مجموعه «خنده بازار» نيز يكي از همين آثاري بود كه در اين مدت بسيار مورد توجه مردم قرار گرفت. يكي از كاراكترهاي محبوب اين مجموعه، جوان با استعدادي بود كه در نقشهاي علي دايي، عادل فردوسيپور، مهران مديري و... درخشيد. سامان گوران كه در رشته بازيگري تحصيل كرده پس از «خنده بازار» چندي پيش در نقش بهادر مجموعه ميلياردر به كارگرداني عليرضا اميني به ايفاي نقش پرداخته بود.
با توجه به اينكه شما در رشته بازيگري تحصيل كرديد، دوست داريم بدانيم علاقه به بازيگري از چه سني در شما ايجاد شد؟ اتفاقاً چند وقت پيش داشتم فيلمهايي را كه پدرم با دوربين كوچك دستي فيلمبرداري كرده بود، ميديدم به اين نتيجه رسيدم كه از كودكي به بازيگري علاقهمند بودم و اينكه در در همان سنين نكات ريز شخصيتي اعضاي خانواده را به دقت ميديدم و اگر جالب بود آنها را تكرار ميكردم. همين مسئله ميل به تكرار كردن را در همان جمعي كه حضور داشتم در من قوي ميكرد و بهتر است بگويم به نوعي ميل به خاص بودن در وجودم بود.
خانواده چقدر مشوقتان بودند؟ خيلي زياد. خصوصاً خواهر كوچكترم كه ميتوانم بگويم مشوق اصليام بود و در آن زمان هر اطلاعي به دست ميآورد در اختيارم قرار ميداد. همچنين از سيدجوادهاشمي كه آن زمان در كانون «حر» تدريس ميكرد، درسهاي بسياري گرفتم. فضاي آن كلاسها به گونهاي بود كه اگر فردي هيچ از بازيگري نميدانست در آن كلاسها كاملاً ياد ميگرفت و پخته ميشد. در تئاتر «مظلوم اول» ايشان بازي كردم كه تجربه بسيار خوبي بود و بزرگترين تجربهاي كه از آن كار گرفتم اين بود كه در آن كار توانستم مخاطب را باور كنم.
خاطرهاي از كودكي و تقليد شخصيتها در خانواده داريد؟ يادم است شوهر خالهام با صدا و طور بامزهاي ميخنديد و كل خانواده اين را ميدانستند كه سامان خيلي خوب مثل شوهر خالهاش ميخندد، حتي در مورد نوع راه رفتن آدمها هم به اينگونه بودم. اينها را به اين خاطر بيان كردم كه بگويم از همان كودكي اين ميل به تقليد در وجودم بود.
شما يك رابطه خانوادگي با رضا گوران(كارگردان تئاتر) داريد. حضور ايشان در خانواده تا چه ميزان در گرايش شما به سمت بازيگري مؤثر بود؟
آن زمان كه رضا كار ميكرد من سن كمي داشتم اما هر وقت او را ميديدم از صحبتهايش استفاده ميكردم، رضا براي دانشجوها تدريس ميكرد و من هم به صورت تئوري از او ياد ميگرفتم.
تقليد و تيپسازي از كودكي همراه شما بود اما به شكل آكادميك از چه زماني استارتش خورد؟
در دوران نوجوانيام كه دقيقا با پخش مجموعه «شبهاي برره» همراه بود چون كه به كارهاي مهران مديري بسيار علاقهمند بودم و از قبل دوستي قديمياي با حسن شكوهي داشتم، با همه گروه آفيش ميشدم و با همه هم لوكيشن را ترك ميكردم. در تمام مدت در حال نكتهبرداري بودم، ضمن اينكه در آن زمان با بهترينهاي طنز ايران ارتباط برقرار كرده بودم مثل سيامك انصاري و رضا شفيعي جم كه هردو اين عزيزان كمكهاي بسياري را به من كردند.
الگوي شما در تيپسازي چه كسي بود؟ سبك كارها و الگوي كاريام رضا شفيعي جم بود چراكه او يكي از تيپ سازهاي خيلي خوب ما است. شفيعي جم تجربه چندين سالهاش را در اختيارم گذاشت و من هم هميشه از او سؤال داشتم. بايد بگويم كه تيپسازي را از ايشان ياد گرفتم. همچنين شفيعي جم بحث تقليد صدا را به صورت عملي به من آموخت.
