روزنامه «جوان» چندي پيش ميزبان سه كارشناس برجسته روس بود كه براي چند روز به ايران سفر كرده بودند. در يك ميزگرد دو ساعته با حيدر جمال رئيس كميته اسلامي روسيه، الكساندر دوگين، جامعهشناس، استاد دانشگاه و رهبر حزب اوراسيا كه طرفدار گسترش گرايي روسيه است و خانم ناددزا کاورکا، روزنامهنگار، بحثهاي مختلفي را پيش كشيديم؛ از روابط ايران با روسيه گرفته تا اوراسيا گرايي و تفاوت نگاه پوتين و مدودف به سياست خارجي و البته بحث پر مناقشه ميزان نفوذ لابي اسرائيل در روسيه. قرار بود دو كارشناس ديگر نيز همراه اين تيم كارشناسي باشند:« رجب صفروف» و «ماكسيم شوچنکو» ولي به خاطر خستگي سفر، موفق به حضور در ميزگرد «جوان» نشدند. هماهنگي حضور كارشناسان روس در روزنامه جوان را سايت ايران تلكس انجام داد كه جاي قدرداني دارد.
قبل از هر چيز از حضور مهمانان محترم در ميزگرد روزنامه قدرداني ميکنم. به عنوان سؤال، خوب است کمي درباره نگاه روسيه به تحولات اخير منطقه و آن چيزي که غربيها بهار عربي و ايران بيداري اسلامي ميداند، بحث کنيم. نگاه روسيه به اين تحولات چيست و آيا روسيه اين تحولات را «تهديد» تلقي ميكند يا «فرصت»؟
حيدر جمال، رئيس كميته اسلامي روسيه: در روسيه اكثر تحليلگران ترجيح ميدهند فكر كنند اين بيداري اسلامي كه غربيها آن را «بهار عربي» مينامند و حالت كوتاه مدت و گذرا دارد، يك كالاي مستقل محسوب نميشود يعني ريشه در جنبش تاريخي اين كشورها ندارد، بلكه از طرف كشورهاي خارجي طراحي و سناريوريزي شده است. در تمامي كشورهاي اسلامي نيز عكسالعملها نسبت به اين تحولات يك عكسالعمل يکسان نبوده و تفاوتهايي با هم دارد. در برخي از کشورها عکسالعملها متعادل بود. در برخي ديگر از کشورها عكسالعملها پرشور و شوقتر بود. برخي هم محافظهكارانه عمل كردند. در بعضي از کشورها معتقد بودند سازمان سيا پشت سر اين تحولات است و صحبت آقاي اوباما در دانشگاه مصر را به ياد ميآوردند. بعد حوادث ليبي آغاز شد و در اينجا کمي لحن تغيير کرد. لحنها حالت خصومتآميزتري نسبت به خود گرفت. عملاً تمامي طبقات سياسي تحليلگران در روسيه به دو دسته تقسيم ميشوند؛ يك گروه نسبتاً بزرگ ميگفتند كه بدون شك و ترديد اين تحولات تحت تأثير عوامل خارجي بوده، اما نبايد عوامل دروني را نيز فراموش كنيم.
قسمت اعظمي از تحليلگران كه شامل وطنپرستان ضد امريكايي و ليبرالهاي غربگرا ميشوند، ميگفتند فناوريهاي جديد مانند شبكههاي اجتماعي مثل فيس بوك و توئيتر توانستند عقايد جوانان را در دست بگيرند و اينگونه جوانان صيدي در دست متخصصين مجرب فناوريهاي سياسي شدند. اين مسئله در روسيه پيچيده و مشكلتر شد، زيرا در روسيه هم حوادثي نظير حوادث كشورهاي عربي اتفاق افتاد، اما حرارتش كمتر بود. چون به هر حال ميدانيد شرايط اقليمي که در روسيه وجود دارد و اين حوادث در بستر هواي ۲۰ درجه زير صفر شکل گرفت. اين اتفاق بسياري از متخصصين فناوريهاي سياسي را عصباني کرد و بسياري هم خوشحال شدند و ميگفتند همان نمونهاي که در کشورهاي ديگر مشاهده ميکرديد اکنون اينجاست. پوتين به افرادي كه در خيابانها بودند، لقب «موش خرماهاي خياباني» داده بود و اين اصطلاح را در دهان روزنامهنگاران انداخته بود كه توئيتر آنها را بيرون ريخته و اين حوادث هم سفارشي و مصنوعي هستند.
