران مقايسه كنيد. در آن كشورها تخلف ترافيكي خيلي كمتر است. اوايل انقلاب كه من به الجزاير سفر كردم، ترافيك خيلي مرتبي داشت. راننده سفارت ايران در الجزاير در آن زمان قوانين ترافيكي را مراعات نميكرد. گفتم چرا مراعات نميكني، گفت اگر ما را جريمه كنند، چون سياسي هستيم مجبور نيستيم جريمه را بپردازيم. بنابراين تخلف ميكرد. استدلال را نگاه كنيد چقدر سست است. بايد برنامههايي ساخته شوند كه قبح اين كارها به مردم نشان داده شود. بستن كمربند را قدري سفت گرفتند مؤثر بود. اين فرهنگها بايد به محيط تزريق شوند.
از سوي مسئولان يا از سوي دانشمندان؟ هر دو بايد احساس مسئوليت كنند. انديشمندان بايد بنويسند و بروند و بگويند و پيشنهاد بدهند؛ مسئولان هم بايد استقبال كنند. همانقدر كه وقتشان صرف ساختن اين سريالها ميشود بايد براي برنامهريزي در اين چيزها هم وقت بگذارند. اساتيد، دانشگاهيان و افراد تحصيلكرده و اهل معرفت بايد مدام تذكر دهند. تذكر مكرر تأثيرگذار خواهد بود.
برخي ميخواهند سبك زندگي را در جامعه با بازگشت به سبك زندگي در گذشته اصلاح كنند. آيا اين شيوه درست است؟ من اين را قبول ندارم. مطالعه در تاريخ نشان ميدهد كه بعضي از ناهنجاريها قبلاً هم بوده و الگوي زندگي گذشته ما الزاماً الگوي مناسبي براي زندگي آيندهمان نيست.
بسياري از آسيبها نوپديد و حاصل زندگي با فناوريهاي جديد هستند. اين مسئله تا چه حد بر سبك زندگي ما تأثير گذاشتهاند؟ اين فناوريهاي جديد را غربيها هم دارند. چرا اين آسيبها را آنها ندارند.
ميشود خودتان پاسخ اين سؤال را بدهيد؟ براي اينكه غربيها معتقد به نظم هستند. معتقد به علاج كردن قضيه هستند. من داستاني برايتان ميگويم بلافاصله جواب سؤالتان داده ميشود. در يكي از سالهايي كه در امريكا درس ميخواندم از بركلي به لس آنجلس سفر كردم. به لسآنجلس كه رسيدم از چشمانمان آب ميآمد. علت را پرسيدم گفتند به خاطر آلودگي هواست. دوسال بعد رفتم هيچ خبري از اين قضيه نبود. چرا؟ براي اينكه دولت خودش را موظف دانسته كه اين مسئله را حل كند. شما الان در كشور ما اقدامي كه محسوس باشد و همه بدانند براي رفع آلودگي هوا ميبينيد؟
از ميان مكاتب فلسفه ايراني – اسلامي كدام يكي ميتواند پايه ايجاد سبك زندگي ايراني اسلامي باشد؟ وجوه مشترك اين مكاتب خيلي زياد است. شما فلاسفه را بگيريد از فارابي شروع كنيد و بياييد تا برسيد به ملاصدرا و سبزواري و علامه طباطبايي و برسيد به زمان ما. خصوصيات فلسفي كه به سبك زندگي مربوط ميشوند وجوه مشترك زيادي دارند. در اغلب اين مكاتب، علم براي علم و ضمناً علم براي معرفت به جهان و خداوند مطرح بوده؛ الان علم به آن صورت مطرح نيست.
اگر بخواهيم علم را براي علم محصور كنيم آيا از فناوري و توليد عقب نميمانيم؟ خير عقب نميمانيم. فناوري هم در جهت رفع نيازهاي مشروع لازم است. براي اينكه جامعه نيازمند حتي نميتواند كار علمي بكند. اقتضائات زمان ما غير از اقتضائات ۳۰ سال پيش است. الان نميتوانيم بدون كامپيوتر زندگي كنيم. اين جزو فناوري دانش بنيان حساب ميشود. اما نبايد صرفاً به علم با ديد فناوري نگاه كرد. درست است كه نتيجه فناورانه دارد كه محصول علم است ولي اين به عنوان يك ابزار علمي حساب ميشود. اينقدر كه از كامپيوتر براي كار علمي استفاده ميشود كمتر براي كار ديگري استفاده ميكنيم. منظورم از علم براي علم اين است كه لااقل علم براي فهميدن جهان تقدسي داشته باشد. ممكن است كسي يك مرتبه بالاتر برود و بگويد جهان را ميخواهم بفهمم براي اينكه ميخواهم آثار خداوند را بفهمم. كسي بگويد من ميخواهم جهان را بفهمم. يكي بگويد ميخواهم از نيروهاي موجود در اين جهان، در جهت رفاه و استفاده مشروع انسانها بهرهبرداري كنم. تمام اينها از اهداف علمآموزي و خيلي خوب است و نبايد روي اين محدوديتي باشد.
شما حدود ۶۰ سال است كه علمآموزي ميكنيد. هم شاگرد تربيت كرده و ميكنيد و هم مكاتب مختلف علمي را مطالعه كردهايد. خودتان از علم به ويژه فيزيك و فلسفه چه دستاوردي داشتيد؟ هيچ وقت به انتهاي علم و به فهم كامل جهان نميرسيم و به قول نيوتن همه ما آدمهايي هستيم كه ميرويم كنار دريا و چند شن برميداريم اضافه بر شنهايي كه قبليها برداشتهاند. فكر ميكنم كه تركيبي از اين دو رضايت شخصي به من داده است كه تمامي هم ندارد. يك بار ديگر هم به دنيا بيايم دلم ميخواهد ادامه بدهم.
آرزوي شما در حوزه علم چيست؟ اولاً علم در راههاي مشروع براي بشريت به كار برود و از آن سوءاستفاده نشود. در مورد علم در داخل كشور هم دو انتظار دارم كه دائماً در مصاحبهها و در جلسات مختلف ميگويم آن هم اينكه كشور ما با اين ظرفيت عظيم بتواند بسياري از نيازهايش را خودش برطرف كند و تا جايي كه ميتواند خودكفا باشد و نوآوري هم در علم داشته باشد تا جايي كه بگويند فلان ايراني سرنخ فلان قضيه بود. اين قبلاً بوده ولي حالا ديگر مفقود شده و بايد دوباره راه بيفتد.