حدود دو سال پيش شما در اوج محبوبيت و معروفيت از گروه «خنده بازار» جدا شديد، چرا؟ اين ترجيح خودتان بود؟ من در «خنده بازار» ديده شدم آن هم به خاطر اعتماد متقابلي بود كه به يكديگر داشتيم، براي مثال شهاب عباسي ايدههاي مرا قبول ميكرد و بالعكس. به شهاب گفتم كه در برنامه هشت كه همان طنز برنامه هفت آقاي جيراني بود اجازه بده من از اطلاعاتي كه از مهران مديري دارم استفاده كنم. اگر يادتان باشد آن زمان با اتفاقات بهروز و اطلاعاتي كه خود بچهها داشتند و ذوق نويسندهها جلو ميرفتيم.
و كاراكتر مهران مديري را بازي كرديد؟ بله، گفتيم كه چون برنامه هفت را انتخاب كرديم پس از مهمانهايي كه به آن برنامه دعوت ميشوند هم استفاده كنيم. پس از مدتي به من گفتند ممكن است مهران مديري ناراحت شود و من به شهاب عباسي گفتم كه ايشان خودشان شروعكننده اين كار بودند و امكان ندارد كه به اين سبك كارها اعتراض كنند چراكه خودشان اين نوع كارها را پرورش دادهاند. از طرفي دوستانم كه با مهران مديري در ارتباط بودند ميگفتند كه ايشان از اين كارم خوششان آمده.
و پس از آن؟ ما در اوج موفقيت بوديم تا اينكه آيتم آقاي دايي و كاشاني در برنامه نود درصد پخش شد و آنقدر بازخورد داشت كه حتي گوشيهاي موبايل من از تماسهايي كه گرفته ميشد خاموش شدند و آنقدر بحث اين آيتم بر زبانها افتاده بود كه فكر ميكنم اكثر مردم آن را ديدند. اين مسئله براي همگي ما خوب بود اما ما قدر اين را ندانستيم و زماني كه حجم انتقادها به سمت من بود به صراحت ميگويم كه بچهها مرا تنها گذاشتند و وقتي كه سكوت را از طرف حاميان خودم ديدم ابتدا هيچ نگفتم اما پس از مدتي ديگر روزه سكوتم را شكستم.
علت اصلي همين بود؟ من احترام زيادي براي علي دايي قائلم و توهيني به ايشان نكردم. در همان زمان همه ميگفتند حق با توست و اين برنامه طنز بوده، بايد آستانه تحملمان را بالا ببريم اما بعد از اين آيتم كه توسط آن، من بيشتر ديده شدم و مورد توجه همه قرار گرفتم نگاههاي بچههاي گروه به من تغيير كرد! در همان موقع هر جا كه ميرفتم از همه بچههاي «خنده بازار» به نيكي ياد ميكردم و از همهشان ممنون بودم اما آنها خيلي خوب جوابم را دادند! بماند اما مهمترين دليلي كه باعث جداييام شد دلم بود كه شكسته شده بود و من كه ديگر با دل شكسته نميتوانستم كار كنم از گروه جدا شدم، چراكه كاري كه ما انجام ميداديم جداي از رفاقت و دوستي امكان پذير نبود.
الان پشيمان نيستيد؟ الان به اين نتيجه ميرسم كه آن زمان كار درستي كردم. بعدها رضا عطاران به من گفت كار درستي كردي نرفتي و در اوج كنار كشيدي، «خنده بازار» بايد در اوج خودش تمام ميشد تا مثل «ساعت خوش» در ياد مردم ميماند.
چطور شد كه پيشنهاد سريال ميلياردر مطرح شد؟ آقاي شريفي نيا پيشنهاد سريال ميلياردر را به من دادند و براي قرارداد و صحبتهاي اوليه به دفترشان رفتم. فرداي آن روز به من گفتند كه هنوز از دفتر خارج نشده بودي چندين نفر با ما تماس گرفتند و گفتند كه به سامان نقش ندهيد! كه به ضررتان است چراكه اواسط كار تنهايتان ميگذارد! در صورتي كه آن زمان كه من از «خنده بازار» جدا شدم دليل داشت و به خاطر رفتارهاي خودشان بود. از اين مثالها زياد دارم كه نميخواهم زيادهگويي كنم.