نگاه مقامهاي روسيه به تحولات چطور است؟
الكساندر دوگين، جامعهشناس و استاد دانشگاه و رهبر حزب اوراسيا و طرفدار گسترشگرايي در روسيه: حكومت روسيه اين حوادث را به عنوان يك تحريکي از سوي كشورهاي غربي تلقي كرد. در نگاهي ديگر آن را به عنوان يك انقلاب رنگي در فضاي پساشوروي و برنامه خاورميانه بزرگ برشمرد كه تعميق و گسترش دموكراسي را در نظر ميگيرد البته برخيها هم از اين حوادث به عنوان «هرج و مرج كنترلي» نام ميبردند، يعني شما هرج و مرجي را ايجاد و سپس آن را کنترل ميکنيد که به آن «بي ثباتي خلاق» نيز ميگويند. گروههاي بنيادگراي اسلامي از يک ابزاري براي تعميق اين هرج و مرج استفاده ميكردند. اين فکري بود که حاکمان روسيه در مورد اين حوادث داشتند.
با توجه به بحران مالي که گريبانگير اتحاديه اروپا است و سبب واگرايي آن شده، فکر ميکنيد اوراسيا گرايي در آينده چقدر قابليت پيشرفت داشته باشد؟
دوگين: به نظرم اگر بخواهيم سرنوشت اتحاديه اروپا را به لحاظ ژئوپلتيک مورد تحليل قرار دهيم، اين بازي امريكا براي فروپاشي آن همگرايي است که اتحاديه اروپا به دنبال آن است. اتحاديه اوراسيا يك جايگزين براي همگرايي اتحاديه اروپا نيست. اتحاديه اوراسيا يک جايگزين براي اتحاديه امپرياليسم امريكاست. آقاي پوتين بارها تاکيد کرده بودند که روسيه و اروپا را به عنوان شرکاي راهبردي تلقي ميکنند. اتحاديه اوراسيا به معناي اتحادي عليه هژموني امريكاست، به معني انسجام كشورهاي فضاي پساشوروي است. امريكاييها در حال تخريب اتحاديه اروپا هستند و تلاش ميکنند که مانع گسترش اتحاديه اوراسيا شوند. در نتيجه براي اينكه بتوان اتحاديه اوراسيا را توسعه و تعميق داد، بايد تلاشهاي فراواني در اين زمينه به کار گرفت.
راهبردهاي مورد نظر براي توسعه بخشي اتحاد اوراسيا چيست؟ ضمن اينکه اتحاديه اوراسيا دقيقاً شامل چه کشورهايي است؟ آيا شامل کشورهايي مانند ايران و ترکيه هم ميشود؟
دوگين: من يک بار ديگر حرفم را تکرار ميکنم. اتحاد اوراسيا به معناي انسجام کشورهايي است که در فضاي پساشوروي قرار دارند و برخلاف ساير پروژههاي همگرايي مانند سازمان همكاريهاي شانگهاي، حضور كشورهاي ديگري كه خارج از فضاي پساشوروي قرار دارند، در اين اتحاديه نميگنجد، اما براي اينكه ما بتوانيم جهان بيني اوراسيا را توسعه دهيم، ميتوانيم يک سري اشکال ديگر براي اتحاد کشورهاي خارج از اين منطقه را پيدا کنيم. منظورم يک همايش يا ديالوگ اوراسيا است که بر مبناي اين ديالوگ و همايش كشورهاي ايران، تركيه، روسيه، چين، هند و پاکستان را در درون آن گنجاند. يعني بايد به دنبال يک فرمت ديگر براي انسجام کشورهاي اوراسيا که فراي فضاي پساشوري قرار دارند، بود.