نقش بهادر كاملاً با كاراكترهايي كه تا به امروز بازي كرديد فرق ميكند. موافقيد؟ يكي از دلايلي كه باعث شد راحت با نقش بهادر ارتباط بگيرم اين بود كه بهادر دقيقاً سامان بود بعد از اين همه اتفاق. بهادر آدم سادهاي است كه در كاري نابغه بوده و يك سري افراد كه چشم ديدن او را ندارند برايش پاپوش درست ميكنند و سنگاندازي ميكنند، در صورتي كه روحش از خيلي مسائل خبر ندارد ميگويند كه اين كار را او كرده و او مسبب آن بوده. همه اينها رفتارهايي است كه من با آنها در اين دوسال زندگي كرده و بزرگ شدم. همان روز اول كه متن را خواندم كاملاً اين نقش را ميشناختم. شريفينيا كه مرا ديد به او گفتم اين نقش خود من است، حالا مابقياش هم در كار پرورش داده ميشود.
اوايل كه نقش بهادر را به شما پيشنهاد دادند با اينكه ميگوييد خود سامان را بازي كرديد چقدر حواستان بود كه اين كاراكتر به سمت ساير تيپهايي كه بازي كرده بوديد نرود؟ چراكه مرز باريكي بين اين دو وجود دارد. تمام سعيام اين بود كه چنين نشود چراكه نقش بهادر آنقدر جاي كار داشت كه اين اتفاق برايش نيفتد و اگر چنين نبود ممكن بود به سمت آن كاراكترها بروم. همانطور كه گفتم الگويم در تيپسازي شفيعي جم است و او كه تيپسازي ميكند، هيچ كدام از تيپهايش شبيه ديگري نيست.
تا چه ميزان گريم را در كارتان مؤثر ميدانيد؟ اصولاً همه عوامل روي بازيام تأثير ميگذارد كه گريم هم يكي از آنهاست و روي گريمها و لباسهايم وسواس خاصي دارم، برايتان مثال بزنم كه وقتي قرار شد تا عادل فردوسيپور را بازي كنم به گروه گفتم كه حتماً بايد كت قهوهاي بياورم و آنقدر آن را پوشيدم كه عادل ديگر كت قهوهاي نپوشيد! وقتي علي دايي را قرار شد بازي كنم گفتم من بايد يك ماشين شاسي بلند مشكي داشته باشم و يك دست كت و شلوار مشكي با پيرهن سفيد يقه خرگوشي. زماني كه براي بهادر ميلياردر فريم عينك انتخاب ميكرديم من به عينكي كه در سريال گذاشتم رأي ندادم و گفتم اين شبيه عينك مديري در مرد هزار چهره است و روي بازي من تأثير ميگذارد اما گروه قبول نكردند. بعد كه رفتيم سراغ لباسهاي بهادر ديدم كه لباسها هم دارد شبيه مرد هزار چهره ميشود و ديگر گفتم بگذاريد كه لباسها را خودم بياورم.
عدهاي معتقدند كه تيپ شما و بازيتان بسيار شبيه به كاراكتري بود كه مهران مديري در «مرد هزار چهره» بازي ميكرد؟ معتقدم بهادر شبيه ايشان نبود به غير از تيپ ظاهري و بعضي نگاه كردنهايش. حتي چند روز پيش كه سكانس فرودگاه را ميگرفتيم مردم با دلسوزي تمام ما را همراهي ميكردند و اين برايمان جالب بود. سريال ميلياردر سريال خوبي بود و آنقدر حرفهايش را جلو جلو زده كه ديگر حرفي باقي نمانده است. ما از وقتي كه آنونس سريال پخش شد گفتيم كه قرار است چه اتفاقي در سريال بيفتد.
پس از سريال ميلياردر كار جديدي براي نوروز نداريد؟ الان مشغول بازي در پروژه «نون خامهاي» به كارگرداني كاظم راست گفتار هستم كه سريالي طنز است و قرار است براي نوروز ۹۲ از شبكه يك پخش شود.
در سينما و تلويزيون هميشه افرادي در پشت دوربين زحمات بسياري ميكشند كه به اندازه بازيگران ديده نميشوند. يكي از اين افراد گريمور يا همان چهرهپرداز است كه با هنر خود تأثير بسيار زيادي در بازي يك بازيگر دارد. شهرام خلج متولد سال ۱۳۴۹ است كه دورهاي را در دانشگاه تهران گذرانده است. او تا به حال در آثار شاخصي همچون عياران، شهريار، ميلياردر، معماي شاه و سينمايي اختاپوس حضور داشته، حضور اخير او در سريال «ميلياردر» بهانهاي براي گفتوگوي ما شد.