بسياري از کشورهاي پساشوري در فضاي واگرايي هستند مانند گرجستان، قزاقستان، آذربايجان، تاجيکستان و ترکمنستان که در حال فاصله گرفتن از روسيه هستند، با اين تفاسير چگونه ميتوان چشم انداز روشني براي اتحاديه اوراسيا ديد؟
دوگين: حق با شماست. اين فرآيندهاي واگرايي كاملاً در فضاي پساشوروي مشاهده ميشود. به هر حال تاريخ بشريت توأم با اراده و ايدههاي جديد و اجراي پروژههاي جديد بوده و تلاش كرده تا اين ايدهها را تحقق ببخشد. اگر شما ايده نداشته باشيد، هر سيستمي هم که بسازيد، آن سيستم از هم فروخواهد پاشيد.
يك فيلسوف معاصر روسي حرف خيلي خوبي ميزند. شما براي اينكه چيزها را همان طور كه هستند حفظ كنيد، بايد بسيار تلاش كنيد. وقتي ميگويند بگذار چيزها به همان سيري که ميروند، بروند و مسيرشان را طي بكند، درست در همان لحظه سيستم از هم فرو ميپاشد.
به همين سبب است كه روسيه به مشکلاتي که در اين راه وجود دارد، اعتراف ميكند ولي اگر روسيه هم در اين مسير، يعني اوراسيا گرايي، حركت نكند، فدراسيون روسيه در آينده از هم ميپاشد. يا بايد روسيه گسترش پيدا کند يا محدود شود، در يک جا نميشود ايستاد و درجا زد. يعني منظور اين است که اگر در جا بزند از هم ميپاشد.
آن چيزي که به عنوان اوراسيا در دستور کار روسيه قرار دارد، تبلور يک انديشه است يا يک واقعيت؟ چرا که ديگر انسان «سويت يا شوروي» وجود ندارد. سرمايه اجتماعي براي اوراسيا دچار يک نوع کاهش است و زيرساختهايي که در گذشته وجود داشت، امروزه متغير شده است. شما امروز مهمانان جديدي داريد که علاقه ندارند منطقه را درک کنند. رفتار امريكا در چند ماه اخير براي جابه جايي نيروهايش شاهد همين مسئله است. براي ما ايده اوراسيا ايده ارزشمندي است اما مکانيسمي که بايد آن را تبديل به واقعيت کند، الزاماً با اراده روسيه تمام نميشود. در جبر ژئواستراتژيکي که موجود است، تنها قرينه فدراسيون روسيه، ايران است. يعني ايران تنها کشوري است که روسيه را از دو جهت جغرافيايي در کنار خود دارد. وزن روسيه در قفقاز و آسياي مرکزي متغير شده است. ارمنستان را به عنوان نقطه استراتژيک خودش انتخاب کرده اما هيچگونه نقطه اتکاي سرزميني ندارد و غرب به راحتي در مورد گرجستان عقب نخواهد نشست. آنجا جنبه يک نوع پنجره ندارد. در حوزه آسياي مرکزي ما شاهد بازيهاي مختلفي از طرف تاجيکستان، گرجستان و تغيير معناي بيطرفي ترکمنستان هستيم. روسيه چگونه ميخواهد به تعبيري «دشت بازيها » را تعريف کند؟ تکليفش در منطقه با غرب چه ميشود؟
موضع ايران با غرب تعريف خودش را پيدا کرده است. يعني ما مرز مبهم در حوزه سياسي نداريم اما روسيه کماکان با ابهام مرزهاي سياسياش را تعريف ميکند. نظر شما در اين خصوص چيست؟
دوگين: مسائلي که مطرح کرديد، بسيار پيچيده است. اتحاد بين ايران و روسيه براي سياست خارجي روسيه يك اولويت خواهد بود. منافع روسيه و ايران در حوزه خزر، آسياي مرکزي و قفقاز كاملاً با هم تشابه دارند. اين يک واقعيت ژئوپلتيک است. نكته دوم اينكه چگونه اين ايدهاي كه ما ابراز كرديم، تحقق خواهد يافت، بله فعلاً در حد يك ايده است و در واقع جهان با همين ايدههاست كه رو به جلو حركت ميكند. نكته سوم اينكه شما وقتي ميتوانيد در مورد مكانيسم اين پروژه صحبت كنيد كه كرملين واقعاً دلش بخواهد در مورد آن صحبت كند. فروپاشي نفوذ روسيه بر كشورهاي مستقر در فضاي پساشوروي و تعميق حضور و گسترش غرب در اينجا فقط به دليل اين بوده است كه كرملين تا کنون توجه لازم را به اين منطقه نميكرد.