چطور شد كه به سمت گريم و چهرهپردازي آمديد؟ در كل از كودكي ذوق هنري بسياري در وجودم بود چرا كه هر فردي براي ورود به اين حيطه بايد حداقل اين ويژگي را داشته باشد و من هم از اين قاعده مستثنا نبودم. مدت بسياري بود كه نقاشي ميكردم اما بعدها در دورههاي گرافيك و رنگشناسي دانشگاه تهران نيز دوره گذراندم كه خيلي هم تا الان كمكم كرده است. معتقدم هنر اكتسابي نيست بلكه ذاتي است. در همان سالها پس از آموزش دورههاي گرافيكي، يكي از دوستانم مرا به عبدالله اسكندري(گريمور) معرفي كرد و يادم است از همان شروع، حواسم خيلي جمع بود تا همه فنون كار را ياد بگيرم.
فكر ميكنيد گذراندن دورههاي آكادميك چقدر ميتواند در موفقيت يك گريمور حال در بخش گستردهتر تأثيرگذار باشد؟
بستگي به اين دارد كه كلاسها چه نوع كلاسهايي باشد چون كه به عقيده من هر كلاسي مؤثر نيست و كلاس خوب هم خيلي كم پيدا ميشود و ممكن است هنرجوها را به بيراهه ببرد.
با اينكه سبك كارهاي تاريخي فارغ از كارهاي روزمره شهري است، موافقيد؟ بله، از اين جهت كه در كارهاي تاريخي گريمور واقعاً ميتواند گريم كند و هنر خود را به نمايش بگذارد و زياد دستش بسته نيست اما معمولاً در كارهاي شهري كارگردانان حساسيت نشان ميدهند و ميگويند ميخواهم تا چهره بازيگري تغيير كند و نهايت كاري كه در اين گونه كارها ميتوان انجام داد اضافه كردن ريش يا سبيل به صورت بازيگر است. اولين كار تاريخيام «عياران» كاظم بلوچي بود و طبق همان كار بايد بگويم كارهاي تاريخي شامل دو بخش ميشوند. بخشي از آنها بايد طراحي و ساخته شوند اما بخش ديگر شبيهسازي است كه از روي عكس و فيلمها ميتوان گريم را انجام داد. تا به حال مخاطب در مورد كارهاي تخيلي و داستاني هيچ ذهنيتي نداشته، براي همين بايد طراحي روي آنها صورت گيرد و رويشان فكر شود اما به عقيده من كارهاي روز و شهري خيلي مشكلتر از ساير كارها است.
يعني در سريال «ميلياردر» اين مشكل را با عليرضا اميني داشتيد؟ در مورد گريمها مثل هم خيلي مثبت و واقعي فكر ميكرديم و از اين بابت مشكل چنداني نداشتيم. در كل دوست دارم در كارهاي روز به صورت واقعي كار كنم، بنابراين در سريال «ميلياردر» چند گريم مصنوعي داشتيم كه اصلاً حس نشد. از همان ابتدا تصميم بر اين شد تا واقعي كار كنيم و مخاطبان كاملاً تفاوت بين گريم شخصيتها را تشخيص دادند.
گريم سامان گوران هم خيلي واقعي به نظر ميرسيد. بله، من با او در مجموعه «خنده بازار» هم كار كرده بودم و پس از شروع ميلياردر كه او را ديدم به اين نتيجه رسيديم كه لازم نيست كار ويژهاي براي او يا اصولاً بازيگران ديگر انجام دهيم چراكه وقتي چهره يك بازيگر به اصطلاح به نقشي ميخورد و با آن نقش همخواني دارد ديگر لازم نيست كه كار ويژهاي براي او صورت بگيرد. مثال اين براي فيلمهاي هاليوودي هم هست بارها ديدهايم كه برادپيت در بيست فيلم گريم يكسان دارد و نهايت گريم او ته ريش يا سبيل اضافي است.
فكر ميكنيد گريم تا چه ميزان روي بازي يك بازيگر تأثيرگذار است؟ در كارهاي روز كمتر تأثير دارد اما اگر گريم بد باشد بيشتر تأثير ميگذارد و براي بازيگر جنبه منفي دارد و حس بدي را به او منتقل خواهد كرد، بنابراين اگر خود بازيگر گريم را حس نكند خيلي بهتر است و شايد راحتتر بتواند بازي كند.