اگر ورزشکاري بر روي خط ايستاده، نشسته است، استراحت ميکند، مشروب ميخورد و حرکت نميکند تا اين دور را به پايان برساند، ما هيچ وقت نميتوانيم بفهميم که او در عرض چند ثانيه اين مسير را طي خواهد کرد. حالا اگر اين ورزشکار اراده کند و وارد خطش شود، آن وقت ما بايد توجه کنيم که نتيجه چه خواهد بود.
بله، من با شما موافقم. ايران سياست خارجي خودش را مشخص كرده اما روسيه هنوز خط مشخصي ندارد.
حيدر جمال: من ميخواستم از صحبتهاي دوگين حمايت كنم و بگويم كه جهان با ايدهها حركت ميكند، در عين حال ايدهها ميتوانند به عنوان ترمزي براي برخي از تحرکها باشند. بستگي به اين دارد که انسانهاي تصميم گيرنده چه ايدههايي را در ذهنهايشان دارند. در قفقاز و آسياي مرکزي ما شاهد يک سري فرآيندها هستيم كه به راحتي ميشد آنها را متوقف كرد.
اگر محافل حاكم در روسيه از يک سري عقدهها برخوردار نبودند، به راحتي ميشد يک سري از اين اتفاقها را متوقف کرد اما مهمترين اين عقدهها دو چيز است؛ تنفر از اسلام و تعظيم در برابر غرب. اگر محاکم روسيه نگاه ميکنند که غرب دارد در محاکم آسياي مرکزي و قفقاز دخالت ميکند، با اهداف ضد اسلامي، قاطعيت آنها براي مقابله با اين دخالت فلج شده است. اولاً به اين خاطر که آنها هم از مواضع اسلام هراسي پيروي ميکنند و از طرف ديگر فکر ميکنند که ما با آقايان و صاحبان جهان سر و کار داريم و حق با آنهاست. به همين خاطر من فکر ميکنم اوضاعي که در اينجاست، بسيار بحراني و غم انگيز است.
در اينجا يك بعد کلانتري هم وجود دارد. ما داريم راجع به منافع ايران، غرب و. . . صحبت ميکنيم اما يک منافعي هم به عنوان بروکراسي وجود دارد. در تمام جهان بروكراسي ملي و بينالمللي وجود دارد. نميخواهيم راه دوري برويم، در مورد همين اتحاديه اروپا صحبت ميکنيم. در اين اواخر ما شاهد قويترين تزلزلاتي هستيم كه بين بروكراسي اروپا و بروكراسي بروكسل اتفاق افتاده است. آرزوي نهايي هر بروكراسي ملي اين است كه در ازاي همگرايي با بروكراسي بينالمللي شأنيت خودش را ارتقا دهد و به اين به معناي کاهش مسئوليت در قبال موضوع خود يعني حقوق بينالملل، مردم خود و کشور خود است.
در فضاي پساشوروي يک مناقشه بين بروکراسي روسي با ساير کشورهاي فضاي پساشوروي مثل قزاقستان وجود دارد. چون بروکراسي قزاقستان در يک لحظه متوجه شد که روسيه با ضعف در اين حوزه عمل ميكند به اين نتيجه رسيد كه ميتواند در اين فضا دست به حركتهاي جهشي بزند و به جاي روسيه، رهبري كشور ديگري را در منطقه قبول نمايد. به همين خاطر كشورهاي منطقه در چارچوب همين آرزوي قلبي که دارند، اتحاديههايي مختلف مانند سازمان شانگهاي، اتحاديه اوراسيا و. . . تأسيس ميكنند اما تشکيل اينها براي حل مشکلات – منطقه- نيست بلکه اينگونه اتحاديهها را براي خودشان ميسازند تا از آنها به عنوان سکويي استفاده کنند تا رتبه خودشان را در سطح بينالمللي ارتقا دهند.
ميزان انطباق سياست روسيه به ويژه شخص پوتين در چارچوب رهبري انرژي جهان و ايده اوراسيا و نگاه کرملين به ديپلماسي شبکهاي چگونه است؟
دوگين: در دوراني که ما با شما زندگي ميکنيم، عامل انرژي از اهميت زيادي برخوردار است. در حال حاضر کشيدن لولههاي انرژي، تعيين تعرفههاي نفت، ايجاد کنسرسيومهاي بين کشوري، مسير و محلهاي استخراج اين منابع زيرزميني را ميتوان در چارچوب ژئوپلتيک در نظر گرفت.