در حالت كلي هميشه براي گريم چهره يك بازيگر با كارگردان به تعامل ميرسيد؟ اگر بخواهيم خيلي اصولي به اين جريان نگاه كنيم بهتر است كارگردان تمامي امور مربوط به گريم را به گريمور بسپارد، حال ممكن است در جايي گريمور براي بهتر شدن كارش با كارگردان و تهيهكننده مشورت كند. اما الان متأسفانه مد شده كه كارگردانها در گريمها به نوعي دخالت دارند. به عقيده من كارگردانها بايد به طراح گريم اين اجازه را بدهند تا طرح خود را بزند و اگر طرح ارائه شده باب ميلشان نبود به طراح گريم بگويند.
در سريال ميلياردر تا چه اندازه نظر شما براي كارگردان اهميت داشت؟ همانطور كه گفتم نظراتمان با عليرضا اميني خيلي به هم نزديك بود، علاوه بر اين ايشان انتخابهاي خوبي انجام داده بودند و به عبارتي همه نزديك به نقششان بودند، فقط ميخواستيم كه تا حدودي تفاوت نقشها مشخص شود كه خوشبختانه اين اتفاق هم افتاد.
خيليها معتقدند كه چهرهپردازي در ايران نسبت به ساير كشورها ضعيفتر است. نظر شما هم همين است؟ شايد به اين خاطر است كه ما حتي كمي خون را نميتوانيم نشان دهيم. اصولاً فيلمنامهاي نداريم كه چهرهاي غيرطبيعي براي آن گريم شود و اگر هم داشته باشيم ممكن است تأييد نشود!
يعني ميخواهيد بگوييد خط قرمزهاي ما به نسبت آنها بيشتر است؟ خط قرمزهاي ديني نه، منظورم خط قرمزهاي فرهنگي است كه باعث ميشود اصلاً چنين آثار تخيلي و جديدي ساخته نشوند و بيشتر به سمت مسائل اجتماعي و روز برويم. شرايط آنقدر محدود است كه خودمان ديگر گرايشي به اين سمتها نداريم.
ما سال گذشته فيلم اختاپوس را كار كرديم و بعد از مدتها من احساس كردم كه دستم براي گريم كردن باز است و اجازه مانور دارم. منتها جنبههاي ديگري كه وجود داشت مانع ميشد، مثل مسائل مالي و فرصت كم. در اين فيلم يك سري تغييرات جديد و نويي را اعمال كرديم اما متأسفانه آنطور كه بايد ديده نشد! همه حرفش را ميزدند اما افرادي كه بايد از فيلم حمايت كنند اين كار را نكردند.
همانطور كه خودتان هم اشاره كرديد، يكي از كارهاي اخير سينمايي شما كه گريمهاي تخيلي و واقعاً زيبايي داشت، فيلم اختاپوس بود كه بخش گريم آن بسيار خوب در آمده بود. من همكاري مشتركي در يكي از كارهاي محمدرضا ورزي با جواد هاشمي داشتم و همانجا قرار شد تا اختاپوس را با هم كار كنيم. سختي اين كار به اين بود كه ما گريمهايي را ميخواستيم كه در عين حال هم حيوان باشند، چهره بازيگر مشخص باشد و هم اينكه ترسناك نباشد. يادم است كه حدود يك ماه و نيم در مغازهها و بازار دنبال اين بودم كه با چه ابزاري ميتوانم گريم بهتري را تحويل دهم. براي اختاپوس ما حداقل سه ماه پيش توليد احتياج داشتيم كه نشد. بايد بگويم كه اختاپوس جاي كار بيشتري داشت كه متأسفانه مسائل اقتصادي اين اجازه را به ما نداد. خودم زياد راضي نيستم اما اكثر افرادي كه تا به حال فيلم را ديدهاند از آن راضي بودند.
همين جا يك گلهاي هم دارم و آن اينكه هيچ كدام از فيلمهاي جشنواره سال گذشته نبود كه مخاطبين از سالن سينما خارج شوند و بگويند عجب گريمي داشت اما اين اتفاق در مورد اختاپوس افتاد و خيليها پس از ديدن فيلم از گريمهاي آن تعريف ميكردند. دوست دارم سؤالي را بپرسم و آن اينكه معيار انتخاب بهترين گريم در سينماي ما چيست؟ درست است كه اختاپوس به بخش مسابقه نرفت اما حداقلش اين بود كه درباره گريمهاي آن صحبت شود كه نشد! ما نميخواهيم تا فيلم هاليوودي بسازيم و سرمايه آنچناني برايش خرج كنيم! اما با مبلغي كه در اختيارمان بود و از همه مهمتر اينكه ابتكار و خلاقيت حرف اول را در گريم اين اثر ميزد، در حد خودمان بايد صحبتي از گريمها ميشد.