آقاي پوتين کنترل دولت را بر شرکتهاي انحصاري که منابع زيرزميني را استخراج ميکنند، تجديد کرد و به همين دليل، مورد تنفر کشورهاي غربي قرار گرفت. حالا ببينيم که ديدگاه اوراسياگرايي نسبت به مسئله انرژي چيست؟ ما اعتقاد داريم بايد يک کنسرسيوم مشترک بين ايران و روسيه ايجاد شود و قزاقستان و ترکمنستان و آذربايجان را در اين کنسرسيوم جذب کرد و مثلاً اسمش را کنسرسيوم خزر بگذاريم و راهبرد کلي استخراج و فروش ذخاير انرژي را از طريق اين چند کشور تعريف کرد.
همچنين اين را به عنوان يک جايگزين براي کنسرسيوم کشورهاي عربي، کنسرسيوم کشورهاي غربي به رهبري امريكا و کنسرسيوم کشور عربستان قرار داد. البته اگر هر کدام از کشورها يک کنسرسيوم درست کنند، ممکن است يک چيزي را از دست بدهند اما اگر ما سودهاي راهبردي را در نظر بگيريم، در ميان مدت و دراز مدت در خط برد قرار ميگيريم. البته من فکر ميکنم موفقيتهاي ديگري هم به جز برد اقتصادي در اين عرصه نصيب ما بشود.
به نظر شما آقاي پوتين چه زماني گازپروم را خصوصي ميکند؟ اين ايده چه زماني بالغ ميشود؟
دوگين: اين ايده آن زماني که پوتين بخواهد گازپروم را خصوصيسازي کند، بالغ نخواهد شد. اين ايده بستگي به خصوصيسازي گازپروم از سوي پوتين ندارد. در واقع در روسيه خصوصيسازي به اين معناست که شما يک چيزي را از يک طبقه حاکم به همان طبقه حاکم واگذار ميکنيد. در مدل حاکميت و مديريتي که در روسيه داريم، حق مالکيت خصوصي هيچ مفهومي ندارد. در واقع گازپروم ميتواند به عنوان يک شرکت دولتي در خدمت دولت باشد، اما به عنوان يک شرکت خصوصي ميتواند در اختيار دوستان آقاي پوتين باشد. اگر آقاي پوتين هم خصوصيسازي کند، باز هم به کارش ادامه خواهد داد.
يعني در خط ماکاروف است؟
دوگين: از ارتفاع ما آقاي ماکاروف معلوم نيست. اگر بخواهم جديتر صحبت كنم، اين مسئله را بايد خوب فهميد. ايران يک خط مقابله با غرب دارد. روسيه بين ايران و امريكاست. روسيه ميتواند خود را نزديک به خطي کند که ايران از آن حرکت ميکند يا از آن دور شود و اين عملاً بستگي به ذهن يک نفر دارد. رژيم ما يک رژيم خودکامه، پادشاهي و تزاري است. هر چه به ذهن پوتين برسد، همين اتفاق ميافتد. الان در ذهن او يک چيزي بين ضد امريكايي و امريكاگرايي است. براي همين روسيه اين وسط مانده و حرکت نميکند و ۱۲ سال قبل هم همين را گفت که در همين مسير حرکت ميکنيم و ۱۲ سال بعد هم همين اتفاق ميافتد و در همين مسير حرکت ميکند.
غربگرايان روسيه نظرشان ساقط کردن پوتين است و ميگويند کشور را غربي کنيم، شايد اوراسياگرايان هم به اين نتيجه برسند که بد هم نبود يک نفر را از قدرت پايين ميکشيديم و سياست خودمان را اجرا ميکرديم. اما آنها هم مشکل ما را دارند. از يکديگر خوشمان نميآيد.
شما در مقالهاي عنوان کرده بوديد که بين آقاي مدودف و پوتين اختلاف جدي وجود دارد و بعد از انتخابات هم اين مسئله ادامه دارد.