قطعاً در گريم خانمها دستتان بسته است؟ بله، براي مثال در سريال «معماي شاه» بايد اشرف پهلوي كه خود شاه او را فاسد خوانده با حجاب نشان دهيم. به همين خاطر خيلي از گريمهاي خانمها تا حدودي غلو شده است و به ناچار مجبور ميشويم تا روي بخشي از جزئيات چهره بازيگر دقيق شويم و روي آنها كار كنيم كه البته به عقيده من اين نوع گريمها نميتواند گريم خوبي باشد.
كداميك از اجزاي صورت يك بازيگر براي مانور دادن يك گريمور مهم است؟ بستگي به چهره آن بازيگر دارد؟ اين هم بستگي به كار دارد. ممكن است در كاري با يك ريش گذاشتن چهرهاي كه مدنظرمان است را بهدست بياوريم و اينكه به چهره بازيگر هم برميگردد اما جاهايي هست كه چشم در گريم بسيار تأثيرگذار ميشود. در شبيهسازيها اولين قسمتي كه به آن توجه ميكنم چشم و ابرو است و در وهله بعد به سراغ آناتومي صورت و جزئيات ديگر ميروم.
شما در مجموعه «خنده بازار» هم حضور داشتيد. يكي از ويژگيهاي اين كار كثرت شبيهسازي به نسبت ساير گريمهاست. كداميك از اين دو برايتان سادهتر است؟ كاري كه من در «خنده بازار» انجام ميدهم واقعاً كار مشكلي است. يادم است اوايل كه به اين گروه ملحق شده بودم اصلاً فكرش را هم نميكردم كه كار به اين شكل باشد. در هر صورت ابتدا كه به اين شكل نبود اما كم كم كه به سمت شبيهسازيها رفتيم،كارگردان كار وقتي تواناييام را در بخش گريم ديد اين روند ادامهدار شد. بايد بگويم شبيه كردن پنج نفر به هزاران نفر افراد معروف و چهره، كار چندان سادهاي نيست.
در «خنده بازار» اينكه يك بازيگر كدام تيپها را ميتواند بازي كند را چه كسي تعيين ميكند؟ اگر بازيگر كاملاً شبيه به آن كاراكتر باشد كه همه چيز حل شده است اما اگر نه براي مثال از بازيگران ميپرسم كه فكر ميكنيد كداميك از شما به اين چهره نزديكتر هستيد؟ و در ادامه هم با مشورت كارگردان اين انتخابها صورت ميگيرد. گاهي اوقات هم پيش ميآيد كه بازيگرانمان زياد شبيه كاراكترهايي كه ميخواهيم تيپسازيشان كنيم نيستند اما ميدانيم كه با ابزار گريم و مواد اوليهاي كه در اختيار داريم اين امر محقق ميشود.
براي در آوردن گريم يك شخصيت چقدر مطالعه داريد؟ با وجود اينترنت كه در دسترس همه ما است، خيلي به نوآوري اعتقاد دارم و مجلات بسياري را ميخوانم، اصلاً دنبال اين نيستم كه كار آنها را تقليد كنم بلكه به دنبال اين هستم تا تلفيقي از كار آنها و فرهنگ خودمان را در گريمها بگنجانم.
اگر قرار باشد يك گريم خاص و ويژه انجام دهيد چه زماني را بايد صرف كنيد؟ در حال حاضر سريال «معماي شاه» محمدرضا ورزي را كار ميكنم، كار بسيار سنگيني است كه شبيهسازي هم هست، با توجه به وسواس بالاي ايشان كه تأكيد دارند شخصيتها خيلي شبيه واقعيتشان شوند، براي گريم امام خميني (ره) و شاه هركدام حدود پنج ساعت زمان گذاشتم.
حرفهتان به گونهاي است كه بار اصلي براي ديده شدن يك بازيگر به دوش شماست اما در نهايت بازيگر ديده خواهد شد. اين شما را ناراحت نميكند؟ نه. خيلي هم خوشحالم و جالب است بدانيد كه بارها پيشنهاد بازي داشتم اما بازي نكردم چرا كه معتقدم يك آدم بايد يك شغل داشته باشد. من گريمورم و بايد با خوب انجام دادن كارم آبروي خودم را حفظ كنم. تا به اينجا هم بسيار خدارا شاكرم بابت اينكه در اين حرفه ديده شدم.