مدودف خيلي به امريكا نزديکتر است. همانگونه بود و همانگونه هم فکر ميکند اما پوتين مدودف را حفظ ميکند و او را به غرب نشان ميدهد تا امريكا ۶ سال ديگر که او رئيسجمهور است، زياد به او فشار نياورد و اين زيرکي اوست. ۶ سال بعد دوباره او رئيسجمهور خواهد بود. يعني سناريو در سناريو ادامه دارد و فعلاً اوضاع همينگونه است. يک آقايي به نام ماکسي ليندر هست که به نظرم پوتين فيلم او را ديده است و دقيقاً شيوههاي او را به کار ميگيرد.
فکر نميکنيد اين مسير بينابين و خط مشخصي را انتخاب نکردن، مسيري به سمت امريكايي شدن است؟
الکساندر دوگين: نه اين وري نه آن وري بودن به معناي نزديکي با غرب نيست. اگر پوتين مسير زيادي را حرکت کند و خيلي به غرب نزديک شود، مشروعيت حکومت خود را كاملاً از دست خواهد داد. يعني به نقطه حساسي رسيده که برگشت از آن امکان پذير نيست. دوم اينکه امريكاييها هيچ اعتمادي به او ندارند و تمام مطالبات غرب اين است که حکومت را ترک کند و نه اينکه غربگرا شود. سوم اينکه پوتين از قرار معلوم دوست ندارد تصميمات راديکال اتخاذ کند و تصميمات تند را اصلاً دوست ندارد. در واقع او سعي ميکند يک مسيري را پيدا کند و روي آن مانور دهد و از طرف ديگر آن خط را که به سمت اوراسياگرايي ميآيد نميخواهد به اين سمت طي کند.
دوست داشتيم آقاي شوچنكو همكار شما هم در اين جلسه بودند. ولي به هرحال مايليم سؤالي را كه ميخواستيم از ايشان بپرسيم، يكي از شما جواب بدهيد. در خصوص نفوذ لابي اسرائيلي در روسيه صحبتهاي زيادي ميشود. به نظر شما سياستهاي روسيه در دوران آقاي مدودف چقدر از لابيهاي صهيونيستي تأثير گرفته است؟
دوگين: شايد آقاي شوچنكو به اين حرفها باور داشته باشند ولي من به اين حرفها باور ندارم.
ناددزا کاورکا: يک حمله سياسي از طرف کنگره يهوديان روسيه نسبت به آقاي شوچنکو صورت گرفته بود و در واقع ما يک سري اطلاعات را بررسي کرديم و دريافتيم که چه کساني بايد پشت پرده باشند.
کساني که اين حمله را کردند، بخشي از دولت روسيه بودند. البته اگر کسي را ميکشتند، ميتوانستيم در مورد قدرت بيانتهاي آنها چيزي بگوييم. اين محافل حاکم الان در مورد شوچنکو فقط مصاحبه ارائه ميکنند و اين امر سبب شد او در ايران از شهرت برخوردار شود و در بخش اعظمي از جهان اسلام هم او را بشناسند. هنگامي که ما در نوامبر ۲۰۱۱ به غزه رفتيم و فلسطينيها او را ديدند، ايشان را به چهره ميشناختند. من ميخواستم بگويم که اگر هدف آنها اين بود که عدهاي را شهرت دهند، به هدفشان رسيدند.
اگر آقاي شوچنکو هيچ وقت در مورد فلسطين صحبت نميکرد، هيچ وقت چنين حملاتي به وي صورت نميگرفت. اما چون او در اين مورد صحبت ميکند، مورد انتقاد لابي يهودي در روسيه قرار ميگيرند. در واقع ايشان ميتوانست در مورد يک کرم صحبت کند وآن را رئيس جمهور معرفي کند. اما به او ميگويند شما هر چه ميخواهيد صحبت کنيد ولي در مورد فلسطين هيچ چيز نگوييد. ايشان در بين مجريان و برنامه سازان ديگر تنها کسي هستند که حداقل هفتهاي يکبار موضوع فلسطين را مطرح و در اين مورد صحبت ميکند به همين دليلي چنين اتفاقهايي براي وي ميافتد.
دوست داريم نظر آقاي دوگين را هم در اين باره بدانيم. ظاهراً آقاي دوگين گفتند كه به تأثير لابي اسرائيلي بر سايتهاي روسيه اعتقادي ندارند. آيا به نظر شما لغو فروش سيستم اس - ۳۰۰ به ايران، به خاطر فشار اسرائيليها نبود؟
دوگين: شما از من پرسيديد که آقا واقعاً لابيهاي اسرائيل در روسيه وجود دارد؟ من جامعه شناسم و به طور دقيق ميتوانم اين را بگويم که انسانها به هر چيزي که باور دارند و ندارند، قابل بررسي است و ميتوان به آن اعتقاد داشت.
در مورد صهيونيست ها، بايد بگويم بله يک کشور صهيونيست هست که در آن هم يهوديان هستند و هم غير يهوديان. هم صهيونيستها هستند وهم غير صهيونيستها. در واقع يهوديان بسيار پيچيده هستند. تحليل من بر سه سطح است؛ سطح اول: تئوري روابط بينالملل که در واقع تحليل و تعقيب لابيهاي گوناگوني مانند لابي ارامنه و يوناني و. . . را در پيش ميگيرد.
لابي يهوديان در امريكا قانوني و در فرانسه غير قانوني است هيچ کس هم فعاليت آنها را رد نميکند. در تئوري روابط بينالملل اين را نميتوان به عنوان يک مفهوم پايهاي مطرح کرد. سطح دوم اين مسئله که براي من اولويت دارد، سطح ژئوپلتيک است. از اين نظر، اسرائيل يک نقش حاشيهاي را ايفا ميکند و از نظر سطح اول و دوم، امريكا نيروي اصلي است در کنار اتحاد راهبردي نظامي که با ناتو دارد. در هر دو مورد، پتانسيل اسرائيل ثانوي است. حالا ايران چه کار ميکند؟ هنگامي که ايران ميگويد موجوديت اسرائيل را به رسميت نميشناسيم، اين بدان معناست که امريكا را به چالش ميکشد. اگر شما امريكا را به چالش ميکشيد من طرف شما هستم اما اين كاملاً خطرناک است.
نکته سوم مربوط است به جامعه شناسي: غرب در زمينه تمدن يک هژموني دارد و يک سري ارزشها را که مربوط به هيچ کشوري نيستند و فقط مربوط به امريكاييها و اروپايي هستند، جهانيسازي شدهاند و اين ناشي از تمدن اروپا وغرب هستند.
اين سه بعدي که گفتم، امريكا، آتلانتيک و هژموني ارزشهاي غربي مفاهيمي چون حقوق بشر، دموکراسي، آزادي بازار، پيشرفت فناوري و... را در برميگيرد. اينها همه چالشهاي بزرگي براي تمدنهايي چون روسيه، چين، هند و ايران است و چون اين يک چالش بزرگ است و در سايه کلي اين چالش است كه يک چيز کوچکي به نام اسرائيل و لابي کوچکي به نام لابي اسرائيل وجود دارد که اصلاً ميتوانم بگويم مثل شبح است.
در ايران و در جهان اسلام كاملاً امکان دارد که به عامل صهيونيسم از ديدگاه ديگري نگاه کنند و اين نگاه به آنها امکان بسيج نيروها را بدهد و ايران رفتارش با بقيه کشورها را براساس آن منسجم کند. بله اين عامل داراي مفهوم اصلي خودش است اما در روسيه چنين عاملي وجود ندارد و اين عامل حالت ثانويه دارد. روسيه ارتباطي با کشور اسرائيل ندارد.
کشور اسرائيل نگراني براي روسيه ايجاد نميکند. اما روسيه به امريكا، غرب و آتلانتيسم توجه ميکند. اين بسيار جدي است و مبارزه ما با اين سطح جهاني در ارتباط است. شايد هم پوتين نسبت به اينکه به کدام سمت در سياست خودش حرکت کند، ترديد دارد. شايد هم نگاه ميکند ببيند كه آيا در آينده جنگ جهاني در ميگيرد يا خير؟ ميدانيد که روسيه دو جنگ جهاني را پشت سر گذاشته است (پوتين با خودش ميگويد) من دارم روسيه را به سمت يک جنگ ديگر سوق ميدهم البته بدون صهيونيسم و... بايد به چشمان دشمن نگاه کنيد.